شرح و تفسیر غزل شماره 31 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حُسن و زیبایی تو چه شور و غوغایی در جهان به پا کرد که حتّی نمی توان یک لحظه دیده از تو برداشت و به تو ننگریست . [ فتنه = آشوب و غوغا / حُسن = جمال و زیبایی / نظر انداختن = نگاه را برداشتن ]
کرشمۀ نامهربان و خونریزت بسان آفت و مصیبتی ، دلِ یارانِ مهربان را چقدر خونین کرد . [ غمزه = ناز و عشوه ، اشاره با چشم و ابرو / خون در دل انداختن = کنایه از رنجور و غمگین ساختن ]
در آن زمانی که روزگار ، داستان تو را به میان آورد و از وجودِ تو خبر دار شدم . خِرَد و صحّتِ خویش را از دست دادم و از آنها بی نصیب ماندم . [ عافیت = سلامت و نجات و رستگاری / برکران = برکنار و دور / حدیث = سخن و ماجرا ]
هنگامی که قامت بلندت بالید و در باغ و بوستان شور و غوغایی برپا کرد . دیگر نه از باغ نشانی ماند و نه از بوستان .
ای یار ، مهربانی کن و به من بی توجه مباش و برحذر باش از اینکه مرا خوار سازی . زیرا دشمن به خاطر مهرورزی من به تو ، مرا رسوای خاص و عام ساخت . [ از دیده افکندن = کنایه از بی توجهی کردن و روی برگرداندن ]
قسم به چشم هایت که حیف است با چشمی که تو را نگریسته باشند . به ماه آسمان نگاه کنند . [ به چشم های تو = سوگند به چشم های تو / چشم برگرفتن = کنایه از چشم بستن و ندیدن ]
این ماجرا که سعدی به دنبال معشوق رفت و در راهِ او جان نثار کرد . روزی به گوشِ دوستان و آشنایان خواهد رسید . [ جانان = معشوق و محبوب همچون جان عزیز / جان انداختن = کنایه از جان دادن و نثار کردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…