شرح و تفسیر غزل شماره 38 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای ساقی با ساق وسوسه انگیزت چه دل ها که غارت نکردی . افسوس که نمی توان چند بوسه ای بر چانۀ دلربایت نهاد . [ زنخدان = چانه / دل بردن = شیفته ، بی قرار کردن / دلآویز = زیبا و دوست داشتنی ]
تا کی می خواهی عشوه های نافذ خویش را چونان تیری از هر جانب به سویم روانه سازی ؟ عقل از دست غمزه های جان شکارت سپر انداخت و تسلیم شد . [ خدنگ = درختی است بسیار سخت که از چوب آن نیزه و تیر و زین اسب سازند و تیر خدنگ و زین خدنگ بیدین اعتبار گویند ، مجازاََ به معنی تیر / غمزه = ناز و عشوه / ناوک = تیر کوچک ، در اینجا منظور مژگان معشوق است / سپر انداختن = تسلیم شدن ، عاجز و ناتوان گشتن ]
آمیزگاری و اختلاط می کنی و می گریزی . چهره می نمایی و آن را از پیش نگاه می ربایی . آه از این قهر به مهر آمیخته و فریاد از آن زهر نوش آمیزت . [ برآمیختن = موافقت کردن ، سازگاری نمودن / نمودن = نشان دادن / فغان = آه و فریاد / شکّرآمیز = شکرآمیخته ، شیرین ]
اگر شیرین ، لبان شکرآمیزت را در حال سخن گفتن می دید . برای او واجب بود که به شکرانۀ برخورد با آن لب و سخنان شیرین حتّی مُلکِ پرویز را ببخشد .
[ لب شیرین = لب لطیف و با طراوت ، لبی که در آن شادی و نشاط باشد لبی که سخنان فصیح و بلیغ می گوید / شیرین = شاهزادۀ ارمنی و معشوقۀ خسرو پرویز است / پرویز = مراد خسرو پرویز ، شاهنشاه ایران از سلسلۀ ساسانیان ، پسر و جانشین هرمز چهارم است . او ایران را به چنان شکوه و جلالی رساند که تا آن زمان در دورۀ ساسانی به خود ندیده بود . داستان عشق او با شیرین ، زبانزدِ شاعران و نویسندگان است . ]
اگر روی زیبایت که شهر را بر هم می زند و چشمان مفتون سازت نمی بود . شهر مدّتی از فتنه گری ، افسون سازی و غوغا در امان می ماند .
[ اگر نه = اگر نبود / شهرآشوب = آشوبندۀ شهر ، کسی که با حُسن و جمال سبب فتنه و آشوب شهری گردد ]
وقتی تو را هم آغوش مستان سحرخیز ببیند . دیگر کجا رغبت هوشیار ماندن برای کسی باقی می ماند ؟
ای سعدی ، پی در پی می ناب بنوش و خاموش باش . زیرا زهد و پارسایی بر مستان مجلس تأثیری ندارد و کارگر نمی افتد .
[ دمادم = پی در پی / درکشیدن = نوشیدن / صرف = خالص / دَم = سخن / زهد = پارسایی ، پرهیزگاری ، دوری از دنیا / دم درکشیدن = ساکت و خاموش بودن / درگرفتن = اثر کردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…