عزم کردن شاه چون واقف شد بر آن خیانت | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3995 تا 4024
نام حکایت : حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل
بخش : 8 از 9 ( عزم کردن شاه چون واقف شد بر آن خیانت )
یکی از جواسیس برای خلیفۀ مصر خبر آورد که شاهِ موصل کنیزکی بس زیبا دارد که در دنیا نظیر ندارد . خلیفه فوراََ پهلوانی را همراه سپاهی گران به سوی موصل فرستاد تا کنیزک را نزدِ او آورد . پهلوان ، شهر موصل را محاصره کرد و یک هفته آن را در هم کوبید تا بالاخره شاه موصل از درِ تسلیم درآمد و به پهلوان پیغام داد که هر چه خواهی به تو دهم .پهلوان گفت خلیفۀ مصر فلان کنیزک را از تو خواسته است . شاه موصل بلافاصله کنیزک را بدو سپرد و غائله فیصله یافت …
متن کامل ” حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پادشاه مصر وقتی که به خود آمد . طلب آمرزش کرد و به یاد گناه و لغزش و پافشاری خود ( برای گرفتن کنیزک ) افتاد .
با خود گفت : هر کاری که با دیگران کردم کیفرش به من رسید .
به سبب قدرت ناشی از جاه و مقام قصدِ ناموس دیگران را کردم . همان بلا بر سرم آمد و به چاهِ مجازات افتادم .
من درِ خانۀ دیگری را زدم . ناچار آن پهلوان نیز درِ خانۀ مرا زد . یعنی کیفر تعدّی خود را دیدم .
هر کس که به دنبال ناموس دیگران بیفتد . بدان که دلّالِ ناموسِ خود شده است . [ فِسق جُو = تباهی خواه ، کسی که طالب ناموس دیگری باشد / قوّاد = کسی که واسطۀ شهوترانی دیگران است ]
زیرا که عمل زشتی مشابه آن عملی که مرتکب شده ، کیفر آن می شود . یعنی اگر کسی قصدِ ناموس دیگران را بکند یکی از مجازات هایش اینست که همان عمل را دیگران با ناموسش می کنند . چرا که جزای هر بَدی ، بَدی ای مانند آن است . [ در آیه 40 سورۀ شوری آمده است « و جزای هر بدی ، بدی ای است همانند آن … » ]
چون تو اسباب فسق و فجور را فراهم آوردی و قصد زنی کردی که به دیگری تعلّق داشت لذا نظیر همان فسق و فجور به سراغت آمد . پس نه تنها تو جاکشی بلکه بَدتر از آنی .
منظور بیت : هر کس قصد ناموس دیگری را بکند همان بلا بر سرش می آید و بر حسب باطن چنین کسانی نه تنها دیّوث اند بلکه چند درجه بدتر . [ در روایتی آمده است : « ای رسول خدا دیّوث کیست ؟ فرمود : کسی که زنش زنا می کند و او بداند . » ( بحارالانوار ، ج 79 ، ص 115 ) ]
من با زور کنیزکِ شاهِ موصل را گرفتم . دیگری نیز آمد و فوراََ او را از من گرفت .
آن پهلوان که ندیم و امینِ من بود . خیانتکاری های من او را به فردی خائن تبدیل کرد . [ لالا = لَلِه ، مربی اطفال بزرگان ، در اینجا به معنی ندیم و مصاحب ]
اکنون موقع کینه توزی و انتقام گیری نیست . من با دست خود کاری خام انجام دادم .
حال اگر از آن فرمانده (پهلوان) و کنیزک انتقام بگیرم . کیفر آن ستم نیز بر سرم خواهد آمد . [ حَرَم = اهل و عیال شخص ، زنان عقدی و صیغه ای مرد ]
همانطور که کیفر عمل زشتم یکبار بر سرم آمد . انرا یکبار آزمایش کرده ام و دیگر نخواهم آزمود .
دردِ شاهِ موصل گردنم را شکست . یعنی آزردن شاه موصل مرا ذلیل کرد . دیگر نمی توانم دیگری را آزرده خاطر سازم . [ خَست = خَستن ، زخمی کردن ، آزردن ]
حضرت حق ما را از کیفر مطّلع کرد و فرمود : اگر به عمل زشت بازگردید . ما نیز به کیفر خود باز می گردیم . ( عُدتُم = بازگشتید / عُدنا = بازگشتیم ) [ مصراع دوم اشاره است به آیه 8 سورۀ اِسراء « امید است که پروردگار شما رحم آورد و اگر به اعمالِ ناپسندِ خود ، بازگردید . ما نیز به کیفرِ شما بازگردیم و دوزخ را برای کافران ، زندان سازیم » ]
چون در این موقعیت افزودن بر گناه و تعدّی فایده ای ندارد . پس جز صبر و مهربانی کارِ دیگری پسندیده نیست .
پروردگارا ما ستم کردیم و دچار خطا شدیم . رحمی کن که رحمت های تو بزرگ است . ( زَفت = بزرگ و ستبر ) [ اشاره است به آیه 23 سورۀ اعراف « گفتند: خدایا، ما بر خویش ستم کردیم و اگر تو ما را نبخشی و به ما رحمت و رأفت نفرمایی سخت از زیانکاران خواهیم بود » ]
من آن پهلوان و کنیزک را عفو کردم . تو نیز گناه جدید و لغزش های قدیم مرا عفو کن . یعنی همۀ گناهان مرا ببخش . [ زَلّات = جمع زَلّت به معنی لغزش ]
خلیف مصر پس از گفتن این سخنان گفت : ای کنیزک حرفی را که اکنون از تو شنیدم در جایی بازگو مکن .
من تو را همسر آن پهلوان خواهم کرد . محض رضای خدا ، این ماجرا را فاش مکن .
از این ماجرا حرفی نزن تا آن پهلوان از روی من خجلت زده نشود . زیرا او یک بَدی کرده و در عوض صد هزار نیکی به جا آورده است .
من بارها او را آزمایش کرده بودم و کنیزکانی زیباتر از تو به او سپرده بودم .
او را در امانتداری کامل و بی نقص یافتم . اما این واقعه قضایی بود که از اعمال زشت من پیدا شد .
سپس خلیفه ، پهلوان را به حضور خود طلبید و غضبِ انتقام جویانۀ خود را فرو خورد .
خلیفه برای آن پهلوان بهانه ای جالب تراشید و گفت : من از این کنیزک متنفّر شده ام .
زیرا که مادرِ فرزندم (همسرم) از شدّت رَشک و حسادت نسبت به کنیزک سخت در جوش و خروش است . [ اَزیز = به جوش آمدن ، غلیان ]
مادرِ فرزندم (همسرم) حق زیادی به گردنم دارد . او سزاوار چنین ظلم و ستمی نیست .
همسرم حسادت و رَشک می برد و خون دل می خورد . و از دستِ این کنیزک اوقاتش به شدّت تلخ است .
چون تصمیم دارم که این کنیزک را به کسی بدهم . ای عزیز من ، این کنیزک برای تو سزاوارتر است .
زیرا تو به خاطر او فداکاری کردی . پس شایسته نیست که او را به کسی جز تو دهم .
خلیفه مصر ، کنیزک را به عقد ازدواج پهلوان درآورد و به او سپرد . و خشم و حرص خود را متلاشی کرد . [ خُرد و مُرد = چیزهای خرد و ریز ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…