وحی آمدن به مادر موسی که موسی را در آب افکن | شرح و تفسیر
وحی آمدن به مادر موسی که موسی را در آب افکن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 959 تا 975
نام حکایت : خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن
بخش : 9 از 17 ( وحی آمدن به مادر موسی که موسی را در آب افکن )
هر چند ماجرای ولادت حضرت موسی (ع) در تفاسیر قرآن کریم و تواریخ به صورت های مختلف نقل شده . ولی این مطلب موردِ اتفاق است که نجات یافتن موسی از دستِ قهر و ستمِ فرعونی با مشیّتِ الهی و عنایتِ ربّانی بوده است . تورات در نقلِ این ماجرا به اجمال و اختصار سخن گفته و از تفصیلِ آن اجتناب ورزیده است . پس از آنکه منجّمان و خواب گزاران ، فرعون را از ولادت موسی می آگاهانند . به دستور فرعون ، فرزندانِ ذکورِ بنی اسرائیل قتل عام می شوند و …
متن کامل « حکایت خواب دیدن فرعون آمدن موسی را و تدارک اندیشیدن » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
دوباره از بارگاه الهی به مادر موسی وحی رسید که این بار ، موسی را به آب بینداز و به خدا امیدوار باش و بیتابی و پریشانی مکن . [ اشاره است به آیه 7 سورۀ قصص که شرح آن در توضیح بیت 2969 دفتر دوم گذشت ]
او را به رود نیل بینداز و بر من توکل کن زیرا من تو را با روسفیدی به او خواهم رسانید .
این سخنان پایانی ندارد . ولی خلاصۀ کلام اینکه همۀ مکرها و نیرنگ های فرعون پاپیچِ خودش می شود .
فرعون ، صدها هزار کودک را در بیرونِ خانه اش کُشت . در حالی که دشمن اصلی (موسی) در صدرِ خانۀ او جای داشت . [ مصراع اوّل اشاره است به قسمتی از آیه 4 سورۀ قصص « … و می کشت پسرانشان را و زنده نگه می داشت دخترانشان را ، همانا او از تباه کنندگان بود » ]
آن کوردل که نمی توانست حقیقت را ببیند . دیوانه وار هر جا که نوزادی می یافت می کشت .
مکر و فریب فرعونِ حق ستیز بسان اژدهایی بود که مکرهای دیگرِ شاهان را فرو بلعیده بود .
ولی موسی با همۀ این مشکلات و موانع پدید آمد و از فرعون ، بسی تواناتر و عظیم تر نمود . به نحوی که هم فرعون را و هم مکرهای او را محو و نابود کرد . [ فرعونتر = در اینجا به معنی مقتدرتر و با عظمت تر است . رجوع شود به شرح بیت 527 دفتر اوّل ]
فرعون در مَثَل اژدها بود . امّا عصای موسی اژدهایی بس نیرومندتر بود . از اینرو با توفیقاتِ ربّانی ، اژدهای موسی ، اژدهای فرعون را فرو بلعید .
دست بالای دست بسیار است . ولی تا کجا ؟ تا دستِ قدرتِ الهی که همه چیز به او ختم می شود . [ مصراع اوّل اشاره است به ضرب المثل معروف فارسی ( امثال و حکم ، ج 2 ، ص 805 ) و مصراع دوم اشاره است به آیه 42 سورۀ نجم « پایان هر چیز پروردگار توست » ]
زیرا حق تعالی در مَثَل ، دریایی است که ژرفا و کناره ای ندارد و همۀ دریاها در مقایسه با او سیلی حقیر بیش نیست . [ همۀ قدرت ها در مقایسه با ذاتِ بی چونِ الهی خوار و حقیر می نماید . ]
اگر فرضاََ حیله ها و چاره سازی های آدمیان مانند اژدها باشد . امّا پیشِ قدرتِ حق تعالی هیچ است . [ لا = شرح بیت 1759 دفتر اوّل ]
چون شرح و بیانِ اسرارِ ربّانی به اینجا رسید . زبانم به عجز درآمد و مقهور گشت و خداوند به راستی و راهِ راست داناتر است . [ سرنهادن = سر خماندن ، بوسیدن زمین در حالت سجده و عبادت و یا برای تعظیم و تکریم است / رَشاد = راستی ، به راه راست رفتن ]
منظور بیت : چون سخن به وصفِ ذاتِ حق تعالی رسید از غایتِ عجز و قصور سر به تعظیم و تکریم نهاد و عاجزانه اعتراف کرد که خدا را آن سان که شایسته است نتوان وصف کرد ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر سوم ، ص 37 ) .
آنچه در فرعون وجود داشت در تو نیز هست . ولی اژدهایِ نَفسِ تو در چاه فقر و بینوایی زندانی شده است . [ همۀ انسان ها دارای خویِ تهاجم و گردنفرازی هستند ولی غالباََ امکان و قدرت نمی یابند تا به امیال نفسانی خود جامۀ عمل پوشند و آن را بطور کامل تحقق دهند . ]
تا به حال هر چه در مذمّتِ فرعون گفتیم در واقع ، بیانِ حالاتِ تو بوده . امّا افسوس که همۀ این اوصاف را به فرعون نسبت می دهی . [ می گویی خدا را شکر که من مثلِ فرعون نیستم در حالی که اگر جاه و مقامِ فرعون و دولت و قدرت او به تو می رسید . ای بسا بدتر از فرعون و شمر می شدی . ]
هر گاه از اوصافِ نکوهیده تو ، حرف بزنند . نفرت و دلتنگی سراسر وجودت را فرا می گیرد و اگر در بارۀ اوصافِ زشتِ دیگران حرف بزنند افسانه اش می پنداری . [ مولانا در فیه ما فیه ، ص 23 و 24 همین مطلب را با تمثیلی روشن شرح داده که در شرح بیت 1327 دفتر اوّل آمده است . بطور کلّی شیوه انبیاء و اولیاء در ارشاد مردم بدین گونه بوده است که نقص و عیب اخلاقی کسی را آشکارا بر زبان نمی آوردند . مبادا دچار دلسردی و پژمردگی شود . بلکه غالباََ مقاصدِ خود را در جامۀ تمثیل و حکایات گذشتگان بیان می داشتند و یا خود را مثال می زدند . از این رو نابخردان این حکایات را افسانه هایی بی اساس تلقّی می کردند . چنانکه قرآن کریم از قول منکران ، حکایات عبرت انگیز را « اساطیرالاولین » نامیده . آیه 25 سورۀ انعام و آیه 31 سورۀ انفال و آیه 24 سورۀ نحل و … ]
آیا می دانی که نَفسِ امّاره ملعون ، تو را چگونه تباه می کند ؟ این نَفس ، تو را از مقامِ قربِ الهی دور می سازد .
آتشِ نَفسِ تو هیزم فرعونی ندارد . یعنی فاقدِ جاه و مال و قدرت و سلطنت است . و اِلّا اگر این امکانات به او داده می شد تو نیز مانند فرعون آتشِ فتنه و سرکشی می افروختی . [ حکایت مار گیر و اژدهای فسرده به مناسبت همین مطلب آمده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…