شرح و تفسیر غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
مردمک چشم ما جز به رخِ تو به غیر نگاه نمی کند و دلِ حیرانِ ما دائماََ تو را ذکر می کند . [ مردم = در اینجا به معنی مردمک و دیده به معنی چشم است ]
اشکِ چشمم برای طوافِ حَرمت ، احرام می بندد . اگر چه از خونِ دلِ مجروح یک نفس طاهر و پاک نیست . یکی از شرایط اصلی احرام بستن طهارت کامله است . [ حرم = در اینجا مراد حرمِ جانِ جانان است / دلِ ریش = دلِ زخم دار / دَمی = در اینجا به معنی وقت است / طاهر = پاک ]
اگر مرغ بهشت که آنقدر عزیز است به سوی تو پرواز نکند ، یقیناََ بدین جهت است که ارزش تو را درنیافته . پس همان بهتر که مثل مرغ وحشی و بی قدر و منزلت ، در دام و قفس اسیر باشد . [ دام = بند ، گرفتاری / طایر سِدره = مرغ بهشت ، یعنی حضرت جبرئیل امین که مقامش سدرة المنتهی است که وقتی بخواهد به جایی پرواز کند از آنجا پرواز می کند و دوباره بدانجا برمی گردد ]
ای جانان اگر عاشق مفلس ، دلِ ناقابل خود را نثار تو کرد . عیبش مگیر ، زیرا به نقد جان و یا به نقد رایج قادر نیست . [ نقد روان = به دو معنی آمده یکی رایج مثل سکه طلا و نقره رایج و معنی دومش روح انسان است / قلب = سکه تقلبی که غیر رایج است ]
هر کس که در طلب تو ، همت اش قاصر نباشد عاقبت دستش به سرو بلند تو یعنی به قامتت می رسد . یعنی هر که سعی و همت اش در طلب تو کامل باشد البته روزی به وصالت می رسد .
در حضور تو از روان بخشی عیسی دَم نمی زنم و سخن نمی گویم زیرا که در روح فزایی چون لب تو ماهر نیست . حتی مهارتی که لبت در حیات بخشی دارد در حضرت عیسی وجود ندارد .
من که در آتش محبت تو حتی آهی نمی کشم . چگونه می شود گفت که دلم در داغ صابر نیست یعنی تحملِ آتش عشق را ندارد .
آن روز که سر زلفِ تو را دیدم گفتم که پریشانی این سلسله نهایت ندارد . یعنی هر قدر که زلف پریشان گردد به همان نسبت دل ها پریشان می شود . زیرا مقام و محل قرارِ دل ها ، زلف است . پس زلف که پریشان شود . همان دل ها هم پریشان می شوند . با این وصف چون پریشانی زلف غایت ندارد پس پریشانی دل ها هم انتها نخواهد داشت . [ روز اول = مراد روز الست است / سلسله = زنجیر ]
سودای وصلِ تو نه تنها آرزوی دلِ حافظ است . کیست آن کس که هوای وصلِ تو در خاطرش نباشد . یعنی در خاطر همه آرزوی وصلِ تو هست . [ سرِ پیوند = سودا و آرزو / پیوند = اتصال و وصل / تنها = فقط ]
دکلمه غزل شماره 70 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…