شرح و تفسیر پادشاهی که دو غلام ارزان خرید در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
پادشاهی دو غلام می خرد . یکی از آن دو ، زیبا رخسار و دلپذیر است و آن دیگری ، زشت روی و کثیف . پادشاه غلامِ زیباروی را راهی گرمابه می کند و با رفیق او به گفتگو می نشیند . برایِ امتحانِ شخصیت و وضعیت روحی او می گوید : این غلام که رخساره ای زیبا و اندامی موزون و کلامی شیوا و شیرین دارد از تو بَدی ها می گوید : تو را خیانتکار و نامرد وصف می کند . بگو ببینم نظرِ تو چیست ؟ غلامِ زشت رو می گوید : رفیقِ من مردی راستگو و درست کردار است و من تا به حال سخنِ یاوه ای از او نشنیده ام . و آنگاه اوصافِ بسیاری از کمالاتِ رفیق خود را برمی شمرد . شاه می گوید : اینقدر از او تعریف مکن و …
متن کامل حکایت امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پادشاهی دو غلام به قیمتی کم خرید و پسپس با یکی از آن دو شروع کرد به حرف زدن .
شاه ، آن غلام را هوشیار و شیرین سخن یافت . مگر از لبِ شیرین مانند شکر چه بیرون می آید ؟ مسلّماََ سخنانی شیرین مانند شربت .
انسان در زیرِ زبان نهان شده است . این زبان ، مانند پرده ای است بر سرایِ جان و روان آدمی . [ از اینجا تا بیت 848 در بیان کشّاف بودن زبان است . اگر آدمی حرف نزند . حقیقتِ باطنی او آشکار نمی شود . [ مصراع اول حدیثی است که شرح آن در بیت 1270 دفتر اول گذشت ]
برای مثال ، همینکه باد بوَزد و پرده را واپس زند . درونِ خانه بر ما نمایان می گردد .
در آن وقت معلوم می شود که در آن خانه ، گندم وجود دارد یا جواهر ؟ گنجِ طلا وجود دارد یا مار و عقرب ؟
یا اینکه در خانۀ دل ، گنجی نهفته و ماری در کنارش خفته است . زیرا که گنجِ طلا بدون نگهبان نمی تواند باشد .
آن غلام شیرین گفتار ، چنان بی درنگ و بی اندیشه و در عین حال نغز و پُر مغز سخن می گفت که دیگران همان سخن را پس از پانصد بار تأمل و تفکّر بر زبان می راندند .
گویی که در درونِ او دریایی بود پُر گوهر و هر گوهری ، زبان گویا و کلامِ شیوا داشت .
نورِ هر دانه گوهری که از او می تابید . میان حق و باطل فرق می گذاشت . یعنی هر جملۀ او شنونده را متوجه حق و باطل می کرد . [ فُرقان = جدا کننده ، فرق گذارندۀ میان حق از باطل . از نام های قرآن کریم است ]
مولانا در اینجا از معنی لفظی فرقان به معنی اصطلاحی آن یعنی قرآن کریم منتقل می شود و می فرماید : نورِ قرآن برای ما حق و باطل را متمایز کرده و آن دو را ذره به ذره نشان می دهد .
اگر نورِ گوهرِ قرآن ، دیدۀ ما را روشن می کرد . هم پرسش از ما بود و هم پاسخ . [ در آن صورت آدمی می توانست شبهاتِ خود را خود پاسخ دهد . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 440 ) ]
لیکن تو چشم باطنت را کج کرده ای و به همین دلیل قرصِ ماهِ حقیقت را دو تا می بینی . این دو بینی ، همانند سؤال کردن در حالت شبهه و تردید است . [ زیرا از کج بینی ، شبهه عارض شود و از شبهه سؤال پدید آید . ( مقتبس از شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 100 ) . نیکلسون گوید : وهم و خیالِ ثنویّت به سوالی مانند است حاکی از شبهه . تحققِ وحدت به پاسخی مانند است که هر شبهه ای را رفع می کند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر دوم ، ص 684 ) ]
چشم را راست کن تا در مهتاب ، ماه را یکی ببینی . این است جواب تو . [ وقتی که نقص از دیدۀ باطن آدمی دور شود ، ماهِ حقیقت را یکی مشاهده می کند ]
به اندیشه ات بگو : کژ بینی مکن و خوب نگاه کن . آن اندیشۀ راست و درست ، پرتوی است از آن گوهر . [ آن گوهر می تواند اشاره باشد به نورِ قرآن کریم . ( شرح کفافی ، جلد 2 ، ص 440 ) . و می تواند اشاره باشد به گوهرِ وجودِ مطلق ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 100 ) ]
هر پاسخی که از راهِ گوش به دل می رسد . چشم می گوید : از من بشنو ، آن را رها کن . ( بِهِل = ترک کن ) . [ مصراع اول به علم الیقین اشاره دارد و مصراع دوم به عین الیقین . زیرا علوم نقلی و سمعی وافی به مقصود نیست و باید با چشم دل حقایق را نگریست . از این بیت تا بیت 861 در بیان رجحان بینش بر دانش است ]
گوش ، واسطه است در حالی که چشم ، اهلِ وصال است . چشم ، از اصحابِ حال است و گوش از اصحابِ قال . ( دَلّاله = زنی که زنان را بد راه کند ، زنی که زنان را به مردان رساند ، واسطه ) . [ در این بیت ، گوش اشاره است به کسانی که طرفدار علوِ رسمی و قیل و قال اند . و چشم ، اشاره است به ارباب مشاهده و اصحابِ مکاشفه . گوش ، واسطه میانِ روحِ آدمی و واقعیّات است . در حالی که چشم با نَفس الامر موجودات ، بدون واسطه و حاجبی سر و کار دارد . همینطور شناخت روحی و مکاشفاتِ شهودی با معارف نقلی و سمعی بسیار متفارق است . از آن یقین و اطمینان پدید آید و از این تردید و خلجان . ]
شنیدن معارف ، موجبِ دگرگونی صفاتِ شخص می شود . ولی شهودِ معارف و حقایق موجب دگرگونی ذاتِ او می گردد . [ شناخت هایی که از راهِ نقل و استماع حاصل می گردد . حوزۀ تأثیر محدودی دارد ولی شناخت هایی که از راهِ شهود و معاینه حقیقت پدید می آید . دایره تأثیر بس عمیق دارد به نحوی که ذاتِ بشری را دگرگونه می سازد و آن را به تجرید و معنویت محض مبدّل می کند . ( مقتبس از شرح کفافی ، ج 2 ، ص 440 ) ]
ای سالک اگر از طریق شنیدن دانستی که ذاتِ آتش ، سوزان است . در صدد پخته شدن برآ . یعنی معرفت و علم خود را کامل کن و در این مرحله از یقین ( علم الیقین ) درنگ مکن . [ عرفا با الهام از آیه 4 تا 6 سوره تکاثر ، یقیقن را سه قسم می دانند : علم الیقین ، عین الیقین و حق الیقین ]
_ عبدالرحمن جامی در شرح لَمَعات شیخ فخرالدین عراقی این موضوع را بدینگونه شرح داده است : بدانکه چون کسی چشم بپوشاند علمِ وی به وجودِ آتش به دلالت حرارت بر وی علم الیقین است و چون چشم بگشاید و آتش را معاینة ببیند . عین الیقین است و چون در آتش افتد و ناچیز شود و صفات آتش از وی ظاهر شود ( چون اِحراق و اِشراق ) حق الیقین باشد … زیرا که صاحبِ علم الیقین ، طالب آن است که معلومِ وی ، مشهود وی گردد . پس بر آن علم ، اطمینان و قرار ندارد . و صاحبِ عین الیقین ، طالب آن است که در مشهودِ خود فانی شود و تعیّنِ وی مرتفع گردد و خود را عینِ وی داند و ببیند . پس به آن مشاهده ، اطمینان ندارد . اما وقتی که تعیّن وی مرتفع شد و مشهودِ وی بنشست و به حق الیقین متحقّق گشت ، اطمینان حاصل آمد و مرتبۀ دیگر نمانَد در دانش که طالب آن باشد . ( اشعةاللمعات ، لمعۀ 24 ، ص 138 تا 140 ) .
یقین = در لغت به معنی علمی است که در آن شک و گمانی راه نداشته باشد . عرفا و صوفیه ، تعریف بسیاری از یقین کرده اند که همۀ آنها با یکدیگر قابلِ جمع است . زیرا هر یک از آنها جنبه ای از یقین را بیان داشته است . ولی آنچه از این تعاریف به دست می آید اینست : شهود عینی حقیقت ، بی واسطۀ استدلال و برهان . البته این تعریف بر آخرین مرحلۀ یقین منطبق است . علم الیقین از آنِ عام و عین الیقین از آنِ خاص و حق الیقین از آنِ خاص الخاص است .
تا در آتش نسوزی به مرحلۀ عین الیقین ، واصل نخواهی شد . اگر خواهان این مرحله از یقین هستی باید به آتش وارد شوی . [ در این بیت ، حضرت مولانا ، عین الیقین را به معنای حق الیقین به کار برده . زیرا او به معنا اهمیت می دهد و خود را مقیّد به الفاظ و اصطلاحات نمی کند ]
اگر گوش ، شنوا باشد به چشم تبدیل می شود . یعنی حقیقت را بطورِ عینی مشاهده می کند . در غیر اینصورت ، سخن در گوش می پیچد و به درون روح نفوذ نمی کند و اثری در آن نمی نهد . [ وقتی سالک به گفتار و کلمات مردانِ حق ، نیک گوش دهد معرفت او از مرحلۀ نقلی به شهودِ عینی می رسد ]
بیان معارف الهی نهایتی ندارد . پس ، از ادامۀ گفتار در باب منصرف شو و به دنبالۀ آن حکایت باز گرد تا ببینیم شاه با غلامان خود چه کرد و چه گفت ؟
دکلمه پادشاهی که دو غلام ارزان خرید
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…