شرح و تفسیر غزل شماره 59 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای محبوب من ، نمی دانم این تو هستی یا سرو بوستانی است که به حرکت درآمده . یا شاید فرشته ای است که همانند مردم سخن می گوید . [ رفتار = رفتن ، خرامیدن / صورت مردم = صورت و شکل مردم و انسان ]
آن معشوق پری وشی که مدّت های دراز از چشم مردم پنهان بوده ، باز می بینم که در جهان آشکار گشته است . [ پری = جنّ مؤنّث که موجودی است از عالَم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد . ]
ای دوستان ، این بوی خوشی که به مشام می رسد ، بوی گل است یا بوی عود که فضا را پُر کرده است ؟ یا کاروانی است که با خود مشک حمل می کند ؟
[ عود = به چوب هر درخت گفته می شود ، چوب سیاه رنگی است که چون بر آتش قرار دهند ، دودش بوی خوش می دهد / دمیدن = پراکنده شدن بوی خوش (فرهنگ لغت) / مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است / تاتار = نام قبیله ای از مغول بود که بعدها بر بعضی از قبایل آسیای مرکزی اطلاق می شد و آهوی مشک در ختا ، خُتن و تاتارستان زندگی می کرد و مشک تاتاری معروف بوده است ]
از زمانی که با نقش و نگار چهره اش آشنا شده ام . هر نقش و نگار دیگری که می بینم ، در نظرم نقش بی جان روی دیوار است . [ نقش = نشان و اثر ، عکس و تصویر ]
ای ساربان ، اگر آن محبوب زیبارو برای یک بار نگریستن بر چهره اش جانی طلب می کند ، اینک من خریدار آن هستم . [ ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند / نظر = نگاه / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند ]
من دیگر اسیر و دردمند در خانه نمی مانم ، به ویژه در این لحظه که پنداری گل به تجلّی درآمده است .
اگر تو نگریستن بر صُنع الهی را باور نمی داری ، من می گویم که دیدگان انسان فقط برای دیدن این آفریده ها در سر نهاده شده است .
چه نیکوست اگر من دوباره چهرۀ یار را مشاهده نمایم . تو مرده ای را خواهی دید که بار دیگر زنده شده و حیات یافته است . [ وه = خوشا ، نیکا ، چه نیک و خوش باشد / با = به معنی «به» (لغت نامه) ]
ای آرام دل من ، مشقّتی را که من در بند بلای عشقت تحمّل می کنم ، فقط به کسی می گویم که خود پیشتر گرفتار چنین رنجی شده و تجربه ای در آن باب دارد . [ بند = گرفتاری ، زندان / آرام جان = کنایه از محبوب و معشوق ]
نی که همواره در محفل آزادگان ناله سر می دهد به این دلیل است که آن را به ضرب تیغ از نیستان جدا کرده اند و هنگام سوراخ کردن داغ هایی بر وی نهاده اند . [ برای آنکه نی هنگام سوراخ شدن تَرک نخورد ، میلۀ فلزی را داغ کرده ، بر آن می نهاده اند . ]
زنهار ، تصور نکنی که بعد تماشای دیدگان خمارآلود تو از آن پس که مرا تَرک کردی ، خواب به چشمان بیدارم آمده است . [ تا (اوّل) = زنهار / تا (دوم) = حرف ربط است ]
ای سعدی ، اگر در عشق کمر همّت بسته و قصد وصال داری ، از جفای یار شِکوه مکن ، زیرا تا دنیا بوده ، این رسم جفای معشوق بر عاشق وجود داشته است . [ همّت = در لغت به معنی بلند نظری است ، و در نزد صوفیان قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یا دیگری ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…