درِ حُجره گُشادن مصطفی بر روی مهمان خویش | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 97 تا 117
نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ
بخش : 2 از 19 ( درِ حُجره گُشادن مصطفی بر روی مهمان خویش )
تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …
متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
حضرت محمّد مصطفی (ص) هنگامِ صبح آمد و در را باز کرد و بامدادان به آن گمراه راه داد . یعنی او را از آن تنگنای وخیم نجات داد .
حضرت محمّد مصطفی (ص) در را باز کرد . امّا خود را به او نشان نداد تا آن شخص که گرفتار چنان مهلکه ای شده بود شرمگین نشود .
تا آن مهمان از اتاق بیرون آید و با خیال راحت برود و پشت و روی گشاینده در را نبیند . یعنی اصلا متوجه نشود که چه کسی درِ اتاق را باز کرده است .
پنهان شدن آن حضرت به دو صورت ممکن بود . یا خود را پشتِ مانعی پنهان کرد و یا دامانِ خداوند او را مخفی داشت . [ دامانِ خدا = کنایه از مقامِ ستاریّتِ حضرت حق است . ]
گاه رنگِ الهی چیزهایی را پوشیده می دارد و پرده ای وصف ناپذیر بر چشمِ بیننده می افکند . ( صبغة الله = شرح بیت 766 دفتر اوّل ) [ حضرت حق به اقتضای اسمِ ستّار بسیاری از قبایح را می پوشاند . و اگر ضمیرِ مکنونِ آدمیان را برای یکدیگر آشکار سازد . سنگ روی سنگ بند نمی آمد و همه از یکدیگر نفرت می دارند و می گریزند . ]
به طوری که در پهلوی خود دشمن را نبیند . قدرتِ الهی بیشتر و بالاتر از اینهاست . [ چنانکه مشرکان قریش با همۀ خَدَم و حَشَم نتوانستند رسول خدا را پیدا کنند هر چند که تا دهانۀ غاری که آن حضرت پنهان شده بود نیز پیش رفتند . ]
ظاهرا از مولانا سؤال شده است که وقتی حضرت نبی اکرم (ص) بر حالِ زارِ آن مهمانِ نگون بخت واقف شد . چرا برای رسوا نشدن او به موقع درِ اتاق را به رویش نگشود ؟ مولانا در پاسخ می گوید : محمّد مصطفی (ص) بر حالِ زارِ مهمان که در نیمه های شب آن حادثه برایش پیش آمده بود واقف بود . امّا فرمانِ الهی او را از آن کار بازمی داشت .
بله البته که آن حضرت می توانست پیش از وقوعِ آن خطا ، در را به روی مهمان بگشاید و او را از سقوط در چاهِ رسوایی و فضاحت نجات دهد . [ خَبط = اشتباه ، کج روی ]
امّا حکمتِ الهی چنین اقتضا کرد که آن مهمان ، خود را در چنان وضعی ببیند .
چه بسا دشمنی ها که در اصل ، یاری و حمایت است . و چه بسا خرابی ها که آبادانی است . [ در قسمتی از آیه 19 سورۀ نساء آمده است « … بسا چیزی را ناپسند می پندارید در حالی که خداند در آن خیرِ بسیار بنهاده است » . آیه 216 سورۀ بقره نیز همین مضمون را دارد . ]
بستر آلوده به نجاست را شخصی فضول عمدا نزدِ رسول خدا آورد .
آن شخص ، بسترِ آلوده را آورد و گفت : یا محمد ، مهمانت دیشب رسوایی به بار آورده است . آن پیامبری که رحمتِ جهانیان است تبسّمی کرد . [ در مصراع دوم اشاره است به آیه 107 سورۀ انبیاء « و نفرستادیم تو را مگر رحمتی برای جهانیان . ]
فرمود : آن آفتابه را اینجا بیاور تا همۀ آن نجاسات را با دستِ خود بشویم . [ مِطهَرَه = آفتابه ]
هر کس که در آنجا حضور داشت از جای خود می پرید و می گفت : ای رسول خدا ، روح و جانمان فدای تو باد . محضِ رضای خدا اجازه بده .
بگذار ما این مدفوع را بشوییم . این نوع کارها کارِ دست است نه کارِ دل . یعنی تو ، یا رسول الله به منزلۀ روحی و ما به منزلۀ جسم و جوارح . [ حَدَث = مدفوع ، سرگین / بِهِل = رها کن / نمط = نوع ، روش ، اسلوب ]
ای کسی که خداوند با جملۀ « لَعَمرُک » به جانِ تو سوگند خورد و تو را عُمر خطاب کرد . و سپس به خلافتِ خود برگماشت . و بر کرسیِ نبوّت و رسالت برنشاند . [ لَعَمرُک = قسم به جانِ تو ، در آیه 72 سورۀ حِجر آمده است « به جانت سوگند ( ای محمّد ) که آنان در مستیِ خود سرگشته اند » ]
ما برای خدمت کردن به تو زندگی می کنیم . اگر تو خدمت می کنی پس ما اینجا چه کاره ایم ؟
پیامبر (ص) فرمود : بله این مطلب را می دانم . امّا فعلا در این لحظه حکمت الهی چنین اقتضا کرده که من با دست خود این نجاسات را بشویم .
وقتی که آنان این سخنِ پیامبر (ص) را شنیدند منتظر ماندند و گفتند این فرمایشِ پیامبر است و سخنی بیهوده نیست . پس باید صبر کنیم تا ببینیم چه اسراری در این کار نهفته است . [ زیرا محمّد سخن نمی گوید مگر بر حق و صواب ]
پیامبر (ص) با جدیّتِ تمام آن نجاسات را می شست و این کار را فقط برای انجامِ فرمانِ الهی می کرد نه از روی تقلید و خودنمایی . [ اَحداث = جمع حَدَث به معنی مدفوع ]
زیرا قلبِ مبارکِ آن نبیِّ کریم به او می گفت : این جامۀ کثیف را تو خود بشوی . چرا که در این کار حکمتی سترگ نهفته است . [ تُو به تُو = گوناگون ، نوع به نوع ، لایه در لایه / حکمتِ تُو به تُو = حکمت های چند گونه و مضاعف ، انقروی آن را « حکمت خفیّه » معنی کرده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…