حکایت طعنه زدن بیگانه یی در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ

حکایت طعنه زدن بیگانه یی در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت طعنه زدن بیگانه یی در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ

شخصی یکی از مشایخ عظاه را به بَدکاری و گمراهی و شرابخواری و فریبکاری متهّم کرد . یکی از مریدان شیخ در پاسخِ مدعی گفت : ادب را پاس دار . و در حق بزرگان بَدگمان مشو . و اگر هم خطایی از او دیده ای بدان که او دریایی بیکرانه است و پلیدی اندک نمی تواند روحِ او را تیره و منکدر سازد . مدعی گفت : من خود با چشمانم شیخ را در خرابات دیده ام . اگر باور نداری برخیز همین امشب برویم تا تباهکاری شیخت را به تو نشان دهم . هر دو شبانه راه افتادند و نزدیکِ خرابات که رسیدند مدعی روزنۀ دیوار را به مرید شیخ نشان داد و با اطمینان خاطر گفت : حالا وقتِ آن رسیده است که بدانی شیخت چه کاره است . مرید با نگرانی چشم بر روزنه نهاد و نگاهی عمیق به درونِ خرابات انداخت و ناگهان بر خود لرزید . دید ، بله ، آن شخص راست می گوید . جنابِ شیخ جامی لبریز در دست دارد . مرید طاقت نیاورد و با تندی گفت : شیخ ، تو هم شراب می نوشی ؟ مگر تو نبودی که می گفتی : شراب منوشید که جامِ شراب به چِمین شیطان بیالوده است ؟ شیخ در کمالِ خونسردی گفت : تو خبر نداری که جامِ مرا چنان از مِی طهور پُر کرده اند که حتّی قطره ای برای بادۀ شیطانی جا نمانده است . آنگاه شیخ به مدعی گفت : به جای تهمت زدن بیا و حقیقتِ امر را مشاهده کن . مدعی نزدیک شد و با دقت درنگریست و دید شرابی در کار نیست . بلکه انگبینِ مخصوص است . آنگاه شیخ به مریدِ خود گفت : من اینک دچارِ اضطراری شده ام که طبقِ حکمِ شرع اجازه دارم شراب نوشم . برو از میانِ این خُمخانه شرابی مردافکن پیدا کن و برایم بیاور . مرید در میانِ خُم ها گشت و از هر خُم که می چشید می دید که شراب نیست . بلکه انگبینی گواراست . پس با خشم و حیرت به باده فروشان گفت : این دیگر چه وضعی است . چرا به جای شراب در خُ ها انگبین ریخته اید ؟ وقتی خمّاران این حال را دیدند بر سر و سینۀ خود کوفتند و خاضعانه نزدِ شیخ آمدند و گفتند : ای شیخ بزرگ ، به برکت قدمِ تو همۀ شراب ها در این خُمخانه به انگبین مبدّل شده است . ای بزرگوار ، تو که شراب را به انگبین بدل می سازی . جانِ پلیدِ ما را نیز از بندِ پلیدی ها رهایی بخش . اگر همۀ عالم آکنده از پلیدی شود . عبدِ صالح خداوند ، مرتکبِ حرام نشود .

مولانا در حکایتِ مذکور این نکته را گشوده است که « کار پاکان را قیاس از خود مگیر » امّا در آنجا که می گوید اگر لغزشی از بزرگان به ظهور رسد اثرِ سوزنی در روحِ آنان نمی نهد . معلوم نیست که عقیدۀ خودِ مولانا باشد زیرا این نکته را از زبان مریدِ آن شیخ می گوید . نکته دیگری که در این حکایت به خوبی باز شده قدرت اولیاء الله است در تبدیلِ سیئات به حسنات . هادیانِ الهی با نَفَسِ گرم و گفتار و کردار راستین و قلبِ مهربانِ خود می توانند از بَدکاران ، افرادی نکوکار و صالح بسازند .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت طعنه زدن بیگانه یی در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر حکایت کرامات ابراهیم اَدهَم

بخش اوّل : شرح و تفسیر قصه طعنه زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید

بخش دوم : شرح و تفسیر بقیه قصه طعنه زدن آن مرد بیگانه در شیخ

بخش سوم : گفتن عایشه به مصطفی (ص) که به هر کجا نماز می کنی

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟