آمدن نایب قاضی در میان بازار و خریدن صندوق | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 4520 تا 4537
نام حکایت : حکایت مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن قاضی
بخش : 3 از 5 ( آمدن نایب قاضی در میان بازار و خریدن صندوق )
جوحی از شدّت فقر و فاقه زنِ زیبا و ملیح خود را وامی دارد که مردی هوسباز را به بهانۀ کام به دام افکند . زن نزد قاضی می رود و تصنّعاََ از شویِ ناسازگار خود (جوحی) گِله می آغازد . قاضی که از حُسن و جمال و دَلالِ زن ، عنان اختیار از کف هشته بود بدو می گوید : خانم ، محکمه شلوغ و پُر غوغاست و من در این ازدحام نمی توانم به شکایت تو رسیدگی کنم . بهتر است در فلان ساعت به منزلم بیایی تا با فراغت کامل به سخنانت گوش دهم و برای مشکلّت راه حلّی بیابم . امّا زن که غرّار و گُربُز بود بدو می گوید : جناب قاضی هیچ جایی بهتر …
متن کامل ” حکایت مفتون شدن قاضی بر زن جوحی و در صندوق ماندن قاضی “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
نایب قاضی آمد و گفت : صندوقت را چند می فروشی ؟ جوحی گفت : بیش از نهصد سکه طلا می دهند که آن را بخرند امّا من نمی فروشم .
من صندوق را به هزار سکه کمتر نمی فروشم . اگر مشتری هستی به اصطلاح معروف «سرِ کیسه را شُل کن» و بیاور جلو .
نایب قاضی گفت : ای رندِ کلّاش حیا کن . قیمت صندوق چیز مشخصی است . [ کوتَه نَمَد = استاد همایی آن را از کنایات قدیم دانسته است به معنی رندِ قلّاش ، بی بند و بار ( تفسیر مثنوی معنوی ، ص 176 ) ]
جوحی گفت : خرید و فروش بدون رویت جنس ، باطل است . اگر ما در زیر گلیم یعنی پنهانی داد و ستد کنیم کارِ درستی نیست . یعنی این درست نیست که کالا و مبیع را بطور سربسته و پوشیده معامله کنیم . ( شِری = خرید و فروش ) [ اکثر فقهای سنی و شیعه گفته اند که در داد و ستد ، رویت مَبیع (دیدن کالای مورد معامله) شرط لازم در خرید و فروش است . ]
پدر جان ، بگذار باز کنم تا اگر ارزش نداشت نخر تا بر تو ظلمی نرود .
نایب گفت : ای پوشانندۀ رازها ، راز را فاش مکن . من سربسته می خرم . با من کنار بیا .
معایب دیگران را بپوشان تا معایب تو را بپوشانند . و چون تو از امثال این بلایا در امان نیستی . بر دگرانی که به این بلا دچار آمده اند ریشخند مزن . [ همانطور که خداوند ستّار است تو نیز ستّارالعیوب باش و معایب دیگران را فاش مکن تا معایبت فاش نشود . ]
بسیاری از افراد مانند تو در صندوق هوای نَفس اسیر شده اند و خود را گرفتار بلا کرده اند .
هر آن چیزی که برای خود می پسندی برای دیگرانی هم که دچار رنج و محنت شده اند همان را بپسند . [ خواه = خواسته ]
زیرا که خداوند در کمینگاه و کمین است . و پیش از روزِ قیامت کیفر می دهد . [ بعضی خیال می کنند که جزای عمل فقط در روز رستاخیز است . در حالی که خداوند جهان خلقت را به گونه ای آفریده که انسان جواب عمل خود را در همین دنیا نیز می بیند . در آیه 14 سورۀ فجر آمده « هر آینه پروردگار تو در کمینگاه است » در کمینگاه بودن خداوند بدین معنی است که او مراقب اعمال و احوال و نیّاتِ قلبی بندگان است و هر عمل و حال و نیّتی را مطابق با شأن آن جواب می دهد . ]
آن خدایی که صاحب عرش عظیم است و عرش او بر همه چیز احاطه دارد . و عرش عدالت او بر همۀ جان ها گسترده است . یعنی همۀ آحاد از عدل الهی برخوردارند . [ بسیط = واگستریده ، فراخ یافته ، در اینجا به معنی عامّ و شامل ]
گوشه ای از عرش عدالت الهی به وجود تو پیوند یافته است . یعنی عقل و وجدان جلوۀ کوچکی است از عرش عدالت الهی . بهوش باش که عمل خود را فقط بر اساس دین و عدالت انجام دهی .
مواظب احوال خود باش . یعنی اگر احوال خود را زیر نظر داشته باشی این حقیقت بر تو روشن می شود که هر گاه عملی عادلانه انجام دهی به دنبال آن نتیجه ای دلنشین خواهی یافت . و هر گاه عملی ظالمانه مرتکب شوی عقوبتی به تو رسد .
ابیات قبل از زبان نایب قاضی خطاب به جوحی بود و اینک جواب جوحی : بله ، البته که این کار من ظلم بود . ولی این را هم بدان که هر کس به ستم آغازد ستمکارتر است . [ بادی = آغاز کننده / اَظلَم = ستمکارتر / بادی اَظلَم = آغازگر ستم ، ستمکارتر ]
نایب قاضی گفت : هر یک از ما آغازگرِ ستم هستیم . و با وجود آنکه سیاه روی و بَدکار هستیم احساس شادمانی هم می کنیم . ( سوادِ وجه = سیاه رویی ، سیاهی چهره ) [ به خاطر اینکه خود را سپیدرو و دور از هر بزهی می پنداریم و در عوض دیگران را سیاه روی و خاطی تلقّی می کنیم . اینگونه شادی ها از جهل زاده شده است . ]
درست مانند آن سیاهِ زنگی که شادمان و سرخوش است . زیرا که از سیاهی چهرۀ خود خبر ندارد . و دیگران او را می بینند .
بحث در اطراف این معامله به درازا کشیده شد . یعنی از بس در بارۀ قیمت صندوق چک و چانه زدند . گفتگو دامنه دار شد . خلاصه نایب قاضی صد دینار داد و آن صندوق را از جوحی خرید . [ مَن یزید = لفظاََ به معنی چه کسی می افزاید ؟ ، امّا در فارسی به معنی معامله ، مزاید ، حراج ، بازار خرید و فروش و … آمده است ]
ای کسی که بدی های اخلاقی را پسندیده ای . اگر خوب دقّت کنی درخواهی یافت که تو هر لحظه درونِ صندوق هواهای نفسانی محبوسی و هاتفانِ ربّانی و اولیاء الله با دَمِ گرم خود تو را از صندوق نفسانیّات می خرند و آزاد می کنند . [ بخش بعد در بسط همین مطلب است ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…