شرح و تفسیر گفتن نابینایی سایل که دو کوری دارم در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
روزی حضرت موسی (ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد . مثلاََ می گفت : ای خدا ، تو کجا هستی که من نوکری تو را کنم . موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم . شپش های جامه ات را بِکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم . دستان و پاهایت را نوازش کنم و جایِ خوابِ تو را پاک و پاکیزه کنم . و از این جملات و تعابیر بسیار گفت . تا آنکه حضرت موسی (ع) برآشفت و او را نکوهش کرد . چوپان نیز دل شکسته و غمین راهِ بیابان در پیش گرفت و
متن کامل حکایت انکار موسی بر مناجات شبان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
نابینایی بود که همواره می گفت : ای مردم روزگار ، من دو نوع کوری (عیب) دارم .
خلاصه حکایت : نابینایی می نالید و با حالی زار می گفت : ای مردم ، من گرفتار دو نوع عیب هستم . یکی آنکه چشمانم جایی را نمی بیند و دیگر آنکه صدای ناهنجاری دارم . از اینرو بر من رحم و عطوفت آرید . وقتی که مردم دیدند او اینگونه به نقصِ خود اعتراف می کند . بر او رحم آوردند .
مأخذ این حکایت در محاضرات راغب ، ج 2 ، ص 174 و شرح نهج البلاغه ، ج 4 ، ص 517 آمده است . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 65 )
مولانا در ابیاتِ پیشین در ضرورتِ خضوع و خاکساری و زاری صادقانه بیانی فرمود و اینک در بسطِ آن می گوید همینکه آن نابینا در نزدِ مردم به نابینایی و بَدآوازیِ خود فروتنانه اعتراف کرد . دلِ آنان نرم شد و ز آن پس صوتِ ناهنجارِ او به گوشِ آنان دلنشین آمد . این حکایت بیانگر یکی از قواعد زیبایی شناسی مثنوی است . و آن اینکه زیبایی به درون است نه برون ، به هر حال منظورِ حکایت این است که وقتی آدمی خاضعانه به درگاهِ الهی تضرّع کند موردِ رحمت حق قرار گیرد .
پس بهوش باشید که باید نسبت به من دو چندان مهربانی کنید . زیرا دو نوع کوری دارم و در میان آن دو کوری قرار گرفته ام .
یکی از آن میان به او گفت : ما یک کوری تو را می بینیم . پس آن کوری دیگرِ تو کدام است ؟ نشان بده .
آن نابینا گفت : من آوازی زشت و نوایی ناخوشایند دارم . پس آوازی زشت و نابینایی دو عیبِ من است .
آوازِ زشتِ من باعثِ اندوهگین شدن مردم می شود . و در نتیجه محبّتِ مردم بر اثر این آواز نامطلوب ، نسبت به من کم می شود .
آوازِ زشتِ من به هر جا که رسد . مایۀ خشم و اندوه و دشمنی مردم با من می شود .
پس شما ای مردم به این کوریِ مضاعفِ من ، دو چندان رحم کنید . و بدین وسیله کسی را که در هیچ جا ، جایی ندارد و در هیچ دلی پذیرفته نمی شود . در دلِ خود جایی به او دهید .
بر اثرِ این صدق قول و عرضِ حال ، زشتی آواز و صدای ناخوشایند او در نظر مردم کم شد . بطوری که مردم یک دل و متّحد نسبت به او ترّحم آوردند .
آن نابینا همینکه رازِ دلش را آشکار کرد و به عیبِ خود اعتراف نمود . پس لطافتِ آوازِ دلش صدای حنجرۀ او را نیز خوشایند ساخت .
ولی آن کس که آوازِ دلش نیز ناخوشایند باشد . این سه کوری سبب می شود که او برای همیشه از درگاهِ حق دور شود .
ولی بخشندگان ، بدونِ علّت می بخشند . باشد که دستی بر سرِ زشتِ او کشند . ( وهّاب = بسیار بخشنده ) [ آنکه صفتِ بخشندگی در او به نحوِ بارزی ظهور دارد . بخشش و دَهشِ او مُعَلَّل به غَرَض نیست . او واهبِ بالذّات است . انبیاء و اولیاء الله ، افاضاتِ بی غَرَض می کنند و هیچگونه مزد و پاداشی در قبالِ کوشش های او نمی جویند . بدین رو حتّی کوردلان و درشتخویانِ ناسازگار را نیز موردِ لطفِ خود قرار می دهند . و دستِ ارشاد بر سرشان می کشند . ]
همینکه صدای آن بینوا ، دلنشین و شگفت انگیز شد . دلِ انسان های قسیّ القلب مانند موم نرم و لطیف گردید .
از آنرو که نالۀ کافر ، زشت و همچون بانگِ خران است . مورد اجابتِ حق قرار نمی گیرد . [ شَهیق = به درون کشیدن نَفَس ، دَم ، و زفیر = مقابل آن است به معنی بازدَم و خارج کردن نَفَس . ( قاموس قرآن ، ج 4 ، ص 87 ) بانگِ زیر و بم خران نیز بدان موسوم است . ( شرح اسرار ، ص 145 ) . در آیه 106 سورۀ هود آمده است « امّا سیه روزان ، در آتش سوزان باشند و چون خران ، بانگِ اندوهبار برکشند » ]
خطاب «دور شوید» متوجه شخصی است که دارای آوازِ زشت باشد . زیرا او بر اثر خوردنِ خونِ مردمان هار و مست شده است . [ اِحسَنؤُ = به معنی طرد شدن و طرد کردن است . این واژه را در راندن سگان بکار می برند . در آیه 108 سورۀ مومنون آمده است « حق تعالی گویدشان : دور شوید و با من به سخن نیایید » ]
در جایی که نالۀ خرس ، ترحّم انگیز باشد ولی ناله و فریادِ تو چنین نباشد . این بسی ناخوشایند است .
پس بدان که تو نسبت به یوسف ، خویِ گرگی و تهاجم نشان داده ای .یا اینکه خون بی گناهی را درآشامیده ای .
از کارهای زشتی که کرده ای توبه کن و هرآنچه از حرام و ناروایی ، شکمِ خود آکنده ای از دهان بیرون ریز . و هر گاه زخمی ، کهنه و مزمن گردد . چاره این است که آن را داغ کنی . [ مصراع دوم اشاره به ضرب المثل « آخرین درمانِ زخم ، داغ کردن آن است » در طب قدیم ، بعضی از جراحاتِ وخیم و ناسور را با آهنِ تافته داغ می کردند تا بهبودی یابد . مراد از این ضرب المثل این است که وقتی وسائل سخت و آسان بی اثر ماند . وسائل سخت و پیچیده را با کار گیرند . ( امثال و حکم ، ج 1 ، ص 19 ) هر گاه آدمی در طریق نفس و هوی گام سپارد . رفته رفته خوی حیوانی در او پدید می آید و چون در آن صفات راسخ شد . چاره ای نیست جز آتشِ ریاضت . ]
دکلمه گفتن نابینایی سایل که دو کوری دارم
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…