روان گشتن شاهزادگان به جانب ولایت چین
روان گشتن شاهزادگان به جانب ولایت چین | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 3980 تا 3985
نام حکایت : حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را
بخش : 10 از 20 ( روان گشتن شاهزادگان به جانب ولایت چین )
پادشاهی سه پسرِ نیک پی و با کمال داشت . پسران به قصد سیر و سیاحت و کسب آزمودگی و تجربت عزم سفر به شهرها و دژهای قلمرو پدرشان کردند . پادشاه قصد آنان را بستود و ساز و برگ سفرشان فراهم بیآورد و بدانان گفت : هر جا خواهید بروید . ولی زنهار ، زنهار که پیرامون آن قلعه که نامش ذاتُ الصُوَر (= دارای نقوش و صورتها)و دژ هوش رُباست مگردید . و مبادا که قدم بدان نهید که به شقاوتی سخت دچار آیید . آن شقاوتی که چشمی مَبیناد و گوشی نَشنواد .
شاهزادگان به رسم توقیر و وداع بر دستِ پدر بوسه دادند و به راه افتادند . سفری دلنشین و مفرّح آغاز شد . برادران عزم داشتند که حتی المقدور هیچ جایی از نگاهشان مستور نماند و …
متن کامل ” حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
سه شاهزاده این سخنان را گفتند و بیدرنگ به طرف سرزمین چین به راه افتادند . ای دوست من ، هر چه بود در آن لحظه واقع شد . یعنی سرنوشت آن سه نفر از آن لحظه ای عازم چین شدند به نوعی دیگر رقم خورد .
آن سه شاهزاده برای رسیدن به مقصود خود صبر بر سختی ها را انتخاب کردند و بدین جهت در شمارِ صدّیقان قرار گرفتند و آنگاه به سوی مملکت چین حرکت کردند . [ صدّیق = صیغۀ مبالغه به معنی بسیار راستگو ، کسی که راستی گفتارش با نیگی کردارش موافق آید . ]
آن سه تن ، پدر و مادر و مُلک و مملکت خود را ترک گفتند یعنی ترک جمیعِ تعلّقات کردند و راهِ معشوق نهانی را در پیش گرفتند .
عشق آن سه شاهزاده ، آنان را مانندِ ابراهیم اَدهَم از تختِ پادشاهی به سوی فقر و گمنامی درکشید . ( سریر= تخت ) [ ابراهیم ادهم ، در شمار طبقۀ نخستین صوفیان ، شاهزادۀ بلخ بود . در جوانی سرگرم عیش و عشرت بود و به شکار علاقه ای وافر داشت . ناگهان انقلابی در روح او پدید آمد و به طریقت صوفیان گرایید و زندگانی شاهانه را رها کرد و سرگشتۀ کوه و بیابان شد . در سال 161 یا 166 هجری در شام از دنیا رفت . ( جستجو در تصوف ایران ، ص 32 ) ]
یا مانند ابراهیم رسول از فرطِ مستیِ عشق الهی خود را به آتش بلا درافکند . ( مُرسَل = فرستاده شده ، رسول ) [ اشاره است به افکنده شدن ابراهیم (ع) در آتش نمرودیان ]
یا مانند اسماعیل نبی که صبور و بزرگوار بود . گلوی خود را به عشق و خنجر عشق سپرد . ( صبّار = صبور ، صیغۀ مبالغه به معنی بسیار صبر کننده / مَجید = بزرگوار ) [ اشاره به ذبح اسماعیل به امر الهی که در کتب تاریخی و تفسیری شرح آن آمده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…