شکایت پیرمردی به طبیب و جواب گفتن طبیب | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3088 تا 3115
نام حکایت : شکایت کردن پیرمردی به طبیب از رنجوری ها و جواب طبیب
بخش : 1 از 1 ( شکایت پیرمردی به طبیب و جواب گفتن طبیب )
پیرمردی نزدِ طبیبی می رود تا دردهای خود را درمان کند . پیرمرد می گوید : من از ناحیه مغز احساسِ ناراحتی می کنم : آقای طبیب ، علّتِ آن چیست ؟
طبیب : علّتِ آن از پیری است .
پیرمرد : چشمانم هم تار شده است …
متن کامل « حکایت شکایت کردن پیرمردی به طبیب از رنجوری ها » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پیرمردی به طبیبی گفت : من از ضعفِ مغزم ناراحت هستم . [ زحیر = غم ، پریشانی ، ناراحتی / دِماغ = مغزِ سر ]
طبیب گفت : علّتِ ضعف مغزِ تو از پیری است . پیرمرد گفت : چشمم تار شده است .
طبیب گفت : ای پیرِ کلانسال ، این ناراحتی هم علّتش پیری است . پیرمرد گفت : کمرم نیز بسیار درد می کند .
طبیب گفت : ای پیرمردِ ناتوان ، این ناراحتی هم علّتش پیری است . پیرمرد گفت : هر غذایی می خورم ، هضم نمی شود .
طبیب گفت : ضعفِ معده هم علّتش پیری است . پیرمرد گفت : وقتی که می خواهم نَفَس بکشم ، نَفَسم بالا نمی آید .
طبیب گفت : بله ، بند آمدن نَفَس هم از پیری است . بطور کُلّی وقتی که پیری فرا می رسد . صدها بیماری پیدا می شود .
پیرمرد که از طبابت این طبیب ناراحت شده بود گفت : ای احمق تو به همین حرف ها بسنده می کنی ؟ آیا تو از طبابت همین چند کلمه حرف را یاد گرفته ای ؟
ای احمق ، عقلِ تو اینقدر تو را راهنمایی نکرده که خدا برای هر دردی درمانی نهاده است ؟ [ مُدّمع = احمق ، کسی که قوۀ دِماغی اش دچار نقصان باشد ]
تو که نادان و احمقی به سبب کم دانش بودن و همّتِ اندک و پستی زمین گیر شده ای .
سپس طبیب بی آنکه رنجه شود بدو گفت : ای کسی که عُمرت به شصت سال رسیده ، این خشم و غضبِ تو نیز از پیری است .
همینکه همۀ خوی ها و اعضای تو ناتوان شود ، خودداری و شکیبایی تو نیز ناتوان و ضعیف می شود .
تحمّلِ شنیدنِ دو کلمه حرف را ندارد ، پس داد و فریاد راه می اندازد و حتّی نمی تواند یک جرعه آب بنوشد ، پس همه را بالا می آورد .
مگر آن پیری که از بادۀ حق سرمست شده باشد . در روح و روانِ او زندگی پاکیزه ای جاری است . [ مصراع دوم اشاره است به آیۀ 97 سورۀ نحل « هر که نیکی کند چه مرد و چه زن و ایمان داشته باشد او را به زندگی پاک زنده بداریم و پاداشی بیش از عملِ او بدو دهیم » ]
او ظاهراََ پیر است و باطناََ مانند کودک تر و تازه و با طراوت است . اینان چه کسانی اند ؟ مسلماََ اولیاء الله و انبیایِ والامقام . ( صبی = کودک ، کودکی که هنوز از شیر گرفته نشده باشد ) [ نمونۀ کاملِ ای پیران که همواره زنده و با نشاط اند پیامبران و اولیایِ خدا هستند . ]
اگر حقیقتِ انبیاء و اولیاء الله برای نیکان و بَدان آشکار نیست . پس به چه سبب آدم های فرومایه نسبت به ایشان حسد می ورزند .
اگر این فرومایگان و ستیزه جویان به حقیقتِ حالِ آن بزرگان واقف نیستند پس چرا این همه دشمنی و نیرنگ بازی و کینه توزی در حقِ آنان روا می دارند ؟
و اگر این فرومایگان به روز رستاخیز و قیامت اعتقاد دارند . پس چگونه خود را بر شمشیر تیز قهر و کیفر الهی می زنند ؟
اگر نبی و یا ولی بر تو لبخند و تبسّمی کرد . مبادا فقط به ظاهر او نگاه کنی . بلکه صد نوع رستاخیز و قیامت در ظاهرِ او نهفته است . [ ظاهر انبیاء و اولیاء ، مردمِ فرومایه و بَدنهاد را گُول می زند . آنان به ظاهر ضعیف و فاقد قدرت به نظر می آیند ولی بر حسبِ باطن آنچنان قدرتی دارند که می توانند دهها نوع قیامت به پا کنند . رجوع شود به شرح بیت 3039 دفتر اوّل ]
جهنم و بهشت همه اجزایی از حقیقتِ انسان کامل به شمار می آید . حقیقت و مقامِ او از حیطۀ اندیشۀ تو خارج است . [ انسان کامل = شرح بیت 1 دفتر اول ]
تو هر چه در بارۀ او اندیشه کنی به نیستی و فنا می رود و آن کسی که در حیطۀ فکرِ آدمیان در نمی آید ، آن خداوند تعالی است . [ دو بیتِ فوق که یکی در وصف انسانِ کامل و یکی در وصفِ ذاتِ کبریایی خداوند است . این نکته را یادآور می شود که نه حقیقتِ انسانِ کامل بر افهام و عقول بشری نمایان است و نه ذاتِ خداوند . با این ملاحظه در دو بیتِ فوق یکی از مسایل اساسی تصوّف تحت عنوان اتحادِ ظاهر و مظهر بیان شده است به این معنی که انسانِ کامل ، مظهرِ تام و تمام حضرت حق است . بجز وجوبِ ذاتی ، مولانا این موضوع را به کرّات بیان داشته است . از آن جمله در شرح بیت 425 دفتر اوّل و شرح ابیات 672 تا 679 دفتر اوّل ]
اگر این آدم های فرومایه می دانند که در این سرایِ جهان چه کسی وجود دارد . پس برای چه در آستانۀ این سرا به گستاخی و شوخ چشمی می پردازند ؟
آدم های احمق نسبت به بنای مسجد تعظیم و تکریم می کنند . ولی صاحبدلان را سخت موردِ اهانت و ستمِ خود قرار می دهند . [ مسجد در اینجا صورتِ ظاهری هر عبادتگاهی است یا هر آیین و مسلکی . این بیت نیز نقدی است بر صورت پرستان ، صوفیان در تعریفِ دل یا قلب گفته اند : جوهری است نورانی و مجرد که حقیقتِ جامعۀ انسانی است و جامع جمیعِ حضرات و مظهرِ هویتِ ذاتیۀ تمامی اسماء و صفات است ( لب لباب مثنوی ، ص 371 ) دل ، نقطه ای است که دایرۀ وجود از او در حرکت آمد و بدو کمال یافت ، و سِرِّ ازل و ابد در او به مو پیوست و جمال و جدالِ وجه باقی بر او متجلّی شد ( مصباح الهدایة ، ص 98 ) ]
ای آدم های احمق ، هر عبادتگاهی جنبۀ مجازی و صُوری دارد . در حالی که دلِ انسانِ کامل جنبۀ حقیقی دارد . مسجدی جز دلِ بزرگانِ معرفت و اصحابِ حقیقت وجود ندارد . [ حاج ملاهادی سبزواری گوید : پس وجودِ کامل ، عینِ ذکرِ حق است و ذکرِ او ، ذکر حق است ( شرح اسرار ، ص 167 و 168 ) ]
مسجدی که در باطنِ مردانِ الهی وجود دارد . سجده گاهِ همۀ مخلوقات است . بدان که دلِ آنان تجلّی گاهِ حضرت حق است .
تا دلِ مردانِ الهی به درد و رنج دچار نشود . حق تعالی هیچ ملّتی را رسوا نمی کند . یعنی بر اثرِ نفرینِ آنان تباهکاران هلاک شوند . [ قرن = شرح بیت 3118 دفتر اوّل ]
آنان در صدد جنگ با پیامبران برآمدند و آنها را جسمی ظاهری دیدند و بشری معمولی گمان کردند .
در درون تو اخلاق و صفاتِ امت های مُعاند پیشین وجود دارد . چرا نمی ترسی که تو نیز مانند آنان شوی ؟ [ این بیت و بیتِ بعدی در بیان حقیقتِ نوعیه است . یعنی اگر آدمی به صفتِ فرعونی و یزیدی متصف شود همان فرعون و یزید است و اگر به صفتِ مسیحایی درآید بر قدمِ مسیح است و این از عقایدِ صوفیه است . ]
تا وقتی که آن صفات و خصوصیاتِ آنان در تو وجود دارد . تو در شمارِ آنانی . با این ملاحظه تو چگونه می توانی رستگار شوی ؟
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
با سلام
مثنوی جلاالدین کتابیست که قران را تفسیر کرده
خداوند در قران فرمود در هر نسلی از آدمیان رسولانی برای هدایت خلق فرستاده تا مردم را براه معنویت وخود شناسی هدایت کند و هر کس که خود را شناسد خدا را میشناسد
(حرفهای زیادی هست ولی الان خوابم گرفته و مغز همراهی نمیکند چون ساعت ۲٫۴۰ دقیقهء صبح است و بد جور خسته ام باشد برای وقتی دیگر)