شنیدن شیخ ابوالحسن خبر دادن ابویزید را | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1925 تا 1934
نام حکایت : حکایت مژده دادن ابویزید از زادن خرقانی پیش از سال ها
بخش : 5 از 14 ( شنیدن شیخ ابوالحسن خبر دادن ابویزید را )
بایزید بسطامی با اینکه سال ها پیش از تولّدِ شیخ ابوالحسنِ خرقانی وفات کرده بود . با اینحال از ولادت و شخصیتِ ظاهری و باطنی ابوالحسن خبر داد . زیرا در یکی از روزها بایزید همراه با عدّه ای از مریدانش در حالِ سفر بود که به حومۀ شهر ری رسیدند و ناگهان بایزید به مریدانش گفت : بوی دلاویزی از ناحیه خرقان به مشامم می رسد . این رایحۀ دلنشین حاکی از آن است که در سالیانِ بعد عارفی کامل به نامِ شیخ ابوالحسن خرقانی ظهور خواهد کرد و با انوارِ روحیِ خود طالبان را اررشاد می کند و مرید من شود و …
متن کامل ” حکایت مژده دادن ابویزید از زادن خرقانی پیش از سال ها ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
همانطور که بایزید در بارۀ ظهور ابوالحسنِ خَرقانی خبر داده بود . عیناََ همان امر اتفاق افتاد و ابوالحسن این خبر را از مردم شنید . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
شیخ ابوالحسن از مُریدان و پیروانِ من خواهد شد و هر بامداد از خاکِ مزارم درس خواهد آموخت .
شیخ ابوالحسن گفت : من نیز خواب او را دیده ام و از روحِ حضرت شیخ ابایزید بسطامی این مطلب را شنیده ام .
شیخ ابوالحسن هر بامداد به سویِ مزارِ بایزید می رفت و تا حدودِ ظهر در حضورش سر پا می ایستاد . [ ضُحی = چاشتگاه ، هنگامِ بلند شدن آفتاب ، پیش از ظهر ]
یا صورتِ مثالی شیخ ( ابایزید ) در برابرِ شیخ ابوالحسن ظاهر می گشت و یا بی آنکه سخنی رد و بَدل شود مسئله و مشکلش حل می شد . [ صورتِ مثالی برای عامۀ مردم در خواب مشاهده می شود . امّا عرفا و روشن بینان در بیداری نیز صُوَرِ مثالی را مشاهده می کنند . توضیح صُوَرِ مثالی در شرح بیت 1613 دفتر سوم آمده است . ]
تا اینکه روزی شیخ ابوالحسن در کمالِ نیک بختی و امید به کشفِ اسرار بر مزارِ بایزید حاضر شد . امّا در آن روز ، برفِ تازه باریده بود و روی همۀ قبرها را پوشانده بود . [ سُعود = مبارکی ، نیک بختی ، خجستگی ]
لایه های انباشتۀ برف مانندِ کوه قد برافراشته بود و چون او کوهه های برف را دید سخت اندوهناک شد .
از مقبرۀ آن شیخِ زنده دل ، صدایی به گوشِ شیخ ابوالحسن رسید که به هوش باش که من تو را فرا می خوانم تا به سوی من کوشا باشی . [ حَظیرة = محوطه ای که پیرامونش را با چوب و نی حصار کشند ، آغل ، در اینجا به معنی مزار است . ]
به هوش باش به این جانب بیا و به سوی صدای من شتاب کن . اگر دنیا سراسر پوشیده از برف شود باز از من رخ برمتاب .
حالِ ابوالحسن از آن روز بهتر شد و آن شگفتی ها را که قبلاََ شنیده بود آشکارا دید .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…