غزل شماره 83 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر
غزل شماره 83 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 83 دیوان خواجه حافظ شیرازی
اگر از دست زلف مشکین تو خطایی سر زد مهم نیست و ما از آن رنجیده خاطر نمی شویم یعنی ، هر ستمی که از خودت و یا از اسباب حُسنت به ما می رسد ، تو معذوری و ما آن را با کمال میل می پذیریم و رد نمی کنیم .
اگر برق عشق ، خرمن وجودِ یک پشمینه پوش را بسوزاند مهم نیست . یعنی اگر وجودِ عاشق گدا را آتش عشق بسوزاند ، هیچ مهم نیست و ما شکایت از آن نمی کنیم . زیرا مرام و شأنِ عاشق ، سوختن در آتش عشق است . و اگر جور و ستم پادشاهِ کامران بر گدایی رسید مهم نیست . یعنی عشق یک پادشاهِ قهّار است که هر کار کند موردِ سؤال قرار نمی گیرد . [ پشمینه پوش = کنایه از عاشق گدا ]
در طریقِ عشاق رنجانیدن خاطر و رنجیده شدن وجود ندارد . یعنی جایز نیست . پس حالا هر کدورتی که دیدی ، حالا وقتِ صلح و صفا است و آن کدورت گذشت و دیگر به خاطرها نمی آید . [ رنجش = آزردگی / کدورت = رنجش و دل آزردگی ]
ای دل ، در عاشقی تحمل لازم است . ثابت قدم باش . یعنی در طریق عشق باید عاشق در برابر هر بلا و جفا صابر باشد ، یعنی در طریق عشق هر چه پیش آید باید عاشق آن را تحمل کند و ترک قیل و قال نماید . [ پایدار = ثابت قدم ]
اگر خاطر یک عاشق از غمزۀ دلدار باری بُرد ، یعنی اگر عاشقی از معشوق رنجش یا کدورتی پیدا کرد . دیگر آن فراموش می شود و هرگز تکرار نمی گردد . [ اگر مابین جان و جانان ، ماجرایی رخ داده است آن هم گذشت و بار دیگر آن را به خاطر نمی آورند ]
از غمّازان هزار جور آواز شنیده و ملالتها دیده می شود . یعنی غمّازان از سرزنش عشاق فارغ نیستند . امّا اگر مابین یاران و دوستان یک ناسزا و یا یک امرِ نامعقولی واقع گردد فوری عفو می شود و از خاطرها محو می گردد . خلاصه آنچه از غمّاز ظاهر می شود ، در هر زمانی جور و جفا و آزار است امّا مابین عشاق هر ماجرای مهمی هم که اتفاق افتد مستور می ماند و دیگر به خاطر نمی آید . [ سخن چین = غمّاز / پدید = آشکار / همنشینان = مصاحبان / ناسزا = آنچه لایق نباشد ]
ای واعظ ، اگر حافظ از خانقاه رفت عیبش مگیر . زیرا پای شخصِ آزاد را برای چه می بندی . پس اگر به جایی رفت ، رفت . یعنی اگر حافظ خانقاه را ترک نمود و رفت ، ای واعظ مانعِ او مباش زیرا او یک شخصِ آزاد است و یک آدم بی قید است . زیرا کسانی که لاقیدند آن جا هستند که دوست دارند .
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…