شرح و تفسیر غزل شماره 56 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای کسی که آب حیات من از دهان تو حاصل می شود و دهان تو چشمۀ آب حیات است . آنچه مرا آشکارا از پای درمی آورد ، تیر نگاه و غمزه ای است که از کمان تو به سوی من رها می گردد .
آب زندگانی = آب حیوان ، چشمۀ حیات ، آب خضر ، در غزلیان سعدی همۀ این ترکیبات بکار رفته است . به عقدۀ قدما آبی بوده است در ظلمات که در انتهای دنیای مسکون جای دارد و هر کس از آن چشمه بنوشد عمر جاودانی خواهد یافت .
اگر بر روی جمال خویش پرده ای نکشی و آن را آشکارا در معرض تماشای جمال پرستان قرار دهی ، آنان چون تاب دیدن زیبایی ات را ندارند . هلاک خواهند شد و خون آنان به گردن توست . [ بُرقع = روی بند ، نقاب زنان / ضمان = کفالت ، بر عهده گرفتن ]
من چهرۀ تابانت را به آفتاب مانند نمی کنم زیرا در این صورت به جای ستودن رخسار تو مقام آفتاب را بالا برده ام . [ تعظیم = بزرگ داشتن و بزرگ گردانیدن / شأن = مقام و منزلت ]
اگر به گوشۀ چشم دوستی و مهربانی نظری بر ما بیفکنی یا از این کا خودداری نمایی ، فرقی نمی کند . آنچه تو خواهی نیکوست و ما را اختیاری نیست . [ نظر کردن = توجه و عنایت کردن / ارادت = دوستی از روی اخلاص ، توجّه خاص ]
مردم هر روز سری با یاری و وصاحبت دیگری دارند . امّا ما تنها سری داریم که آن را بر درگاه تو نهاده ایم . [ صاحب = دمساز و همنشین / سر چیزی یا کاری داشتن = کنایه از قصد و توجّه به امری داشتن ]
تا کنون درختان میوه دار بسیار دیده ایم . امّا از این گونه که در بوستان تو یافت می شود ندیده ایم .
اگر دست دوستان به باغ و بوستان تو نرسد ، تو گناهی نداری . زیرا باغبان تو مانع دست یابی دوستان به بوستان توست .
چه بسیار از اندیشه هایی که به دل خطور کرد و سپس محو گردید . امّا نقشی که هرگز از لوح دل زدوده نمی شود ، نشان توست که بر دل نهاده شده است .
ای دوست اگر هزار بار با من دشمنی ورزی . دل من هنوز هم دوستدار و عاشق توخواهد بود . [ مهربان = عاشق و محبّت ]
ای سعدی ، به اندازۀ توان و امکان خویش وصل را آرزو کن ، زیرا آشیان تو که در خور زاغ است ، خضور سیمرغ ما را برنمی تابد . [ سیمرغ = عنقا ، پرنده ای است افسانه ای که در داستانهای ملی ایران بر کوه البرز می زیست ولی برخی متون محلِ آن را کوهِ قاف نوشته اند ( فرهنگ اشارات ) / زاغ آشیان = آشیان زاغ ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…