شرح و تفسیر غزل شماره 71 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
زاهد متظاهر ، از حال ما با خبر نیست پس هر چه در بارۀ ما می گوید هیج جای اکراه نیست . زیرا زاهدان ضد و مخالف عرفا هستند و در غیابشان از غیبت و بدگویی خودداری نمی کنند . همین است که خواجه می فرماید : هر چه در حق ما گوید معذورند و ما از گفته های آنان با وجود کریه بودن نمی رنجیم چونکه از حال ما آگه نیستند . [ ظاهرپرست = متظاهر ، اهل ظاهر ]
در حال سلوک هر چه برای سالک پیش آید خیر او در آن است . ای دل ، در راه راست کسی گمراه نمی شود . [ در حال سلوک هر عقبه که برای سالک واقع می شود با در نظر گرفتن عاقبت آن به خیر سالک تمام می شود زیرا این خود از جانب حق ، تربیت و ارشاد است . طریقت = سلوک / گمراه = منحرف ]
یک مُهره پیاده ای می رانیم تا ببینیم وضع بازی چه می شود . عرصۀ شطرنج رندان جولانگاه حرکت شاه یا بازی با شاه نیست و فعلا نمی توان شاه را راند . مقصود اینکه در این روزگار برای رندان آزاد منش این امکان نیست که با شاه بازی کند یعنی به دستگاه سلطنت تعرض نمایند لذا با پیادگان خرده پا بازی می کنیم تا چه پیش آید . [ بیدق = مُهره پیاده شطرنج / عرصه = صفحه شطرنج / مجال = محل جولان ، امکان حرکت ]
در این بیت وضع یک شطرنج باز وصف شده است . هنگامیکه حرکت مؤثری به نظرش نمی رسد . ناچار برای گذراندن وقت و رسیدن به فرصت مناسبت ، پیاده ای حرکت می دهد و منتظر بازی حریف می ماند .
این سقف بسیار ساده که نقش بسیار دارد چیست ؟ هیچ دانایی در جهان از این نکته پیچیده اطلاع ندارد . [ ساده = بی نقش و نگار ، اطلس ، فلک نهم را چون بی ستاره است فلک اطلس یا ساده نامیده اند / نقش = اثر ، نگار . پرنقش گفتنش به دلیل مزین بودن آسمان بوسیله کواکب و ساده گفتنش برای این است که هنگام روز ستارگان دیده نمی شوند و آسمان ساده به نظر می رسد . ]
خدایا این چه بی نیازی و چه حکمت نیرومندی است که این همه زخم های نهانی باشد اما مجال آه نباشد . یعنی قدرت جانان در حکمت و استغنایش عجب قدرت و عجب استغنا است که این همه زخم بر دل عشاق می زند . اما عشاق مجال آه کشیدن ندارند . [ استغنا = در لغت به معنای بی نیاز شدن است و در اصطلاح صوفیان مقام کبریایی و بی نیازی حق تعالی است / قادر حکمت = حکمت و فلسفه ای که بر امور تسلط دارد ]
مقصود بیت : به خداوند می گوید : تو چه بی نیازی از بندگان داری و صاحب چه حکمت بالغه و مسلطی هستی که ما بندگان این همه درد پنهانی داریم و امکان اینکه با آه ، درد خود را به گوش تو برسانیم نداریم .
گویا وزیر از حساب حشر خبر ندارد و به حشر اجساد و حساب و عذاب قائل نیست زیرا در این حکم که اجرا می کند نشان حِسبَةََ لِله وجود ندارد . یعنی احکامی که اجرا می کند نه از روی عدالت و نه مطابق قانون شرع می باشد . [ صاحب دیوان = لقبی بوده که به وزراء داده می شده / حِسبةََ لِله = برای رضای خدا ]
بگو هر کسی که می خواهد بیاید و هر چه میل دارد بگوید . در این درگاه تکبر و ناز و افاده و پرده دار و دربان نیست . [ این درگاه = مراد درگاه خداوند است ]
رفتن به در میخانه کارِ عاشقان ساده دل و بی ریا است پس خودفروشان مرایی را به محلّۀ میخانه چیان راه نیست . یعنی به مقامی که عاشقان صادق و بی ریا واصل می گردند . زاهدان و عابدان ریا کار هرگز نمی رسند . [ یک رنگان = جمع یک رنگ یعنی کسی که ظاهر و باطنش یکی باشد / خود فروشان = خود نمایان ]
هر عیب و نقصی که هست از اندام بی تناسب و ناموزون ما است واِلّا خلعت تو به قامت کسی کوتاه نمی آید . یعنی احسان تو نسبت به همه کامل است . [ ناساز = نامتناسب و بی اندام / بالا = قد ]
_ ملای لاری حکایت می کرد که روزی قوام الدین حسن به خواجه خلعتی می پوشاند و این خلعت نسبت به قد خواجه کوتاه می آید . مثل اینکه قد و بالای خواجه از حد اعتدال متجاوز بوده . پس قوام الدین به طریق لطیفه به خواجه می گوید تشریف ما کوتاهی کرد . خواجه هم بالبداهه این بیت را می سراید .
غلام پیر میخانه ام که لطف و احسانش دائمی است وگر نه لطف شیخ و زاهد گاهی هست و گاه نیست . یعنی هر وقت به پیش پیر خرابات بروی با یکی دو جام تو را پادشاه عالم می کند . اما لطف و فیض شیخ و زاهد دائمی نیست . [ پیر خرابات با بلند نظری خود همه بندگان را به چشم مرحمت می نگرد و مقید به ثواب و گناه نیست پس لطف او پیوسته به یک قرار است و قابل اعتماد . ولی شیخ و زاهد به جهات مختلف رنجیده می شوند و ایراد ثواب و گناه می گیرند . چنین است که گاهی بر سر لطف اند و گاهی قهر و غضب دارند . ]
حافظ اگر بر صدر ننشیند و منصبی قبول نکند از بلند همتی او است که صدر و ذیل مجلس برای او تفاوتی ندارد . عاشق باده نوش در قید مال و منصب نیست . [ بر صدر نشستن ایهامی به قبول مقام و منصب دارد . یعنی اگر حافظ مقامات دولتی را نمی پذیرد از بلند نظری اوست . عاشق عارف در بندِ مال و مقام نیست . ]
دکلمه غزل شماره 71 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
سلام
با تشکر از تفسیر مفید شما و استفاده حداکثری از کلمات فارسی در سایت( پست الکترونیک، تارنما)
جسارتا بیت پنجم به نظر من به جای "ما بندگان این همه درد پنهانی داریم و امکان اینکه با آه ، درد خود را به گوش تو برسانیم نداریم ." شاید بتونیم بگیم : عاشقان با اینکه از عشق تو این همه زخم دارند ولی چنان مجذوب قدرت و حکمت تو هستند که مجال آه کشیدن پیدا نمیکنند.
ممنونم بابت تفسیر
لذت بردم ...