بازگشتن نمّامان از حجرۀ اَیاز به سوی شاه | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2080 تا 2093
نام حکایت : حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش
بخش : 9 از 14 ( بازگشتن نمّامان از حجرۀ اَیاز به سوی شاه )
ایاز ، غلامِ محبوب سلطان محمود غزنوی چون در دستگاه او به مقام و منصب رسید به حکم نمک شناسی و بر خلافِ روش محتشمان و خودشیفتگان نوکیسه ، چارق و پوستینِ دورانِ شبانی خود را به دیوار اتاقش آویخته بود و هر روز ابتدا بدانجا می رفت و به آنها می نگریست و ایامِ پیشینِ خود را به یاد می آورد . و سپس بر سر منصب و مقام دولتی خود حاضر می شد . او برای اینکه کسی بدین کار واقف نشود . قفلی گران بر درِ اتاقش بسته بود …
متن کامل ” حکایت ایاز و حجره داشتن او به جهت چارق و پوستین اش “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
شاه که متوجه وضع پریشان سخن چینان شده بود تجاهل کرد و با تعجب ساختگی گفت : هان ، چه شده است که بغل های شما از طلا و کیسه های جواهر خالی است ؟
اگر فرضاََ دِرهم و دینار را پنهان کرده اید . پس کو رونقِ شادی در سیمای شما ؟ یعنی در چهرۀ شما آثار شکوهمند شادی دیده نمی شود . [ تَسُو = وزنی است معادل چهار جو . در اینجا مناسب است آن را به دِرهم معنی کنیم . البته در مثنوی غالباََ به معنی شیء حقیر و پشیز و پول خُرد آمده است . ]
برای مثال اگر چه ریشۀ هر درختی پنهان است اما برگ هر درخت ، ماهیت و کیفیت درونی آن را آشکار می کند . یعنی برگ ها آینۀ باطنی درختان هستند . هم نوعِ آنها را می نمایانند و هم نشان می دهند که ریشه ها و بافت های درونی آنها زنده و بالان است و یا میرا و نژند . ( بیخ آور = ریشه دار ، درخت ، پا برجا ) [ در مصراع دوم قسمتی از آیه 29 سورۀ فتح بر سبیل اقتباس آمده است . در این آیه اوصافی از یاران رسول خدا آمده است « … نشانۀ آنان در رخساره شان است و این نشانه از آثار سجده است … » ]
آن ریشه هر چه از زهر و قند خوزده باشد بوسیلۀ شاخۀ بلندش فریاد بر می آورد .
اگر ریشۀ درخت فاقد توشه و مایه باشد . پس آن برگ های سبز چیست که بر شاخه روییده است ؟
اگر گِل و لای بر زبان ریشه ، مُهر بنهد . یعنی زبان ریشه را از گفتار باز دارد . شاخه هایی که به منزلۀ دست و پای درخت هستند بر احوالِ پوشیدۀ آن گواهی می دهند . [ این تعبیر مقتبس اشت از آیه 65 سورۀ یس « امروز (رستاخیز) بر دهان های ایشان مُهر بنهادیم و اینک دست هاشان با ما سخن می گویند و پاهاشان بدانچه کسب کرده اند گواهی دهند » ]
همۀ آن امیران مورد اعتماد سلطان محمود عُذر خواهی کردند و مانند سایه در مقابل ماه به سجده درآمدند . یعنی در مقابل سلطان ، خاضع و خاکسار شدند . [ در عُذر آمدن = معذرت خواستن ]
آنان برای پوزش از آن همه تندی ها و یاوه گویی ها و انانیّت ها با شمشیر و کفن نزد شاه رفتند . [ شمشیر و کفن پیش کسی نهادن ، کنایه از مبالغه در عذر خواستن است . به لحاظ آنکه تقصیر کاران و تهمت زدگان ، کفن می پوشیدند و شمشیر به گردن می افکندند و یا شمشیر و کفن با خود برای بخشایش نزد حکّام می بردند که اگر نمی بخشایی ، بدین شمشیر بکُش و بدین کفن درپیچ که من خود آماده کیفرم . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 1020 ) ]
آنان از شدّت حجالت ، انگشتِ ندامت به دندان گرفته بودند و هر یک می گفت : ای سلطان گیتی .
اگر خون ما را بریزی بر تو حلالِ حلال است و اگر ما را ببخشی ، این بخشش ناشی از احسان و عطای توست . [ نَوال = عطا ، بهره ، نصیب ]
ما کارهایی مرتکب شده ایم که شایستۀ ما بود . تا ببینیم ای شاه بزرگوار تو چه دستوری می دهی . [ مولانا از زبان آن نمّامان می گوید « هر کسی بر فطرت خود می تند » . در آیه 83 سورۀ اِسراء آمده است « بگو هر که بر سرشت خود عمل کند و پروردگارتان به راهیافتگان داناتر است » ]
ای شاه دل افروز ، اگر گناه ما را ببخشایی ( هیچ خللی به عظمت تو وارد نشود ) زیرا شب باید همه جا را تاریک کند و روز همه جا را روشن .
اگر عفو کنی نومیدی ما بر طرف می شود و اگر عفو نکنی صد جان نظیر جان های ما فدای شاه باد .
سلطان محمود گفت نه . من حق ندارم که شما را مورد لطف و نوازش و یا قهر و گُدازش قرار دهم . بلکه این حقِ اَیاز است . یعنی چون اتهام شما متوجه اَیاز بوده و آبروی او به مخاطره افتاده است باید خودِ او تصمیم بگیرد که آیا ببخشد یا انتقام گیرد ؟
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…