شرح و تفسیر غزل شماره 98 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
گفتم : ای کاش خیال دوست را به خواب ببینم ، امّا شگفتا که اکنون در بامدادان نگاهم بر جمال دوست افتاده است . [ خیال = تصوّر چیزی که که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / اینک = اکنون / علی الصباح = قید زمان است به معنی بامدادان ، هنگام صبح / نظر = نگاه / جمال = حسن و زیبایی ]
مردم براب ورود به عید باید هلال عید را مشاهده کنند . امّا در نزد ما اکنون عید است و نشانۀ آن ابروی همچون هلال دوست است . [ عید = مراد عید فطر است / آنک = قید زمان است به معنی اکنون ، حالا ]
ما از زمانی که با قامت معتدل یار دوستی یافته ایم ، دیگر به قامت بلند سرو توجّهی نداریم . [ التفات = توجّه و عنایت / با اعتدال = موزون و متناسب ]
از آن روی از خود بی خود گشته ام که دوستدار راستین از پرداختن به دوست فارغ نمی شود تا به خود توجّه و التفاتی داشته باشد . [ بی خود = بی خویش و بی قرار / پروا = توجّه / اشتغال = سرگرم کردن و مشغول داشتن ]
ای خواب ، دیگر در اطراف دیدگان سعدی پرسه مزن ، زیرا چشمان او جای خیال دوست است و ناگزیر جایی برای خواب در آن وجود ندارد .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…