شرح و تفسیر دشمنی پادشاه جهود دیگر با نصرانیان در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
یکی دیگر از شاهان جهود در صدد برآمد تا مسیحیت و مسیحیان را بطور کامل نابود کند از اینرو آتشی عظیم فراهم ساخت و در کنار آن ، بتی برنهاد و فرمان داد تا همگان بر آن بت سجده آرند . هر کس که فرمان او را اطاعت می کرد از کام آتش می جست و الا در آتش می خست . ماموران شاه بیدادگر ، زنی عیسوی را همراه طفل خردسالش آوردند . زن از سجده بر آن بت سر باز زد و آنها برای آنکه مادر را به این امر تسلیم سازند طفل را به کام آتش فرستادند . نزدیک بود که آن مادر برای نجات جگرگوشه اش …
متن کامل حکایت پادشاه جهود دیگر که در هلاک دین عیسی سعی نمود را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پس از این پادشاه آدمکش علاج ناپذیر که بر اثر مبتلا شدن به مکر آن وزیر به شرارت افتاد .
– شاید مراد از درمان ناپذیر این باشد که خوی زشت آن پادشاه جبار چنان در روحش رسوخ داشت که به صورت ملکه راسخه درآمده بود و امکان نداشت که روح بیمار خود را درمان کند .
پادشاهی دیگر از نژاد آن شاه جهود در صدد نابود ساختن قوم عیسی (ع) برآمد .
اگر خبر خروج و ظهور دیگر شاه جهود را می خواهی بدانی باید سوره بروج را بخوانی زیرا این ماجرا در آن سوره نقل شده است . [ اشاره است به واقعه ای که در تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیه 4 سوره بروج آمده است . ” مرگ بر صاحبان گودال های شکنجه ” ] .
– شرح واقعه : ذونواس آخرین پادشاه حمیر در یمن به آیین یهود درآمد و حمیریان نیز از او پیروی کردند و نام خود را یوسف بنهاد و سالیانی چند بر اریکه قدرت تکیه زد . تا آنکه بدو خبر دادند که در نجران (شمال یمن) هنوز بقایایی از مسیحیان مانده اند . ذونواس با لشکری جرار به سوی نجران حرکت کرد و همه مسیحیان را گرد آورد و آنان را به آیین یهود خواند ولی آنان نپذیرفتند و حتی حاضر شدند در این راه جان دهند ولی یهودی نشوند . ذونواس برای هلاکت آنان گودالی فراهم آورد و آتشی مهیب برپا ساخت . بعضی را زنده زنده در آتش افکند و بعضی را به ضرب شمشیر کشت .
سنت و روش ناپسندی که از شاه اول باقی مانده بود . این شاه هم در آن طریق پا گذاشت یعنی او هم در صدد قتل عام مسیحیان برآمد .
هر کس که روش ناپسند را بنیاد نهد لحظه به لحظه آماج لعنت حق و خلق شود . [ زیرا هر ظلم و جنایتی که در نسل هلی بعدی از آن راه و رسم و قانون به مردم رسد به پای او نوشته شود ] .
مردم نکوکار از این جهان فانی رحلت می کنند و می روند ولی آثار خصائل و صفات نیک آنان برجای می ماند و فرومایگان نیز از این جهان می روند ولی آثار ستمکاری آنان می ماند و دائما لعنت می شوند . [ این لعنت حتما لازم نیست به زبان باشد بلکه هر رنج و دردی که از سنت سیئه او به خلق الله می رسد .ناراحتی آنان خود به خود تبدیل به موج لعنت می شود و به روح پلید او می رسد . کما اینکه مدح و ستایش نیز الزاما به زبان نیست ] .
تا قیامت هر کس که از جنس آن بدکاران بوجود آید همواره میل و توجهش به سوی آنان است . [ یعنی بدکاران نسل ها و قرون بعدی با بدکاران نسل ها و قرون پیشین اتحاد روحی و صفتی دارند و بر همان حال و سگال اهریمنی رفتار می کنند ] .
حق و باطل ، خیر و شر مانند رگ آب شیرین و شوری است که از دل زمین بیرون آید و تا قیام قیامت در جریان است . یعنی خیر و شر و اصول و اوصاف نیک و بد در این جهان پهلو به پهلو و در برابر یکدیگر جریان دارند . نیکان ، نیکی را برمی گزینند و بدان ، بدی را اختیار می کنند . خوبان از راه و رسم نیکی و جوانمردی پیروی می کنند و بدان از روش ها و کیش های اهریمنی . [ وجه دیگر معنی : انگیزۀ خوبی و بدی در باطنِ هر انسانی وجود دارد . زیرا در جهان بینی الهی ، انسان آمیزه ای از عقل و شهوت و نزعۀ رحمانی و شیطانی است و این دو آمیزه و نزعه تا قیامت با آدمی است و هرگز از او جدا نگردد . ]
– نفخ صور = در تعدادی از آیات قرآن کریم آمده است و از دلائل قیامت کبری ذکر شده است . اسرافیل در آستانه رستاخیز در صور می دمد و مردگان بر اثر آن بانگِ عظیم سر از گورها بر می دارند و در عرصه محشر حاضر می آیند . نفخ به معنی دمیدن است و صور به معنی شاخ میان تهی که در آن بدمند تا آواز از آن برآید . ملا صدرا می گوید : چون صورتهای برزخی در آن جهان آماده گردند . فتیله استعداد آنها مانند زغال برای افروختن آماده خواهد بود . اما این صورتها از آتش درونی خود افروخته می گردند و آنچه بالقوه در آنهاست با نفخه نخستین ، یکباره آشکار می شود . پس صورتهای برزخی به جانهایی که در آنها مکنون است جلوه گری می کنند و بطون خود را ظاهر می سازند . اسرافیل با نفخه اول فروغ صورتها را خموش می گرداند و با نفخه دوم همه را مانند چراغی رخشان روشن می سازد و یکباره ارواح به پا می خیزند و به بارگاه خداوند می نگرند . [ رساله عرشیه ، ص 104 و الشواهد الربوبیة ، ص 296 و 297 . ( رگ رگ = رشته آب همراه با رشته دیگر ، مجازاََ به معنی حق و باطل آمده است ) ]
مردم نیک از آب گوارای حکمت الهی انبیا و اولیا ارث می برند و آن میراث سر و حقیقت کتاب آسمانی است .
– از آنجا که نیکان ، با انبیا و اولیاء اتصال معنوی و سنخیت روحی دارند می توانند به حقیقت معارف کتب آسمانی واقف شوند و این معارف ، میراث آن بزرگان است . استاد فروزانفر گوید : میراث بردن مبتنی است بر اینکه میراث بر با میراث گذار قرابت نسبی یا سببی داشته باشد و از این اصل نتیجه می گیرند که مردان حق و اولیاء ، فرزندان و پیوستگان روحانی ومعنوی پیامبرانند و این میراث ، معرفت و احکام الهی است . مصراع دوم اشاره است به قسمتی از آیه 32 سوره فاطر که می گوید : ” سپس ما آن کتاب را برای بندگان برگزیده خود به میراث نهادیم ” .
اگر درست بنگری طالبان حقیقت و جویندگان معرفت به شعله هائی از گوهر نبوت نیاز دارند . [ این سوز و درد طلب که در جان طالبان حقیقت زبانه زده ، شعله آتشی است که از جان پیامبران مشتعل شده است . زیرا آنان که طالب اند با حقیقت نبوت پیوسته اند و اصل طلب و خداجویی و پژوهش حق ، پیامبران بوده اند که پیوسته روی در خدا آورده و به زاری و ابتهال تمام جویای وصول و لقای وی بوده اند ] .
برای مثال زبانه آتش همیشه همراه اصل آتش است هر جا اصل آتش برود زبانه آتش هم همانجا می رود . [ این بیت تمثیلی است در بیان این مطلب که درد حقیقت طلبی و عشق معرفت خواهی از نور نبوت ناشی شده است ] .
مثال دیگر ، نور آفتاب که از پنجره به درون خانه می تابد دور محوطه خانه می چرخد زیرا خورشید از برجی به برج دیگر حرکت می کند . [ خورشید وقتی از جائی به جائی حرکت می کند پرتوش همراه او حرکت می کند و تغییر جا می دهد . دوتمثیل اخیر در توضیح بیت 748 آورده شده است ] .
– بُرج ، در لغت به معنی کاخ و قصر است ولی در اصطلاح نجومی عبارت است از قوسی که در منطقة البروج است و به سی درجه تقسیم شده است و حرکت ظاهری خورشید و ماه و سیارات (بجز زهره و پلوتون) در آن صورت می گیرد . دور منطقه البروج را به دوازده قسمت مساوی تقسیم کرده اند و دوازده صورت فلکی را از نقطه اعتدال بهاری بدین اسامی نامیده اند . [ حَمَل ( گوسفند ) مطابق ماه فروردین ، ثَور ( گاو ) مطابق ماه اردیبهشت ، جوزاء ( دو کودک که دست بر گردن هم دارند ) مطابق ماه خرداد ، سرطان ( خرچنگ ) مطابق ماه تیر ، اسد ( شیر ) مطابق ماه مرداد ، سنبله ( زنی با دو بال و دامن فرو هشته ) مطابق ماه شهریور ، میزان ( ترازو ) مطابق ماه مهر ، عقرب ( کژدم ) مطابق ماه آبان ، قوس ( کمان ) مطابق ماه آذر ، جَدی ( بز ماهی ) مطابق ماه دی ، دلو ( شخصی دلو به دست ) مطابق ماه بهمن و حوت ( ماهی ) مطابق ماه اسفند است . پس مولانا می فرماید که آتش عشق و درد و طلب حقیقت که در جان سالکان است از شمس وجود انبیای عظام است ] .
مثال دیگر : هر کس که با ستاره ای مناسبت و پیوستگی داشته باشد ، خاصیت آن ستاره در او ظاهر می گردد و او از خاصیت ستاره اش تاثیر می پذیرد . [ مولانا در اینجا با تمثیل تاثیر کواکب بر احوال زمینیان را بیان می کند . توضیح بیشتر در ابیات بعد ] .
آن شخص اگر طالعش ستاره زهره باشد میل به شادی و شادمانی پیدا می کند و در صدد عشق و طلب است . [ طالع به معنی طلوع کننده ، برآینده و در اصطلاح نجومی جزوی است در منطقه البروج که در وقت مفروض در افق شرقی باشد . اگر آن وقت زمان ولادت شخصی بود به آن طالع مولود آن شخص گویند و اگر در اول سال شمسی باشد به آن طالع سال گویند . طالع ، مشهورترین واژه در نجوم احکامی است . در نجوم احکامی برای انجام هرکار ، سوای کارهای عادی و روزمره مراجعه به تقویم و یافتن طالع و اختیار وقت مناسب توصیه شده است . برای نو بُریدن ، نکاح ، سفر کردن ، زراعت ، دیدارِ پادشاه ، جلوس بر تخت ، آغازِ جنگ ، شروع به تعلیم ، سفرِ دریا ، حمام رفتن ، حجامت کردن ، مسهل خوردن ، ختنه کردن ، بَرده خریدن ، چهارپا خریدن ، اجرای قنوات ، درخت نشاندن و … در شعر فارسی براساس همین باورها ، طالع فراوان ذکر شده است . و به سعد و نحس بودن آن فراوان اشارت شده است . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 486 و 487 ) ]
– زهره از ستاره های منظومه شمسی است . مدار آن بین عطارد و زمین است . فاصله متوسط آن از خورشید 108/27 کیلومتر و سال نوری آن 225 روز است . جرم آن 0/8 جرم زمین است . در جو زهره اکسیژن وجود ندارد .این اختر در زبان فارسی ، نام هایی از قبیل ناهید و بیدخت دارد . زهره مانند دیگر سیارات و حتی برخی از ثوابت ، مورد پرستش صابئین نیز بوده است . منجمانِ احکامی ، این ستاره را کوکب زنان و اَمرَدان و مُخَنّثان و اهل زینت و تجمل و لهو و شادی و طرب و عشق و ظرافت و سوگند دروغ نام داده اند . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 345 تا 347 ) .
و اگر کسی خوی مریخی داشته باشد یعنی صفت سفاکی و آدمکشی داشته باشد همواره خواهان جنگ و تهمت و نزاع است زیرا مقتضای طالعش این است [ مولانا در سه بیت اخیر به مسئله تاثیر ستارگان بر زمینیان و خلق و خوی آدمیان تصریح دارد . به عقیده منجمان پیشین هر یک از ستارگان بر روحیات جماعتی از مردم دلالت دارد و هر کس مطابق خاصیت ستاره خود زندگی اش را شکل می دهد . ابو ریحان بیرونی بحث مبسوطی در باب خوی و سرشت برج ها و خاصیت ستارگان دارد از آن جمله طبع برج ها را به گرم و سرد تقسیم می کند و سپس برج های حمل ، جوزا ، اسد ، میزان ، قوس و دلو را دارای خاصیت گرم و برج های ثور ، سرطان ، سنبله ، عقرب ، جدی و حوت را دارای خاصیت سرد می داند . او می گوید : ستارگان در طبع و خوی آدمیان اثر می گذارند مثلا زحل طبع سرد و خشک زیاد دارد و مشتری دارای گرمی و نرمی معتدل است ، مریخ طبع گرم و خشک زیاد دارد و زهره سردی و تری معتدل دارد و تری اش بیش از سردی است ] .
– مریخ یا بهرام یکی از ستاره های منظومه شمسی است . مدار آن بین مدار زمین و مشتری است . فاصله متوسط مریخ از خورشید 2264 میلیون کیلومتر است و جرم آن 0/11 جرم زمین است . مریخ معروفترین ستارگان است و بی شک از نخستین سیاراتی است که بشر نخستین آن را کشف کرده است زیرا رنگ سرخ ویژه و درخشش فصلی ، آن را ستاره ای متمایز ساخته است . این ستاره در تصورات ایران ، یونان و روم ، خدای جنگ بوده است . از اینرو منجمان احکامی ، مریخ را کوکب لشکریان و امرای ظالم و دزدان و مفسدان شمرده اند . قهر ، شجاعت ، جسارت ، سفاهت ، لجاجت ، دروغ ، تهمت و ایذای مردمان را بدو نسبت داده اند .
به جز این ستارگان محسوس و طبیعی ، در ماورای آنها ستارگانی نامحسوس و ماورائی هستند که هیچیک از خواص طبیعت مادی را ندارند یعنی این ستارگان معنوی نه زوال می پذیرند و نه ناپدید می شوند و نه سعد و نحس دارند .
– نحس به معنی شوم ، ناخجسته و نامبارک است . اهل نجوم احوال ستارگان را به سعد و نحس تقسیم کرده اند و برای هر یک نیز تاثیراتی در احوال بشر قائل شده اند . منظور از اختران نامحسوس که در ماورای این دنیا قرار دارند . جان های اولیاءالله است که از لوث مادی و عوارض دنیوی منزه است و در سدرۀ ملکوت قرار دارد و در انوار الهی مستغرق اند . عده ای از شارحان مثنوی از جمله اکبرآبادی و لاهوری و نیکلسون گفته اند که مراد از اختران ، اسماء و صفات الهیه است .
این ستارگان معنوی در آسمانها و افلاک دیگر در گردش و حرکت اند که آن افلاک غیر از این هفت آسمان مشهور (مشتهر) است .
آن ستارگان معنوی در تابش انوار ذات الهی استوار و مستغرق اند . در آن آسمانهای لاهوتی مسئله اتصال و انفصال که از خواص فیزیکی جهان مادی است مطرح نیست .
هر کس بتواند به چنان کمال روحی برسد که از کمند اختران زوال پذیر برهد ، با اختران عالم معنا پیوستگی خواهد یافت و با این اتصال می تواند کافران و تبهکاران را که می خواهند به سوی آسمانها عروج کنند سنگسار (رجوم) کند و بسوزاند . [ اشاره بیت به آیه 5 سوره مُلک است که می گوید : و آسمان دنیا را بیاراستیم به چراغ هایی و آن چراغ ها را قرار دادیم تیرهایی بر اهریمنان و برای آنان کیفر دوزخ را فراهم آوردیم ] .
مرد خدا از روی هوای نفس غضبناک نمی شود که دائما حالی متغیر داشته باشد و هر چند ستمکاران خشمین ظاهرا غالب و قاهراند ولی باطنا مغلوب و مقهور هستند . زیرا آنان مغلوب نفس اماره خویش اند . [ خشم ولی خدا از نوع خشم مریخی نیست . یعنی انگیزه خشم ولی خدا مانند انگیزه خشم ستمگران بدنهاد نیست که برای ارضای امیال ددمنشانه خود به خشم می آیند ] .
جان اولیاءالله که همچون انوار تابان است نه به کاستی دچار می آید و نه به تاریکی (غسق) گراید و این نور در میان دو انگشت (اصبعین) حضرت حق است . یعنی در عین غالب بودن ، مغلوب تصرفات الهی است و در خدا فانی است .
حضرت حق آن نور را بطور یکسان بر همه جانها تابانده است و در افاضه انوار هیچ فرقی قائل نشده ، منتهی نیکان (مقبلان) دامن قابلیت و استعداد خود را گشوده اند و آن انوار را به جان خریده اند . [ در حدیثی آمده ” همانا خداوند ، آفریدگان را در تاریکی بیافرید . سپس بر آنان نوری ساطع کرد . هر که را این نور رسید به راه هدایت رفت و هر که را این نرسید به راه ضلالت رفت ] .
مردان خدا چون به انوار حق رسیده اند از غیر او رخ برتافته اند .
هر کس که دامان عشق و محبتی نداشته باشد از فیض انوار الهی بی نصیب خواهد بود .
– هرچند افاضات حضرت حق بردوام است ولی شرط یافتن آن عشق و طلب است و قهرا کسی که از این دو محروم باشد مستعد دریافت انوار الهی نیست پس نباید دوام فیض الهی موجب شود که سعی و تلاش را رها کنیم .
مثلا اجزاء به سوی کل خود میروند چنانکه بلبلان نیز طبعا علاقمند به گل و گلزار هستند .
مثلا گاو را از شکل و رنگ و علائم ظاهریش تشخیص می دهی که حیوان خوب و سالمی است و یا حیوان مریض و علیل . اما رنگ حقیقی انسان را باید از درونش بشناسی زیرا انسان موجودی پیچیده و چند لایه است و غالبا ظاهر خود را بر خلاف باطنش می آراید تا مقبول دیگران افتد . بنابراین حواست را جمع کن تا مبادا ابلیسان خود را در کسوت اولیاءالله درآورند و دل ساده لوحان را بربایند .
رنگهای خوب از خم صفا حاصل می شود و رنگهای زشت از آب تیره نیرنگ و طبع ناسالم است . [ اعمال خوب از قلب پاک ناشی می شود و اعمال و آثار زشت از قلب ناپاک ] .
– مولانا در دو بیت اخیر می گوید : اگر حیوانات را از روی رنگ و علائم ظاهری می شناسیم و ارزش می نهیم . انسان را نباید با حیوانات قیاس کرد زیرا اعتبار انسان به امور معنوی است . رنگ های خوب که همانا اخلاق حمیده و اوصاف جمیله است از خمخانه صفا و بیرنگی است و صفات بدکاران نیز معلول آب تیره فریب و گمراهی و بد سگالی است .
رنگهای نیک یعنی اعمال و احوال نیک ، رنگ الهی است و هر کس خود را در معرض انوار الهی قرار دهد آن حضرت رنگ و قالب او را به رنگ ایمان و توحید در می آورد و رنگ زشت یعنی احوال و اعمال بد ، عین لعنت خداوندی است . [ صِبغة الله = رنگ خدا / متخذ است از آیه 138 سوره بقره « رنگ کردنی از خدا و کیست نکوتر از خداوند در رنگ کردن ؟ و مائیم او را پرستندگان » مفسران قرآن کریم ، صبغة الله را به توحید و اسلام و فطرت و حجت خدا تفسیر کرده اند ] .
هر چه از دریا سرازیر شود سرانجام به سوی دریا باز می گردد زیرا هر چیز به اصل خود باز می گردد یعنی از همانجا که آمده به همانجا نیز باز می گردد .
مثلا از سر کوه سیل های تند و خروشان با سرعت روان می شوند و همینطور از کالبد ما جانهای آکنده از عشق به سوی دریای وحدت الهی شتابان ره میپویند .
دکلمه دشمنی پادشاه جهود دیگر با نصرانیان
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…