شرح و تفسیر غزل شماره 37 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بیا که قصر آرزو و امید ، بسیار سست بنیاد است . نقداََ باده بیار که پایه و اساس عمر بر باد است . یعنی داشتن آرزوهای طولانی و نامحدود و پیوسته به فکر آینده با حیرت و تشویش روزگار گذراندن بی فایده است . زیرا به این عمرهای کوتاه اعتماد نیست .پس باده بیار تا نقد را از دست ندهیم و از فرصت موجود استفاده نماییم و خوش باشیم زیرا در عالَم ، خلود و بقا نیست . [ سخت = در لغت به معنی محکم است ولی در اینجا به معنی زیاده آمده / سست = بی دوام و غیر محکم / بنیاد = پایه و اساس ]
بندۀ همتِ آن کس هستم که در زیر این گنبد نیلی از هر چیزی که رنگِ تعلّق پذیرد آزاد است . یعنی هر چیزی از امور دنیوی که قابل تعلّق است پابند و علاقمندش نباشد . من غلام و بندۀ یک همچو شخص هستم . [ غلام = بنده و چاکر / کبود = رنگِ آبی مایل به نیلی / آزاد = حُر ، مقابل بنده ]
چه بگویمت که دیشب در میخانه در حالی که مستِ لایعقل بودم . فرشته عالَمِ غیب به من چه مژده ها داده است . مضمون مژده دو بیت بعدی است . [ مست خراب = مست لایعقل / سروش = فرشته / مژده ها = جمع مژده به معنی نویدها ]
مژده داد : ای سدره نشینِ شاهبازِ عالی نظر ، کنج این محنت آباد جایگاهِ تو نیست . یعنی این مقامِ سفلی لایق شأنِ تو نیست یا شایسته مقامِ تو نیست . [ سدره = مراد سدرهالمنتهی است / نشیمن = جایگاه و نیز محلی را که پرندگان و سایر حیوانات بیتوته می کنند / محنت آباد = صیغه مبالغه است به معنی جایی که با محنت و خرابی آباد شده است ]
مژده داد : از کنگرۀ عرش خطاب به تو صدا می زنند که در این دامگاهِ دنیا به تو چه رسیده است . یعنی مقامِ تو مقامِ ارواحِ قدس است و تو را به آن مقام دعوت می کنند و می گویند : نمی دانیم در این عالَمِ صغری چه چیز موجب شده که این قدر تثبت و تعلق خاطر نسبت به این عالَم پیدا کرده ای . مژده های سروش عالَمِ غیب همینجا تمام می شود . [ کنگره = نردۀ آهنی است که برای جلوگیری از افتادن به دورِ مناره و پل و حصار می کشند / عرش = در لغت به معنی سقف است ولی در اصطلاح به فلکِ نهم عرش گویند که به آن فلک الافلاک و فلک اعظم نیز گویند / صفیر = آواز مرغ است / دامگه = مخفف دامگاه یعنی محلی که دام گسترده می شود ]
به محضِ تمام شدن مژده های عالَمِ غیب ، خواجه می فرماید : پندی می دهمت آن را از من یاد بگیر و به مرحلۀ عمل آر که من این نصیحت را از پیرِ طریقت به خاطر دارم . یعنی من آن را حفظ کردم و به مرحلۀ عمل آوردم . پس تو هم حفظش کن و به آن عمل کُن . مضمونِ نصیحت بیت بعد است .
از این جهانِ بی اعتبار و فرومایه انتظار وفا و نکوعهدی نداشته باش زیرا که این عجوز ، عروس هزار داماد است . حاصل کلام اینکه : اگر چند روزی دنیا بر وفق مرادت باشد و به مقتضای میلت بچرخد . تصور می کنی که با تو عهد و پیمان بسته است که همیشه بر وفق دلخواهِ تو باشد . هرگز به عهد و پیمان او اعتماد مکن که سخت بد عهد و بی اعتبار است و فرومایه . زیرا که این عجوزۀ مکارۀ غداره به نکاح هزاران دامادِ چون تو درآمده و عروسش شده اما در عقد و نکاحِ هیچیک قرار نگرفته است . [ عجوزه = زن خیلی پیر / نهاد = خلقت و طبیعت ]
غم دنیا را مخور و نصیحت مرا از خاطرت زائل مکن . زیرا این لطیفۀ عشق را من از یک سالک به خاطر دارم . مراد از لطیفۀ عشق ، مضمونِ بیت بعدی است . [ رهرو = سالک ]
به آنچه به تو داده شده راضی باش و گره پیشانی را هم باز کن زیرا به روی من و تو درِ اختیار باز نشده است . یعنی آنچه خداوند به تو داده راضی و قانع باش و از ناسازگاری روزگار ، گره بر ابرو و پیشانی مفکن .زیرا زمام اختیار را به دست من و تو نداده اند . بلکه اختیار در دستِ خداوند است و هر چه در روزِ ازل تقدیر کرده همان خواهد شد . پس غم و غصه فایده ندارد . [ داده = در این بیت به معنای داده شده / جبین = دو طرف پیشانی که به سرِ زلف می رسد / گره = در لغت به معنی عِقد است ولی در اصطلاح به چینِ ابرو اطلاق می شود ]
در تبسمِ گل یعنی در شکفتن گل نشانۀ عهد و وفا نیست . پس ای بلبلِ عاشق بنال که جای فریاد و فغان است . یعنی گل که معشوقۀ تو است عهد و وفا ندارد و بلکه سریع الزوال هم هست و پنج شش روز بیش عمر نمی کند و به دنبالِ این وصال بسیار کوتاه ، هجران و فراق یک ساله است . واقعاََ جایِ نالیدن است پس بنال . [ تبسم = لبخند زدن / تبسمِ گُل = شکفتن گل ]
ای سست نظم ، به نظمِ حافظ حسد می ورزی . یقین بدان که در سرودن شعر خوب و محکم جرم و جنایتی متوجه او نمی شود . بلکه سخن لطیف و حُسنِ اثرش در خاطرها یک موهبتِ الهی است . یعنی هر چیز خوب را خدا می دهد . به من هم این قریحه و ذوق را خدا داده است . [ حسد = زوال نعمت کسی را خواستن / خداداد = عطیه خدایی ]
دکلمه غزل شماره 37 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
با سلام . یک دنیا تشکر از شما ...خبلی ممنونم از شرح غزل حافظ . لطف کردید.
ببخشید ولی قصر آمل مگه نیس شما نوشتین (قصر عمل) اگه میشه اصلاحش کنین خیلی ممنون هم معنی هم تفسیر شعرتون عالی بود
سلام . ممنونم از اطلاع رسانی شما ، اصلاح شد .