جواب دادن روباه به خر و تحریض کردن او به کسب | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2419 تا 2439
نام حکایت : حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند
بخش : 6 از 13 ( جواب دادن روباه به خر و تحریض کردن او به کسب )
گازُری خَری نحیف و لاغر داشت که کمرش در زیرِ سنگینی بار زخمی شده بود . و در آن وادی چیزی جز آب پیدا نمی شد که بخورد . و اتفاقاََ در آن حوالی بیشه ای قرار داشت و در آن شیری زندگی می کرد . روزی میان آن شیر و فیلی نیرومند جنگی رُخ داد و شیر در اثنای این جنگ مجروح شد و زآن پس از شکار جانوران فروماند . چون گرسنگی بر او غالب شد به روباهی امر کرد که به حومۀ بیشه برود و در صورتی که خری را دید او را با حیله نزدِ او آورد تا به اصطلاح دلی از عزا درآورد . روباه به شیر گفت : شاها ، خیالت راحتِ راحت باشد که حیله گری کارِ اصلی من است . روباه این را گفت و …
متن کامل ” حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
روباه به خر گفت : این افسانه ها را رها کن . دست به سعی و تلاش بزن اگر چه سعی و تلاش ناچیزی داری . [ جُهدُالمُقِل = نهایت سعی ، بخششِ فردِ تهیدست و بی مایه . اشاره است به حدیث « برترین احسان ، کوششِ درویش است . احسان را از کسی آغاز کُن که هزینۀ معاشش بر عهدۀ توست » ( احادیث مثنوی ، ص 160 ) . از پیامبر سؤال شد کدام صدقه بهتر و برتراست ؟ فرمود : جُهدُالمُقِلّ ( مجمع البیان ، ج 5 ، ص 55 ) ]
خدا به تو دست داده است . پس کاری انجام بده . کسبی بکن و به دوستت کمک برسان . [ مَکسَب = کسب ، کاسبی ]
هر کس به کار و کسبی بپردازد به دوستانش یاری می دهد .
زیرا انجام همۀ کارها از یک نفر برنمی آید . مثلاََ یک نفر نمی تواند هم نجاری کند ، هم سقایی و هم بافتدگی . [ حایک = بافنده ، نسّاج ]
جهان با مشارکت همگانی بر پا مانده است . هر کس از روی احتیاج حرفه ای را انتخاب کرده است . ( هَنبازی = انبازی ، مشارکت / افتقار = نیازمندی ، تهیدستی ، در اینجا به معنی احتیاج ) [ قوام جامعۀ بشری به تعاون و تقسیم کار همگانی نیازمند است . هر کس به سبب احتیاج خود و جامعه به حرفه و صنعتی روی آورده است . ]
مفت خواری و اَنگلِ جامعه شدن شرطِ عقل و انصاف نیست . سنّت جهان ( یا سنّت پیامبر ) کسب و کار است . ( طبل خواری = مفت خواری ) [ پیامبر (ص) فرماید : « همانا خداوند تعالی بندۀ مؤمن پیشه ور را دوست دارد » ( میزان الحکمة ، ج 1 ، ص 592 ) . مولانا همیشه به یاران خود سفارش می کرد که از دسترنج خود ارتزاق کنند و گِردِ سؤال و دریوزگی نگردند . چنانکه گوید : ما درِ سؤال را بر یاران خود بسته ایم و اشارت رسول را بر جای آورده که « تا می توانی از درخواست بپرهیز » تا هر یکی به کدِّ یمین و عرق جبین خود یا به کسب و یا به کتابت مشغول باشند و هر که از یاران ما این طریقه را نورزد پشیزی نیرزد . همچنان روز قیامت روی ما نخواهد دیدن ( مناقب العارفین ، ج 1 ، ص 245 ) ]
خر گفت : من در دو جهان کار و کسبی بهتر از توکّل کردن بر پروردگارم سراغ ندارم .
من هیچ کسبی را نظیر شُکرِ خدا نمی شناسم زیرا شُکرِ خدا روزی را جذب می کند و بر مقدار آن می افزاید . ( ندید = نظیر ، همتا / مَزید = زیاد کرده شده ) [ اشاره است به آیه 7 سورۀ ابراهیم که توضیح آن در شرح بیت 938 دفتر اوّل آمده است ]
خلاصه بحث و مجادله میان خر و روباه بالا گرفت بطوریکه از سؤال و جواب متقابل خسته شدند .
پس از آن روبا به خر گفت : بدان که در کشور خداوند یعنی در این جهان نهی شده اید از اینکه خود را با دست خود به هلاکت افکنید . [ مصراع دوم مقتبس است از قسمتی از آیه 195 سورۀ بقره « … و خود را با دست خود به هلاکت میفکنید … »
صبر کردن در هامون خشک . سنگناک حماقت است . در حالی که جهانِ حضرت حق وسیع است .
از این صحرای خشک و سنگلاخ به سوی چمنزار کوچ کن و در آنجا در میان چمنزارهای کنارِ جویبار چرا کن . [ می چَر = چرا کن ]
چمنزاری سبز و خرّم همچون باغ های بهشتی است و سبزه ها در آن ناحیه تا کمر روییده است . [ جنان = جمع جنّت به معنی باغ و بهشت ]
خوشا به حالِ حیوانی که بدانجا رود همان جایی که شتر در لابلای سبزه زارانش گم می شود .
در آن ناحیۀ با صفا از هر گوشه ای چشمه ای جریان دارد . در آن جا حیوانات در کمالِ امنیت و راحتی به سر می برند .
اما آن خر از روی نادانی به روباهِ مکّار نمی گفت : ای ملعون ، تویی که از آن چمنزاری ، پس چرا اینقدر لاغری ؟
کو آن نشاط و چاقی و رونقِ تو ؟ این اندام لاغر و درماندۀ تو دیگر چیست ؟
اگر توصیفِ تو از آن بوستان ، یاوه و دروغ نیست . پس چرا چشمانت از صفای آن بوستان مست و خمارآلود نیست ؟ [ روضه = گلشن ، گلستان / زُور = دروغ و یاوه / مخمور = مست ، خمارآلود ]
این حرص و نَدید بَدید بودن از گدا صفتی ناشی می شود نه از بزرگی و آقایی تو . [ گداچشمی = حرص ، چشم طمع به مال دیگری داشتن / نادیدگی = مفلسی ، نَدید بَدید بودن / بَگلَربَگی = سروری ، بزرگی ، ریاست ]
اگر واقعاََ از چشمه می آیی . پس چرا اینقدر خشکی ؟ و اگر تو نافۀ معطر آهویی ، پس کو بوی دلاویز مُشکت ؟ [ این ابیات نقدِ مدعیان عاری از حقیقت است ]
ای بلند مرتبه ، چرا در بارۀ چیزی که می گویی و تعریفش می کنی نشانی در تو نیست ؟ ( سَنی = رفیع ، بلند مرتبه ) [ البته باید خر مشتِ روباه را اینگونه باز می کرد و حیله اش را آشکار می نمود ولی به سبب نادانی نتوانست چنین کند . احوال آدمیان خر سیرت و روباه صفت نیز بدین گونه است . بخش بعدی در بیان مدعیان عاری از معناست . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…