آواز هاتف به طالب گنج و اعلام کردن حقیقت اسرار | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 2347 تا 2375
نام حکایت : حکایت فقیرِ مفلسِ روزی طلبِ بدون واسطۀ کسب و تلاش
بخش : 9 از 9 ( آواز هاتف به طالب گنج و اعلام کردن حقیقت اسرار )
فقیری مفلس که از فرط فقر و فاقه جانش به لب رسیده بود در نماز و دعا از خداوند رزقی بی سعس و تلاش درخواست کرد تا باشد که از چنبر نکبت برهد . او مدّتی مدید بر این کار بود تا آنکه شبیدر خواب هاتفی بدو گفت : گنجنامه ای در میان کاغذ پاره های فلان ورّاق ( = کاغذ فروش ، کتابفروش ، کاتب ) هست . به مغازۀ او برو و آن گنجنامه را مخفیانه بردار و به خلوت آن را بخوان و طبق دستور عمل کن تا به گنجی عظیم دست یازی …
متن کامل ” حکایت فقیرِ مفلسِ روزی طلبِ بدون واسطۀ کسب و تلاش “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
آن فقیر گنج طلب در گرماگرمِ دعا بود که الهامی بدو رسید و از جانب حضرت حق مشکلش حل شد .
الهام حق بدو اینگونه خطاب کرد : ای درویش دلریش آن هاتف که قبلاََ به خواب تو آمد به تو فقط گفت : که تیری در کمان بگذار . ولی کی به تو گفتند که زِه کمان را با تمام نیرو بکش .
آن هاتف به تو نگفت که کمان را محکم بکش . پس تو باید فقط تیر در کمان بگذاری نه آنکه آن را تا می توانی بکشی .
امّا تو فضولی کردی و خودسرانه کمان را بر بازوانت بلند کردی و در کمانگیری به هنرنمایی پرداختی . [ قَوّاسی = کمانگیری ، کمان کشی ، تیراندازی با کمان ]
برو این کار را ترک کن . یعنی کمان را محکم مکش . بلکه فقط در کمان تیری بگذار و در فکر این مباش که تیری به هوا پرتاب کنی .
هر جا که تیر افتاد همانجا را حفاری کن . بر قدرت شخصی خود تکیه مکن . بلکه از طریق تضرّع و خشوع قلبی گنج طلا را پیدا کن . [ ذَهَب = طلا ]
آن کسی که از رگ گردن انسان بدو نزدیکتر است او همان حضرت حق است . امّا تا حالا کارِ تو این بوده است که تیرِ اندیشه ات را به مسافت های دوردست پرتاب کنی . [ مصراع اوّل اشاره است به قسمتی از آیه 16 سورۀ ق « … ما از رگِ حیاتِ آدمی بدو نزدیکتریم » پس گنج حقیقت در توست و از بیگانه اش تمنا مدار . ]
ای کسی که کمان و تیرهایی فراهم آورده ای . شکار نزدیک توست . امّا تو تیرها را به دوردست ها پرتاب می کنی .
هر کس تیر ندیشه و تعقل خود را دورتر پرتاب کند . مسلماََ از گنج حقیقت وجود خویش دورتر می شود .
فلسفه دان ، خود را به وسیلۀ تفکرات زائد تباه کرده است . بدو بگو : با شتاب برو که به گنج حقیقت پُشت کرده ای .
به فلسفه دان بگو : بدو که هر چه بیشتر بدود از مقصود دل دورتر می شود .
زیرا ای پریشان حال ، حضرت شاه وجود در قرآن کریم فرمود : در راهِ ما مجاهده کنند . و هرگز نفرمود در طریق دور شدن از ما بکوشند . [ در آیه 69 سورۀ عنکبوت آمده است « و کسانی که در راهِ ما خالصانه می کوشند . آنان را به راههای خود هدایت می کنیم (برهدایتشان می افزاییم) و همانا خداوند با نکوکاران است . ]
مانند کنعان (پسر نوح) که متابعت از نوح نبی (ع) را ننگ دانست و بر ستیغ آن کوه بس عظیم و بلند رفت . [ کنعان = شرح بیت 1308 دفتر سوم ]
هر چه کنعان برای رهایی خود بیشتر می کوشید و به کوه نزدیکتر می شد از پناهگاه حقیقی دورتر می افتاد . [ مناص = پناهگاه ]
مانند همین فقیر گنج طلب که برای یافتن گنج و معدنِ ثروت در هر بامداد کمانی دوراندازتر می جُست . [ غافل از آنکه کمانهای قوی تر و دوراندازتر او را از گنجی که زیر پایش قرار داشت دورتر می کرد . ]
آن فقیر هر چه کمانهای دوراندازتر بکار می گرفت از گنج و راهِ وصول بدان دورتر می شد .
این مَثَل در روزگار ما ارزش حیاتی دارد که جانِ جاهلان در خورِ عذاب است .
زیرا نادان از داشتن استاد ننگ دارد . ناگزیر چنین کسی می رود و دکانی جدید باز می کند . [ همانطور که علم ظاهر نیازمند معلّم است . علم باطن نیز به استاد نیاز دارد . منتهی باید با کیاست و توکّل بر عنایات الهی استادان حقیقی را از دکان دارانِ دنیوی تمیز داد . ]
ای محبوب ، آن دکانی که بالای دکانِ استاد حقیقی باز کرده ای . متعفّن است و پُر از مار و عقرب . ( نگار = محبوب ، معشوق ) [ زیرا آن دکان بر مبنای نفسانیّات تأسیس شده است و کمال مطلوب آن نیل به امور دنیوی است . منتهی در قالب امور معنوی . ]
هر چه زودتر دکان نفسانیّات را خراب کن و به سوی سبزه زار و گلزار و برکۀ معارف تقوا و پروا بازگرد . [ آبخَورد = محلی که از آب خورند ، آبشخور ، برکه ]
مانند کنعان مباش که به سبب تکبّر و عدم معرفت از کوهِ نگهدارنده خواست کشتی نجات بسازد . ( عاصم = نگهدارنده ، حفظ کننده / فَوز = رستگاری ، نجات ) [ اشاره است به آیه 43 سورۀ هود « پسرش گفت : پناه می گیرم به کوه که نگه داردم از آب . نوح گفت : امروز از کیفرِ الهی نگاه دارنده ای نیست . مگر خداوندِ مهربان ، موج همی آمد و میان آن دو حایل شد و او ( کنعان ) از جملۀ غرق شدگان گشت » ]
چنانکه هنرِ تیراندازی آن فقیر گنج طلب حجاب بصیرت او شد . زیرا مطلوب او نزدِ او حاضر بود و او به این طرف و آن طرف می دوید . ( ضمیر «ش» به آن فقیر باز می گردد . ) [ همینطور تیرهای اندیشه و فکرت کنعان و کنعان سیرتان ، آنان را از کشتی نجات مردان حق دور می کند . ]
چه بسا دانش و هوشیاری ها و زیرکی ها که برای سالک به منزلۀ غول بیابانی و گمراه کننده است . ( حافظ گفت « تکیه بر علم و دانش در طریقت کافری است » ) [ ذکاوات = تیز هوشی ها ، هوشیاری ها / فِطَن = زیرکی ها ]
بیشتر بهشتیان ، ابلهان اند . تا بدین وسیله از شرِّ فلسفه دانی و فلسفه بافی برهند . [ توضیح «ابله» در شرح بیت 2926 دفتر اوّل ]
خود را از فضیلت های خودبینانه عاری کن تا رحمت الهی و فتوحاتِ ربّانی هر لحظه بر تو ببارد .
زیرکی های خودبینانه ضدِّ انکسار و نیاز به حق است . پس زیرکی های خودبینانه را رها کن و با بلاهتِ عارفانه (جهل نسبت به منافع دنیایی) دمساز شو .
زیرکی را باید دامِ منافعِ دنیوی و آزمندی و فریبندگی بدانی . کسی که از جمیع تعلّقات دنیوی و آویزش های نفسانی پاک و رها شده چه نیازی به اینگونه زیرکی ها دارد ؟ [ کاز = اکبرآبادی گوید : شاخه های درخت باشد که صیّادان از آن لته ها و چیزها آویخته . در یک طرف دان بر زمین فرو برند تا جانوران از آن رَم کرده به طرف دام آیند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر ششم ، ص 104 ) با توجه به این معنی مراد از «کاز» امری است فریبا . ]
اشخاص زیرک به مصنوعات قناعت کرده اند . امّا ابلهان از هر مصنوعی به سوی حضرت حق متوجه می شوند .
زیرا مادر ، کودک خُردسال را شبانه روز مواظبت می کند و در آغوش خود می کشد و دست و پای او می شود . [ مولانا در اینجا بندگان مقرّب را به اطفال ، و حضرت حق را به «مادر» تشبیه کرده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…