شرح و تفسیر غزل شماره 61 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای صبا اگر گذرت به مملکت دوست افتد ، یعنی اگر به آنجا رفتی از گیسوی معنبر دوست بوی خوش بیار . خطاب به صبا برای آن است که نشر نفحات با صبا است و تا صبا حرکت نکند بوی گیسوی جانان دماغ ها را معطر نمی کند . [ کشور = اقلیم و مملکت / گیسو = موی بلند است که از تارک سر دو قسمت می شود / معنبر = مأخوذ از عنبر ]
قسم به جان دوست اگر از جانب دوست خبری برایم بیاوری به شکرانۀ آن یا برای شکرانۀ آن جان نثار می کنم . [ به شکرانه = برای شکرانه ]
خطاب به صبا گوید : اگر چنانکه اجازه ورود به حضرت جانان نداشته باشی . از غبار درِ او توتیایی برای چشم بیاور . [ حضرتت = به معنای حول و نزدیک / بار = در اینجا به معنای اجازه / در سه بیت فوق ، خواجه با صبا مکالمه کرده ]
منِ گدا و آرزوی وصلت یار ، خیلی بعید است . زیرا هیچگونه مناسبتی بی ما وجود ندارد . مگر اینکه دیدن خیال روی او را در خواب تمنا کنم زیرا آن چه در رویا دیده شود خیال است و آن هم برای همه کس میسر نیست . [ تمنا = تقاضا / هیهات = خیلی بعید است ]
از حسرت قد و بالای چون صنوبر دوست ، قلب صنوبری من مثل درخت بید لرزان است . یعنی از حسرت قد و بالای موزون جون صنوبر دوست ، دلم چون بید می لرزد . [ صنوبر = درختی است از ردۀ کاج ها و قامت محبوب ها را بدان تشبیه مکنند / دل = در اینجا مراد قلب است / بید = درخت بید / لرزان = در حال لرزیدن ، صفت درخت بید است ]
اگر چه دوست برای ما ارزش و بهایی قائل نیست . اما یک تار موی دوست را به دنیایی نمی فروشیم . یعنی اگر چه دوست ما را به هیچ می فروشد اما ما یک تار موی او را به تمام دنیا نمی دهیم .
چه می شود اگر دلش از بندِ غم فارغ و آزاد گردد . چونکه حافظ مسکین غلام و چاکر تو است . یعنی چون از غلامان وابسته به تو است پس نباید دلش در بند غم باشد . زیرا تو عالی جنابی و غلامانت هم باید مثل تو باشند . حاصل این که غلامان تو باید در بی غمی از غلامان دیگران متمایز باشند .
دکلمه غزل شماره 61 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…