شرح و تفسیر غزل شماره 91 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
سفر برای پای کسی که دوست را خواستار است ، طولانی نیست . زیرا انسانی که در راه او کشته شود ، زندۀ جاوید است .
آن کسی که شراب حقیقت و معرفت نوشیده باشد ، وقتی که به پای کوبی برخیزد ، از شوق ، جامه نه ، بلکه پوست بر تن خویش خواهد درید . [ معنی = حقیقت ، معرفت / پوست بر خود دریدن = کنایه از رنج فراوان بردن ]
_ سماع = در لغت به معنی نغمه و آواز است و در اصطلاح صوفیه ، عبارت است از آواز خوش و آهنگ دل انگیز روح نواز و به طور مطلق قول و غزل و آنچه ما امروز از آن به موسیقی تعبیر می کنیم . که به قصد صفای دل و حضور قلب و توجّه به حق شنیده شود . تأثیر موسیقی در ذهن و درون انسان موضوعی نیست که محتاج شرح و بیان باشد به خصوص اگر در نظر بگیریم که صوفی عاشق و اهل دل و سر و کارش با تخیّلات زیبا و احساسات است و همواره می خواهد خود را نابود انگاشته ، در حق فانی گردد . برای ایجاد چنین حالتی و وصل به چنین عالَمی ، بهتر از موسیقی وسیلتی نمی توان یافت . سماع به محبّت و عاطفه قوّت می بخشد ، دل را نرم و احساسات را لطیف می کند . به تخیّلات شه پری می دهد تا به عالم لامکان و حضرت لایموت اوج می گیرد و ذهن اندک اندک کلمات و عبارات و اصوات و نغمات را فراموش می کند و از عالم اجسام به عالم ارواح می گراید و در آن عالم به سیر می پردازد ( فرهنگ اشعار حافظ ) .
هر کس که به چهرۀ محبوب مورد نظر ما توجّهی داشته باشد ، باید خویش را فدا سازد . زیرا او چونان دشمنی ستیزه کار و تندخوست . [ منظور = مقصود و مراد / نظر داشتن = توجّه داشتن / عربده جو = ستیزه جو ]
مبادا به اشک چشم درویش بی توجّه بمانی و آن را به چیزی نشماری . از آن روی که قطرات اشک او وقتی به هم پیوست جوی می شود . [ تا = زنهار و آگاه باش / با هم آمدن = جمع شدن ]
مشتاق دوست ، خود نمی رود ، بلکه کمند عشق او را می برد و دیگر جایی برای اندرزهای نصیحت کنندگان یاوه سرای باقی نمی ماند . [ مشتاق = شیفته و عاشق / که = بلکه ]
وقتی در میان راه افتاده ای را دیدی ، از معشوق که مثل چوگان ضربه زده است بپرس که این افتاده کیست . نه از افتاده که همانند گوی ضربه خورده و حیران است . [ گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی ، گوی را می زنند / بر خاک افتاده = کنایه از عاشق زار و ناتوان ]
چون و چرا کردن و دلیل خواستن ، حقِّ بندگان مخلص نیست ، اگر تو یکسره با ما بدرفتاری کنی نیکوست . همان کن که خواهی . [ چرا و چون = بحث و گفتگو ، مناقشه و چگونگی / مُخلِص = خالص و بی ریا ]
کدام سرو راست قامت با بودن راستی قامت تو قدر و منزلتی دارد ؟ و کدام غالیه در برابر خاک خوشبوی کوی تو می تواند ادّعای خوشبویی کند ؟ [ سرو سهی = درختی است همیشه سبز که قامت معشوق را بدآن تشبیه کنند و بر سه قسم است . سرو آزاد که شاخه های آن راست رُسته ، سرو سهی که دو شاخه اش راست رُسته و سرو ناز که شاخه هایش متمایل است . ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / قدر = ارزش و اعتبار / غالیه = مادّه ای است خوشبو و سیاه رنگ مرکّب از مشک و عنبر و جز آن که موی را با آن خضاب کنند (لغت نامه) ]
آن که خرد و عقلی داشت ، مرا بسیار نصیحت کرد که دل به کرشمه و ناز خوبان دادن ، همانند قرار دادن کوزه است در برابر سنگ . ( دریغا که به نصایح او گوش فرا ندادم . ) [ خداوند عقل = صاحب عقل ، دانا / غمزه = ناز و عشوه ، اشاره به چشم و ابرو / خوبان = جمع خوب به معنی زیبارویان / دل دادن = کنایه از عاشق و شیفته شدن / سنگ و سبو = کنایه از پایداری و فناپذیری ، تعبیری از دو مخالف در برابر یکدیگر قرار گرفتن ]
اگر بیش از هزار دشمن بر سر سعدی گرد آیند ، به دوستی سوگند که او جز حدیث دوست چیزی نخواهد گفت . [ به دوستی = قسم به دوستی / دوست = معشوق و محبوب ]
داستان عشق با اشک خونین نوشته شده است . فقط به صفحۀ اوّل و آغاز عاشقی منگر ، همۀ آن را مطالعه کن تا دریابی که خکایت عشق لایه به لایه است و زیر هر لایه سوز و گدازی دیگر وجود دارد . [ تُو بر تُو = لا به لا ، به دنبال هم ، فراوان و بسیار ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…