شرح و تفسیر غزل شماره 61 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
اگر چشمی روی تو را ندیده باشد و یا دیده باشد ولی از آن پس به چهره ای دیگر نگریسته باشد ، موجب تأسف و دریغ است . یعنی جز روی تو نباید به چهره ای نگریست .
اگر لاف زنان عشق تصویری از پری یا معشوقی که عاشق را دیوانه کرده است ببینند . دلیل جامه چاک کردن عاشقان حقیقی را فهم می کنند . [ مدّعیان = جمع مدعی به معنی ادعا کننده و لاف زن و کسی که دعوی هنر و عشق کند ولی کم مایه و دروغگوست / نقش = نشان ، اثر ، عکس و تصویر / پری = جنّ مؤنّث که موجودی است از عالَم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد . ]
آن زیبارو کیست که گیسوان سیاه و معطّر او بر گِرد چهرۀ درخشانش نیم دایره ای ایجاد کرده است . [ مُشک = ماده ای است سیاه رنگ که در زیرِ شکم جنس نرِ آهوی خُتن قرار دارد و بسیار خوشبو و معطر است . ]
ای عاقل که عشق را فهم نمی کنی . اگر روزی پایت به سنگ عشق برخورد کند ، علّت سنگ بریدن فرهاد را درخواهی یافت . [ بریدن = کندن و شکافتن / پای به سنگ برآمدن = کنایه از گرفتار گشتن و مأیوس و نومید شدن ]
_ فرهاد = عاشق شیرین و رقیب خسرو پرویز بود . در متون تاریخی و ادبی کهن اشاره ای به شخصیّت او نشده است . تنها در برخی از کتاب های کهن نام را به عنوان فرهاد حکیم که مهندس بود و کار ساختن برخی از نقوش در بناهای عصر خسرو پرویز به او منسوب است ، می توان یافت . از قرن ششم هجری به بعد که نظامی در داستان خسرو و شیرین ماجرای عشق او و شیرین را به نظم درآورده است . شهرت فرهاد در ادب فارسی به جایی رسید که از خسرو نیز معروف تر شد . شخصیّت فرهاد در هاله ای از افسانه به عنوان مظهر پاکبازی و عشق همچون اسطوره ای در شعر و ادب فارسی جاویدان شده است . بر طبق افسانه ها فرهاد شیفتۀ شیرین (معشوقۀ خسرو) شد و خسرو او را به کندن کوه بیستون واداشت . فرهاد با شوق و توانایی خاصی بدین کار پرداخت و پاره های سنگین و عظیم کوه را که صد مرد از برداشتن آنها عاجز بودند ، می کند و می افکند . پیرزنی به دروغ خبر مرگ شیرین را به او رساند و فرهاد با شنیدن این خبر از حسرت تیشه بر فرق خود فرود آورد و جان باخت » (فرهنگ اساطیر) .
کسی که سخن گفتن معشوقی چون شیرین را نشنیده باشد . نمی تواند بر دل بیچارۀ فرهاد دل بسوزاند . [ رحمت = مهربانی و شفقت ، رحم ]
از دست کمان ابروی تو که با مهرۀ چشمانت دل ها را نشانه رفته است . در شهر هیج دلی یافت نمی شود که مثل کبوتر به لرزه نیفتاده باشد . [ کمان مهره = کمان مهره اندازی است که کمان گلوله باشد / بَر = سینه / در این بیت «آبرو» از جهت هلالی بودن به «کمان مهره» تشبیه شده است ]
وهم و گمان هم درنمی یابد که او چه معشوق پسندیده و دلخواهی است . چنین پیداست که هنوز دوشیزه است و دست کسی به دامن او نرسیده است . [ مطبوع = دلپذیر ، زیبا / درخت = منظور درخت سرو است چر که در ادبیات قامت معشوق به سرو مانند شده است . ]
آینۀ چهره ات راز توانایی بی همانند خداوندی را آنچنان به نمایش می گذارد که آینه ای تصویر چهره ای را می نماید . [ بی چون = بی مانند ]
ما از تو ، تو را می خواهیم و به جز تو آرزویی نداریم . شیرینی نعمت های دیگرت را به کسانی بچشان که درد طلب تو به جانشان چنگ نینداخته است . [ حلوا به کسی دادن = کنایه از وعدۀ شیرین به کسی دادن ]
با این همه بلایی که به سان باران بر سر سعدی ریخته است . تعجبّی ندارد اگر از چشمان او که مثل خانۀ باران خورده است ، آب چکیده باشد . [ در این بیت «بلا» به «باران» و «چشم» به «خانه» تشبیه شده است . ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…