شرح و تفسیر غزل شماره 44 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بوی گل همه جا را فرا گرفته و نای پرندگان به گوش می رسد . رزگارِ پای کوبی و سیر و تفرّج در صحرا فرا رسیده است .
اگر پاییز به سان فرّاشی برگ های زرد درختان را بر صحن باغ و بستان گسترده است . اینک بادِ صبا مثل نقّاشی چیره دست نگارگر چمن زاران شده است . [ فرّاش = آنکه فرش و بساط را گسترده ، پیش خدمت / ورق = برگ درخت / چمن = سبزه و گیاه ، در اینجا مجازاََ به معنی باغ آمده است . ]
صبا = نسیمِ خوشی که به هنگامِ صبح در فصلِ بهار می وزد و سبب شکفتن گل ها و گیاهان می گردد و پیام آور عاشقان است . « در تذکرة اولیا مذکور است : صبا بادی است که از زیرِ عرش خیزد و آن در وقتِ صبح وزد . بادی لطیف و خنک است و در اصطلاح سالکان ، با صبا اشارت است از نفحاتِ رحمانیه که از مشرقِ روحانیت می آید . » ( شرح اصطلاحات تصوّف ) . صبا یکی از عناصر فارسی است که در غزلیات سعدی فراوان آمده و به نام های نسیمِ سحر ، بادِ شمال و بادِ صبحگاهی از آن یاد شده است .
ما به فکر رفتن به باغ و بوستان نیستیم . زیرا جایی که تو در آن باشی ، شایستگی تبدیل شدن به گردشگاهی فرح انگیز و دلگشا را دارد . [ تفرّج = خوشحالی و گشایش ، گردش و تماشا / سر چیزی داشتن = کنایه از قصد و توجّه به امری داشتن ]
می گویند نگریستن به چهرۀ زیبارویان روا نیست و آن را نهی کرده اند . امّا نگریستن ما بر آنان از آن روی که از سر هوی و هوس نیست ، مشمول این قانون نمی گردد . [ نظر = نگاه / خوبان = جمعِ خوب به معنی زیبارویان / نهی = بازداشتن و منع کردن ]
راز آفرینش خداوند را در چهرۀ تو می توان به وضوح دید . همچنانکه می توان آب را در شیشه آشکارا مشاهده کرد . [ سرّ صنع = راز آفرینش / بی چون = بی کیفیّت و بی مانند ، کنایه از خداوند است ، صفتی است برای خداوند که در اینجا جانشین موصوف شده است / آبگینه = شیشه و ظرف شیشه ای ]
چشم چپ خود را از حدقه درمی آورم تا فقط چشم راستم بماند و تو را آنچنانکه هستی مشاهده کند .
هر انسانی که نشانِ محبّت تو بر وی اثری باقی نگذارد . موجودی است چون سنگ خارا سخت و انعطاف ناپذیر . [ گرفتن = اثر کردن / سنگ خارا = نوعی سنگ سخت و سیاه که مظهر سرسختی است ]
این آتش شعله وری که زیر دیگ آرزوهای من است و هر دم هوس و میلم را بیشتر به جوش می آورد . روزی همۀ هستی مرا از میان خواهد برد . [ سَودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال (مالیخولیا) می شود / تر و خشک = کنایه از هستی و وجود ]
می گویند این ناله های از حد گذشتۀ سعدی را اندیشۀ دانایان برنمی تابد .
آن کسی که با آرامش در ساحل دریا قدم می زند . از گرداب و غرقابی که ما در آن گرفتار آمده ایم ، آگاهی ندارد . [ ورطه = غرقاب ، گرداب / کنار = ساحل ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…