غزل شماره 79 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر
غزل شماره 79 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 79 دیوان خواجه حافظ شیرازی
اکنون که از بوستان نسیمِ معطر بهشتی می وزد یعنی ایامِ بهار است و از بوستان ها بادهای ملایم و خوش عطر می وزد . و در این موسم ، منم و شراب فرح بخش و یار حور سرشت . خلاصه فصل بهار را با یار و باده نوشی می گذرانم . یعنی مصاحب من باده است و یار و از این دو جدا نمی شوم . [ کنون = مخفف اکنون به معنی حالا / می دمد = در اینجا به معنی می وزد / نسیم = باد ملایم و معطر / بهشت = جنّت / فرح بخش = آنچه باعثِ شادی می گردد ]
گدا چرا امروز لافِ سلطنت نزند و ادعای پادشاهی نکند که سایۀ ابر برایش به منزلۀ چتر و چادر است و لب کِشت ، صحبت گاه او . سابقاََ هم اشاره شده بود که : کنار جویبار و کشت و سایه ابر برای تشکیل مجلسِ عیش در نزدشان بسیار پسندیده است . [ گدا = فقیر / خیمه = چادر / لب کشت = کنار مزرعه ]
چمن از ماهِ اردیبهشت خبر می دهد یعنی اواسط فصلِ بهار است . زیرا تمام فعالیت چمن در این ماه است . پس حالا کسی که نقد را به نسیه بفروشد عارف نیست . یعنی به امیدِ جنّت در چنین فصلی ذوق و صفای دنیا را ترک نماید .
با نوشیدن باده خاطرات را معمور کن . یعنی خوشحل و شادمان باش چر که این جهانِ خراب به هوای آن است که از خاکِ وجودِ ما خشت بسازد . یعنی ما را فنا کند و تبدیل به خاک نماید و از خاک مان خشت بسازد . خلاصه وقتی مقرر شد که عاقبت ، فنا است و امری حتمی . پس همین امروز را با باده خوش بگذرانیم .
از دشمن وفا مخواه زیرا اگر بخواهی که شمعِ صومعه را از چراغِ کلیسا روشن نمایی ، نور نمی دهد . یعنی از دشمن انتظار وفا داشتن ، چون طلب کردن فیض و نور اصحابِ صومعه از اهلِ دیر و کُنشت می باشد . خلاصه همانطور که نور و فیضِ اهل صومعه از اهلِ دیر استفاده نمی شود از دشمن هم وفا دیده نمی شود . [ افروزی = در اینجا یعنی اگر بخواهی روشن نمایی / پرتو = ضیا و روشنایی / کُنشت = کلیسا ]
منِ مست را با نامه سیاهی ملامت مکن یعنی به سبب گناهکار بودن طعنه ام مزن . زیرا که خبر دارد که قلمِ تقدیر بر سرش چه نوشته است . یعنی ممکن است که به سبب توبه مغفور گردم . امّا تو به واسطۀ غرورِ عبادت و طاعت مبتلا و گرفتار شوی . پس جایز نیست کسی را طعنه بزنید و تشنیع نمایید . [ نامه سیاه = کنایه از گناهکار است / آگه = مخفف آگاه به معنی مطلع ]
ای زاهد از جنازۀ حافظ قدم دریغ مدار یعنی به تشییع جنازۀ حافظ بیا . جرا که اکر چه حافظ غرقِ دریای گناه است امّا به بهشت می رود . [ قدم = در اینجا یعنی پا / دریغ مدار = مضایقه مکن ]
حکایت می شود که : شخصی مخالفِ خواجه بوده است یعنی منکر وی بوده است که همیشه به خواجه طعنه می زده و از وی بدگویی می کرده . همین که خواجه وفات می کند این شخص علاوه بر اینکه خودش برای تشییع جنازۀ حافظ حاضر نمی شود دیگران را هم از شرکت در آن منع می کند . مگر یکی از دوستان حافظ که در آن مجلس حاضر بوده و می گوید : خواجه ادعا می کرد که دیوان من به هر نیت فتح و کشف گردد . پس بیایید از دیوانِ خواجه تفأل بزنیم ببینیم چه می گوید : همین که دیوان شاعر را باز می کنند به امر خداوند بیت فوق می آید . پس آن شخصِ مغرض توبه می کند و به اتفاقِ جماعتِ حاضر در تشییع جنازه خواجه شرکت می کند .
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…