شرح و تفسیر غزل شماره 36 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
خطاب به معشوق می گوید : از وقتی که سرِ زلفِ تو به دست نسیم افتاده ، دلِ دیوانه از رشک دوپاره شده یعنی از وقتی که نسیم ، دست به زلفانت زده و آنها را پریشان و پراکنده کرده است . دلِ دیوانه از رشک و حسد و قساوت پاره پاره شده . [ نسیم = باد ملایم و معطر / سودا = یکی از چهار خلط است که وقتی بر طبیعت غالب شود منجر به جنون می گردد . مراد همان سوداوی است که مجازاََ سودا زده گفته است / دو نیم = دو نصفه ]
چشمِ جادوگرِ تو عیناََ مسودۀ سِحر است . یعنی هر سِحر که هست در آن تسوید شده و ثابت است اما این قدر هست که این مسوده سقیم واقع شده یعنی چشمت نسخۀ سِحر است اما صحیح نیست . یعنی نسخه مطابق اصل نیست بلکه عوضی است . حاص کلام این است که : چشمِ جادوگر و سیاهِ تو در عینِ حال خُمار هم هست . [ جادو = جادوگر ، سحاره / سواد سِحر = مسودۀ سِحری که انواع در آن تسویده شده است / سقیم = به دو معنا بکار رفته یکی به معنای بیمار و یکی هم به معنای عوضی ، نسبت به چشم بیمار است و نسبت به مسوده ، عوضی است ]
مصراع اول سوال است و مصراع دوم ، جواب آن : در چین و شکن زلفِ تو ، آن خالِ سیاه چیست ؟ نقطه مرکب است که در حلقه جیم واقع شده . یعنی خالی که در خمِ زلفِ جانان واقع شده ، شباهتِ کامل دارد به نقطه ای که در وسطِ دایره حرف «ج» باشد . [ خَم = انحنا / دوده = مرکب ]
زلفِ مشکینِ تو در عذار چون گلشن فردوست چیست ؟ طاووسِی که در باغِ بهشت است . زلفِ مشکین را به طاووس و عذار دوست را به باغِ بهشت تشبیه کرده است . [ فردوس = بُستان است و نامِ باغی در بهشت ولی در این بیت به معنی بهشت است / طاووس = مرغی است مشهور به شئامت ]
ای مونسِ جان ، دلِ من از هوسِ بوی تو ، همدمش خاکِ راهی است که در پای نسیمِ باغ افتاده است . یعنی ای مونسِ جان ، دلِ من از حسرت و آرزوی تو به خاکِ راهی شبیه است که باد ، آن را یک دَم در جایی آرام نمی گذارد .
این تنِ خاکی حتی قادر نیست چون گرد از زمین بلند شود از آن جهت که محکم افتاده است . حاصلِ کلام اینکه : این تن چون خاکِ ثقیل ، قادر نیست از سرِ کویت بلند شود زیرا که سخت محکم افتاده است . [ به جهت ضرورتِ قافیه «عظیم» را به جای «محکم» بکار برده است ]
سایۀ قامت تو بر روی وجودِ من ، ای عیسی نَفَس ، عکس روحی است که به روی استخوانِ پوسیده افتاده است . خواجه ، وجودِ شریفِ خود را به استخوانِ پوسیده و سایۀ قامتِ جانان را به عکسِ روح تشبیه کرده و از این تشبیه لازم می آید که وجودِ جانان ، روح باشد و مرادش از ذکرِ نامِ حضرت عیسی (ع) احیای اموات توسط آن حضرت می باشد . [ عظم = استخوان / رمیم = پوسیده / عظمِ رمیم = استخوان پوسیده / یکی از معجزاتِ حضرت عیسی (ع) احیای اموات بوده است ]
آن کس که غیر از کعبه مقامی نداشت . از ذکرِ لبِ تو دیدم که مقیمِ میخانه گشته . یعنی آن که از کمالِ زهد و صلاح ، تمام اوقات و ساعتش در مساجد و عبادتگاهها می گذشت . حالا از ذکرِ لبت دیدم که مجاور و مقیم میخانه گشته است .
ای یارِ عزیز ، حافظِ گمشده با غمت اتحادی دارد که از عهدِ قدیم بسته است . یعنی کشیدنِ غمِ تو برایش از روزِ اول مقدّر شده است و به اختیار خودش نیست .
دکلمه غزل شماره 36 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
عرض ادب و احترام و تشکر بسیار از بزرگواری تان در جهت شرح غزلیات شمس الدین محمد.
نظرم را عرض میکنم و ابدا این نظر را در جهت منفی نبینید.
در کنار مطالعه شرح حافظ باید فرهنگ لغاتی هم در کنار شخص باشد تا شرح شما را شرح کند.از بعضی کلمات استفاده شده که معنای در فرهنگ لغات هم نیست.مثلا شئامت در شرح بیت چهارم یا تسوید که یعنی سیاه کردن و غیره.
برای من و صد البته امثال من که سواد آکادمیک در این زمینه نداریم اما علاقه ایی بسیار به ادب پارسی ، قدری فهم و درک این کلمات مهجور (از نظر ما) سخت است.فقط خواهشمندم در نگارش معانی و شرح غزلیات افرادی چون بنده را در نظر داشته باشید که پیگیر مطالعه ی مقالات شما هستند.
با درود بسیار