شرح و تفسیر رفتن پیامبر به عیادت و بیان فایده آن در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
یکی از صحابه بیمار شده بود . پیامبر (ص) به عیادت او رفت تا از وی دلجویی کند . همینکه بیمار نگاهش به رسول الله (ص) افتاد . درد و رنجوریش بهبود یافت و خدا را سپاس گفت و بیماری و کسالت خود را موهبتی ربّانی دانست . چه به واسطۀ این بیماری ، پیامبر (ص) را در منزل خود زیارت می کرد . پیامبر ضمن احوالپرسی ، از او سؤال کرد تو در حالت غلبۀ نَفسِ امّاره چه دعایی به زبان خود کرده ای ؟ آن بیمار ابتدا به خاطرش نیامد که چه دعایی کرده ، ولی با مدد از همّت و …
متن کامل « حکایت رفتن مصطفی (ص) به عیادت صحابی رنجور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
از اصحابِ حضرت رسول الله (ص) ، بزرگی بیمار شد و به سبب بیماری ، بسیار نحیف و لاغر شد .
حضرت مصطفی (ص) به عیادت آن بیمار رفت . زیرا خوی و عادت او سراسر مهربانی و بزرگواری بود .
در رفتن به عیادت بیمار فایده وجود دارد و آن فایده به خودت باز می گردد .
فایدۀ اوّل این است که شاید آن شخصِ بیمار ، قطبی و یا شاهِ بزرگی باشد .
و اگر فرضاََ آن بیمار قطب هم که نباشد . دستِ کم رفیقِ طریق که هست . و اگر شاه نباشد ، سوارِ سپاه که هست .
پس باید پیوند و رفت و آمد را لازم شماری . این همراه هرکس که هست باشد . چه پیاده و چه سواره . یعنی خویِ آدمی باید چنان باشد که فقط با بزرگان رابطه برقرار نکند . بلکه فرودستانِ جامعه را نیز دلجویی کند . [ صِله = پیوند ]
تازه اگر بیمار ، دشمن هم که باشد . احسان در حقِ او خوب و بجاست . زیرا بسیاری از دشمنان بوسیله احسان و نیکی به دوست تبدیل می شوند . [ هیچ سلاحی نیرومندتر از سلاحِ دوستی و محبت نیست . از محبت خارها گل می شود . ]
و اگر فرضاََ آن دشمن ، دوستِ آدمی نشود . دستِ کم از دشمنی و کینه اش کاسته می گردد . زیرا نیکی و احسان ، داروی دشمنی ها است .
در عیادت بیمار ، فواید بیشمارِ دیگری نیز هست . ولی ای یارِ نیکو ، من از طولانی شدن کلام می ترسم .
حاصل کلام اینست که یارِ جمع باش . یعنی با جمعیّتِ دوستان نشست و برخاست کن . و مانند بت تراش برای خودت دوستی بتراش . [ اگر سالک در امرِ سلوک همراهِ سالکان دیگر باشد . در کارِ سلوک موفق تر خواهد بود تا آنکه منفرداََ حرکت کند . مصراع دوم در ضرورت دوستِ حقیقی یافتن است . ]
زیرا کثرت کاروان و اجتماعِ آنان ، پشت و نیزۀ حرامیان را می شکند .
ای ستیزه گر ، تا وقتی که تو دو چشمِ دل نداری . نمی توانی هیزم را از عود تمییز دهی .
تا وقتی که در این جهان ، گنج وجود دارد . آزرده خاطر مباش . و هیچ ویرانه ای را خالی از گنج تصور مکن .
به هر درویشِ تهی دستی بسیار خدمت کن . همینکه نشانه ای در او دیدی با سعی و تلاشِ تمام دورش بگرد .
وقتی که چشمِ باطن بین نداری . پس چنان پندار که در هر وجودی گنجی نهفته است . [ سه بیت اخیر بیانی است از ضرورتِ یافتن راهنمای لایق در امرِ سلوک . پس می گوید برای یافتن چنین شخصی دست از تلاش مدار و نومید هم مشو . تا اینکه بالاخره با عنایت الهی او را خواهی یافت . ]
دکلمه رفتن پیامبر به عیادت و بیان فایده آن
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…