غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر
غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 76 دیوان خواجه حافظ شیرازی
در این دنیا غیر از آستان تو ، من پناهگاهی ندارم و برای سَرِ من به جز این در ، حواله گاهی نیست یعنی مرجع و مأوا نیست .
دشمن وقتی برای جنگ با ما شمشیر بکشد ، ما سپر می اندازیم یعنی ترکِ جنگ می کنیم و منقاد می شویم و عداوت نمی کنیم زیرا ما تیغی به جز آه و ناله نداریم . خلاصه ما از ضعفاییم و آلتِ حرب مان آه و ناله است . [ سپر بیندازیم = مراد ترک جنگ است ]
برای چه از کوی میخانه روی برتابم ؟ یعنی از آن روی برنمی گردانم . زیرا در دنیا از این بهتر برایم روی و راهی نیست . یعنی برای من راهی بهتر و تازه تر از راهِ میخانه نیست .
زمانه اگر به خرمنِ عُمرم آتش بزند و بسوزاند . به زمانه بگو بسوزان خرمن عُمرِ مرا و یا به خرمنِ عُمرم بگو بسوز که در نزدِ من خرمنِ عُمرم به اندازۀ پرِ کاهی ارزش ندارد . یعنی هیچ اعتبار ندارد . مراد از آتش زدن به عُمر ، هلاک نمودن است .
غلامِ چشمان طنّازِ آن سهی قدم ، یعنی جانانی که دارای قد و بالای موزون و متناسب است و از شرابِ غرور به کسی التفاتی ندارد و نظر نمی کند . یعنی غرورِ حُسن نانع توجه کردن او است به کسی . [ جماش = طنّاز و با گوشۀ چشم نگریست ]
فقط در پی آزار مباش و باقی هر چه خواهی بکن . زیرا در شریعت مت غیر از این گناهی نیست یعنی گناهی بزرگتر از این نیست . غرض نفی عظمت است نه نفی ذاتِ گناه و مراد از عبارت « هرچه خواهی کن » امر و اجازه نیست . بلکه منظور اینست که نسبت به این گناه ، سایر گناهان گویا که گناه نیست . خلاصه امر بر اجتناب از دل آزاری است .
ای پادشاهِ سرزمین زیبایی ، عنان کشیده رُو یعنی در حالی که افسارِ اسب را تنگ می کشی حرکت کن . زیرا سرِ راهی نیست که در آن متظلمی نباشد و دادخواهی نکند . حاصل کلام اینکه : آهسته رُو زیرا شاکی زیاد است ، آهسته رُو تا به شکایت همه گوش کنی و ترتیبِ اثر دهی . [ دادخواه = کسی که خواهان عدل است ، متظلم و کسی که شکایت می کند ]
اینطور که می بینم از هر طرف دامی بر سرِ راهم قرار گرفته . یعنی قیود دنیا از هر جانب مرا احاطه کرده است و غیر از حمایت زلفِ آن جانان پناهگاهی ندارم . یعنی تنها زلفِ او است که مرا از قیودِ دنیا خلاص می کند . خلاصه تا به دامِ زلفِ او گرفتار نشوم از دام های دیگر مصون نمی مانم . [ سو = جانب / حمایت = حفظ و صیانت ]
خطاب به جانان می فرماید : خزینۀ دلِ حافظ را به زلف و خالت مده . یعنی تو که دلِ حافظ را گرفته ای پس پیشِ خودت بماند و به این سیاهان مسپار ، زیرا این قبیل کارها یعنی رعایت و صیانت دل ، کارِ هر سیاه نیست . خلاصه دلِ حافظ یک دلِ عزیز است و آن را به کسی مده که قدرش را نداند . فقط خودت حفظ اش کن .
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…