شرح و تفسیر وصیت کردن رسول الله علی را کرم الله وجهه در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …
متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پیامبر (ص) به علی (ع) گفت : ای علی تو شیرِ خقی و پهلوانِ یل و شجاعی هستی . [ این بخش جلیل نیز در لزوم داشتن مرشد و هادی است ]
ولی تو حتی بر شیر بودن خود نیز اعتماد مکن . بلکه در زیرِ سایۀ نخلِ امید باش . ( شیری = شیر بودن ) [ منظور از نخل امید ، امید حضرت کردگار است . اشاره است به حدیث « ای علی چون می بینی که مردم با انواع نیکوکاریها به آفریننده خود تقرب می جویند . تو با خردهای گونه گون به او تقرب جو که بر همه آنان پیشی خواهی جُست در درجه ها و مراتب قرب میان مردم و در نزد خدا در آخرت » ( احادیث مثنوی ، ص 31 ) در این بیت اعتماد باید «اعتمید» خوانده شود تا قافیه درست درآید . ]
در زیر سایه آن خردمندی درآ که هیچگونه نقل و روایت بی اساسی نتواند او را از راه به بیراهه کشاند . [ اگر فردی به عقلِ کُلّی برسد . هیچ قیل و قال و مناقشه و جدال لفظی و استدلالی نمی تواند سنگ راه او شود . ( ناقلی = جابجا کننده ، مجازاََ هر چیزی که سبب انحراف از حق شود ) ]
سایۀ چنین عاقلِ کاملی در روی زمین ، مانند کوه قاف است که در همه جا گسترده شده و در عین حال کسی نمی تواند به اصلِ آن ، واصل شود . و روح او همچون سیمرغ بلند پروازی است که بر بلندای حقایق عالی و اسرار سامی پرواز می کند . ( شرح گلشن راز ، ص 130 )
اگر تا روز قیامت در باره اوصاف آن عاقلِ کامل سخن بگویم . اوصاف او را پایان و انتهایی نیست . ( نَعت = وصف کردن )
خداوند آفتاب حقیقت است و به وسیله روپوش و حجاب انسان کامل خود را نشان می دهد . زیرا با اسماء و صفاتش در او تجلی کرده است . این نکته توحیدی را دریاب و گمان مدار که این نکته به معنی حلول و اتحاد است . خداوند به صواب و راست داناتر از هر کس است .
ای علی ، تو از همه این طاعات و عبادات ، سایۀ آن بندۀ کاملِ الهی را اختیار کن . زیرا وصولِ به این بنده از جمیع طاعاتی که همراه با راهبر کامل است برتر و بهتر است .
هر کسی به طاعتی پناه برده است و برای رهایی از قهر و عذاب حق ، پناهگاه و محلِ نجاتی فراهم آورده است . ( مَخلَص = راه خلاصی )
تو باید بروی در سایۀ حمایت عاقل کامل قرار گیری تا از گزند دشمنی که نهانی ستیز و عناد می ورزد نجات یابی . یعنی از خطر وساوس نَفس خلاص شوی .
اینکه پیرو عاقل کامل شوی و او را راهبرت سازی . از هر طاعتی بالاتر و بهتر است . با این کار بر همه پیشی گیرندگان پیشی خواهی گرفت . [ این ابیات اشارت به این است که در تحتِ تصرف ولی و مرشد کامل قرار گرفتن از هر طاعتی که بدون تابعیت از امام و راهبر انجام شود فاضل تر است . چنانکه در روایاتی آمده است « شرطِ قبولی هر طاعت و عملی ، قبولِ ولایت است » ( امالی شیخ مفید ، ص 15 ) ]
وقتی که پیر کامل به عنوان ارشاد تو را پذیرفت . تسلیم او شو و مانند تابعیت موسی از خضر (ع) نسبت به او منقاد و مطیع باش . ( توضیح در مورد داستان خضر در شرح بیت 224 همین دفتر آمده است )
در برابر همۀ دستورات و ارشادات آن عاقل کامل که خضر زمان و ولی دوران است . صبرکن تا مباد که او به تو بگوید : برو که اینک جدایی است بین من و تو . [ اشاره است به داستان خضر (ع) و موسی (ع) که شرح آن در سوره کهف آیات 64 تا 84 آمده است . وقتی که موسی (ع) به طریق استفهام ، بر کار خضر اعتراض آورد . او به موسی گفت : « اینک جدایی است بین من و تو » ]
اگر خضر کشتی را در هم شکست نباید سخنی و اعتراضی عنوان کنی و اگر کودکی را کشت نباید شیون و زاری سر دهی و از نارحتی ، موهای خود را بکنی .
خداوند دستِ آن ولی را دستِ خود خواند تا آنجا که فرمود : « دست خدا بالاتر از دستِ بندگان است » ( اشاره است به قسمتی از آیه 10 سوره فتخ )
دست حق تعالی است که آن کودک را می کشد و زنده می گرداند . زنده کردن چیست ؟ یعنی آن کاری آسان است . بلکه او را به مرتبۀ جانِ ابدی و نامیرا می رساند .
کم اند افرادی که این راه حق را تنها و بدون راهبر طی کنند و به مقصود برسند . ولی به لحاظ معنوی باز از برکت وجود مرشدان عالی مقام و پیران واصل است که این فرد به تنهایی طی طریق کرده است . زیرا او با واسطه هایی که به آن ولی مربوط می شوند . سلوک کرده است .
دستِ ارشاد پیر نه تنها حاضران را یاری می کند بلکه غایبان را مشمول ارشاد خود می گرداند زیرا دستِ پیر چیزی جز دستِ خدا نیست . [ غایبان در اینجا کسانی هستند که بی اطاعت از مرشدِ حاضر از روحانیت اولیای پیشین کسب فیض می کنند ]
وقتی که اولیاءالله از غایبان دستگیری می کنند . بی گمان ، شایستگی حاضران ( پیروان و تابعان ولی و مرشد ) از غایبان بیشتر و بهتر است . یعنی آنان که دستِ ارادت به یکی از اولیاءالله داده اند . اگر جهد کنند بیشتر می توانند سلوک کنند تا آنان که خود به تنهایی طی طریق می کنند .
وقتی که غایبان اینگونه توسط اولیاءالله مورد بخشش و عطا واقع می شوند . ببین آنکه در محضر آنان حاضر است و سر سپرده به آنها . چه خوان و نعمتی دریافت می کند . ( نَواله = عطا و بخشش )
تفاوت میان کسی که در حضور اولیاءالله قرار می گیرد و کمرِ خدمت و همّتِ آنان را می بندد . با آن کسی که از محضرِ ایشان غایب است و با واسطه ، سلوک می کند خیلی زیاد است . [ بین کسی که در حضور مرشد و پیر است با کسی که غایبانه ارادت می ورزد . فرق است . زیرا حاضران بیشتر کسب فیض می کنند . برخی از شعب صوفیه عقیده دارند که سلوک ، منوط به ارادت به پیر و راهبر نیست بلکه سالک می تواند بدون پیر هم سلوک کند . از شعب صوفیه ، اُوَیسیان بر ایت راه رفته اند . اُوَیسی کسی را گویند که به ظاهر پیری ندارد و از روحانیت حضرت رسول اکرم (ص) یا یکی از مشایخ مستفیذ می شود و کسب فیض می کند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 1229 ) ]
وقتی که مرشدی را اختیار کردی . شکننده و زودرنج مباش که با هر ناملایمی زود برنجی و طاقت ریاضت و کلام سنگین و درشت پیر را نداشته باشی . پس مانند آب و گل ، سست و بی طاقت مباش .
اگر تو با هر زخمی ، کینه بر دل گیری و برآشوبی . پس چه سان می توانی آینۀ درخشان و صیقلی شده گردی ؟ یعنی نمی توانی . [ سالک راه حق باید بر سختی های ترک خواهش نفسانی صابر باشد و هرگونه رنجی را در راه رسیدن به کمالِ روحی و فضایل معنوی ، تحمل کند و دل به لذت های آنی و حیوانی نسپارد و هر لذتی را قربانی راهِ حقیقت کند زیرا این لذایذ ، پایدار نیستند بلکه لذت حق ، پایدار و جاودان است . حقیقت ، گردنه هایی پر پیچ و خم دارد که نیلِ بدان بر هر کسی آسان نیست بلکه تنها کسانی می توانند به مقصد برسند که رنجِ راه را بر خود هموار کرده و آماده ریاضت و ترک شهوات باشند . بخش بعدی که داستان کبودی زدن قزوینی می باشد گویای همین مطلب است ]
دکلمه وصیت کردن رسول الله علی را کرم الله وجهه
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…