عرضه کردن مصطفی شهادت را بر آن مهمانِ خویش | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 261 تا 287
نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ
بخش : 10 از 19 ( عرضه کردن مصطفی شهادت را بر آن مهمانِ خویش )
تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …
متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
این سخنان اسرارآمیز و دقیق تمام شدنی نیست . حضرتِ محمّدِ مصطفی (ص) کلمۀ شریفه شهادتین و ایمان به حق را بر آن جوان عرضه کرد و او نیز پذیرفت . [ فَتی = جوان ، جوانمرد ]
کلمۀ شریفۀ شهادتین که همواره خجسته بوده . قید و بندهای بسته را گشوده است . یعنی بندهای کفر و شرک را پاره کرده است . [ در قسمتی از آیه 157 سورۀ اعراف در بارۀ نقشِ رهایی بخشِ رسول اکرم (ص) آمده است « … و قید و بندهای گرانبار را که گرفتارش بودند از ایشان بردار … » ]
آن مهمانِ عرب ایمان آورد و محمّد مصطفی (ص) به او فرمود که امشب هم مهمانِ ما باش .
آن مهمانِ تازه مسلمان گفت : به خدا سوگند که من تا ابد هر جا که باشم و به هر جا بروم باز مهمانِ تو هستم . ( ضَیف = مهمان ) [ زیرا هیچ زمان و مکانی از حقیقتِ تو خالی نیست و فیضِ وجودِ تو فراگیر است به خاطر آنکه رَحمَةُ لِلعالَمین هستی . ]
من به وسیلۀ تو حیاتِ معنوی پیدا کرده ام و به دستِ تو از اسارتِ نفسانی رها شده ام و من دربانِ تو هستم و در این جهان و آن جهان بر سرِ سفرۀ لطف و هدایتِ تو نشسته و خواهم نشست . [ مُعتَق = بنده ای که آزاد شده باشد . ]
هر کس بجز سفرۀ لطف و هدایتِ تو بر سرِ سفرۀ دیگری بنشیند . سرانجام استخوانِ کفر و ضلالت گلویِ روحِ او را پاره می کند . [ مناسب است با آیه 85 سورۀ آل عمران « و هر کس جز اسلام ( تسلیم شدن به حکم حق ) آیینِ دیگری جوید هرگز از او پذیرفته نشود و در آخرت از زیان کاران خواهد بود . با توجه به آیه 67 و 83 و 84 سورۀ آل عمران و نیز آیه 78 سورۀ حج ، منظور از «اسلام» مطلقاََ تسلیم شدن به حکمِ حق است . زمخشری نیز مراد از «اسلام» را در آیه فوق ، توحید و تسلیم شدن به خدا می داند ( کشاف ، ج 1 ، ص 381 ) ]
هر کس بر سرِ سفره ای بجز سفرۀ تو بنشیند بدان که شیطان با او همدم شده است . [ هم کاسه = کسی که با دیگری در یک ظرف غذا بخورد ، کنایه از یار و همدم ]
هر کس که از همسایگی تو بگریزد . قهراََ شیطان همسایه او خواهد شد .
و هر کس بدونِ همراهی تو به سفری طولانی برود . شیطانِ شریر همراه و همسفرِ او خواهد بود . [ دُوردست = راهِ دور و دشوار ]
و اگر حتّی بر اسبی شریف و نژاده سوار شود . از آنرو که نسبت به ماهِ حقیقت حسادت می ورزد ، شیطان بر پشتش سوار شود و همراهِ او گردد .
کسی که تو را هادی و مقتدای خود نکرده اگر همسرش از او بچه دار شود . مسلماََ شیطان در نسلِ او شریک شده است . [ شَهناز = عروس ، در اینجا به معنی زن و همسر است / انباز = شریک ]
ای مهربان ، حضرت حق در قرآنِ کریم به شیطان فرموده است که در مال و فرزندانِ انسان ، شریک شو . ( نُبی = قرآن کریم / شَفَق = مهربانی ، سرخی غروب در افق ) [ در آیه 64 سورۀ اِسراء آمده « و برانگیز به بانگِ خویش هر که از ایشان توانی ، و بر تازان بر آنان ، سوارگان و پیادگانت را و شریک شو با ایشان در دارایی و فرزندان و با وعده های غرورانگیزت ایشان را بفریب که شیطان وعده ندهد جز به فریب » ]
پیامبر (ص) این مطلب را از عالَمِ غیب در اثنای سخنانِ نغز و بلیغِ خود آشکارا بیان فرموده است . ( جَلیّ = آشکار / نوادر = جمع نادره به معنی کمیاب ) [ انقروی و اکبرآبادی گفته اند : « مقالاتِ نوادر » اسراری است که پیامبر (ص) به علی گفته است . ]
آن مهمانِ عرب به حضرت محمّد (ص) گفت : ای رسول خدا ، تو رسالتِ خویش را مانندِ خورشیدی که هیچ ابری آن را نپوشانده به انجام رساندی . [ غَمام = ابر ]
این احسانی که تو در حقِ من کردی حتّی دویست مادر نیز در حقِ فرزندانشان نکرده اند . و عیسی (ع) با افسونِ خود با عزر نکرد . [ عازَر = نامِ مردی است که در عهدِ حضرتِ عیسی (ع) بیمار شد و بر اثرِ آن بیماری درگذشت . خواهرِ آن مرد بنامِ مریم ، از عیسی (ع) درخواست کرد که برادرِ مُرده اش را زنده کند و عیسی به اِذنِ الهی او را زنده کرد در حالی که چهار روز از فوتش گذشته بود . نامِ آن مرد در انجیل ، « ایلعازر » ضبط شده است ( انجیل یوحنا ، باب 11 ) ]
یا رسول الله اینک جانم به برکتِ وجودِ تو از اَجَل رهید و عازر اگر چه از نَفَسِ عیسی زنده شد امّا دوباره مُرد .
آن عرب در آن شب مهمانِ پیامبر (ص) شد و نصفِ شیری را که از یک بُز دوشیده بودند خورد و دهانش را بست . یعنی سیر شد .
پیامبر (ص) به او اصرار کرد و فرمود : از شیر و نانِ نازک باز هم بخور . آن مهمان گفت : به خدا قسم بدونِ هیچ تظاهر و ریایی سیر شدم . [ اِلحاح = اصرار ، پافشاری / رُفاق = نانِ نازک ]
این کارِ من تکلّف و ظاهرسازی و شِگردِ حیله گرانه نیست . بلکه من حتّی از دیشب هم سیرتر شده ام . ( دوش = دیشب ) [ بعضی از اشخاصِ ریاکار در مهمانی ها عمداََ کم غذا می خورند تا به این و آن نشان دهند که اهلِ امساک و پرهیزند در حالی که وقتی تنها می شوند بی محابا می خورند . امّا آن عربِ تازه مسلمان به حضرت محمّد (ص) عرض می کند که من حقاََ سیر شده ام و هیچ تظاهری در این کار نیست . زیرا ایمان اگر حقیقی باشد . انسان را از حرص و ولع بازمی دارد . ]
اهلِ خانۀ پیامبر (ص) جملگی تعجب کردند و گفتند : چگونه این چراغ با این یک قطره روغن پُر شد ؟ ( زَیت = روغن زیتون و هر روغنِ دیگر نظیر روغنِ چراغ و روغن خوراکی و روغن عطر و … ) [ در مصراع دوم علّتِ تعجب تمثیلاََ ذکر شده است . ]
مگر ممکن است که غذای ناچیز پرنده ای ، معدۀ بزرگِ چنین فیلی را پُر کند ؟ واقعاََ که تعجب آور است . [ بابیل = شرح بیت 1314 دفتر اوّل ]
در میانِ مرد و زن پچ پچ افتاد یعنی همۀ اهلِ خانه با هم به نجوا پرداختند و از روی تعجّب به یکدیگر می گفتند : چیز غریبی است . این آدمِ عظیم الجثّه به اندازه یک پشه غذا می خورد . [ فُجفُجه = پج پچ ]
هر گاه طَمَع و خیالاتِ کافرانه فرو خُسبد . اژدهای نَفس با غذای مورچه ای نیز سیر خواهد شد . [ سرزیر شدن = سرنگون شدن ، در اینجا به معنی محو شدن و فروکش کردن است . ]
و هر گاه تنگ چشمیِ کافرانه از او دور شود . غذای ایمانی و طعامِ روحانی او را چاق و فربه کند . [ لُوت = غذا / لَمتُر = چاق / زَفت = بزرگ ، ستبر ]
آن کسی که از شدّتِ گرسنگی پریشان می شد . اینک مانندِ حضرتِ مریم (ع) میوۀ بهشت را دید . ( جُوع البقر = نوعی بیماری که شخص هر چه می خورد سیر نمی شود ) [ اشاره است به واقعه ای که در تفسیر آیه 37 سورۀ آلِ عمران آمده است : مادر مریم به دورانِ بارداری نذر کرده بود که فرزندش را خادمِ معبدِ بیت المقدس کند . و چون مریم زاده شد کفالتش را زکریای نبی ( شوهر خالۀ مریم ) بر عهده گرفت . زیرا عمران ( پدر مریم ) قبل از ولادتِ مریم درگذشته بود . مریم از دورانِ کودکی معتکفِ معبد شد و هر گاه زکریّا به او سرکشی می کرد در کمالِ حیرت می دید طعام هایی در کنارِ محرابِ عبادتِ او قرار گرفته . در حالی که یقین داشت که نه مریم بیرون رفته و نه کسی بدانجا درآمده و طعام آورده است . چنانکه در قسمتی از آیه می فرماید « … و زکریّا را به سرپرستی او ( مریم ) گماشت . هر گاه که زکریّا در آن غرفه بر او وارد می شد می دید که رزقی نزدِ اوست . پس می گفت : ای مریم این رزق ها از کجا برایت رسیده است ؟ و مریم می گفت : این رزق از جانبِ خداوند آمده است . خداوند هر کس را خواهد بی حساب روزی بخشد » . مولانا از آن طعام به « میوۀ جنّت » تعبیر کرده است . ]
منظور بیت : آن کسی که در دورۀ کافری سخت شکمباره بود . اینک که ایمان آورده است به طعام های معنوی رسیده است .
میوۀ بهشت در نظرش مجسم شد و معدۀ دوزخ آسای او آرام گرفت .
ای کسی که از حقیقتِ ایمان فقط به لفظ و کلام بسنده کرده ای . بدان که جوهرِ ایمان ، نعمت و طعامی بس عظیم است . [ مولانا در اینجا قشریان را موردِ خطاب قرار داده است . همان کسانی که ایمان را در مشتی الفاظ خلاصه می کنند و به ظاهر و لقلقۀ لسانی بسنده می کنند و هرگز ایمان را به رفتار و اخلاقِ خود تسرّی نمی دهند . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…