شرح و تفسیر غزل شماره 154 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
ای محبوبی که جانم فدای تو باد ، آیا هیچ از دوستان یاد نمی کنی ؟
می روی و توجّهی نداری ، حتّی سرو هم با آن قامت رعنا این سان آزاد و بی توجّه نمی گذرد . [ التفات = توجّه و عنایت / آزاد رفتن = کنایه از فارغ بال رفتن ، بی قید و سرمست رفتن ]
درود خدای بر مادری که تو را بزاد و آفرین خدای بر پدری که تو را پرورده است .
الهی بخت مساعد تو را به نهایت آمالت برساند و خدای چشم بد را از تو دور کند . [ چشم بَد = چشم زخم ، آزار و نقصانی که از اثر نظر بد و یا چیزی رسد ، چشم شور (لغت نامه) ]
بنگر که که آن کس که روی تو را نگارین آراست ، چه شور و غوغایی در جهان به پای ساخت ؟ [ نقش بستن = نگاشتن و به وجود آوردن ]
من روزی سر راه شاه را می گیرم و از ستم زیبارویان نزد او دادخواهی می کنم . [ عنان = دهنه و لگام و افسار / خوب رویان = زیبارویان / عنان شَه = عنان اسب شاه ]
تو با این چشمان مست و پیشانی گره خورده و گستاخ ، دل ما را که غارت کردی ، پس نخواهی داد .
عقل نمی تواند از عهدۀ عشق برآید و همانطور که استاد باید جور شاگرد را بکشد ، عشق هم باید جور عقل را تحمّل کند . [ برآمدن = برابری و غلبه کردن / مزدور = شاگرد / جور بردن = جور کشیدن و تحمّل کردن ]
کسی که هرگز عاشق نگشته و به درگاه عشق پای ننهاده بود ، در برابر عشق تسلیم شد و سر را بر آستان آن نهاد . [ آستانه = درگاه ، پیشگاه / پای ننهادن = کنایه از وارد نشدن ، مشغول نگشتن / سر نهادن = کنایه از مطیع و تسلیم شدن ]
بر آستان عشق روی بر خاک نهادیم و اگر سر هم در این راه بر باد رود ، عجیب نیست . [ هوس = عشق و آرزو / بر باد رفتن = کنایه از نیس و نابود شدن ]
مرغ وحشی که از دام می گریخت و مراقب بود که اسیر نشود ، با تمام زیرکی به دام افتاد . [ قید = بند و دام ]
همه از بیگانگان می نالند ولی سعدی از خود به فریاد آمده است . [ غیر = نامحرم و بیگانه ]
با خود گفتم : ترک یار و دیار کنم و آواره جهان گردم تا شاید از بند اسارت آزاد گردم . [ روی نهادن = روی آوردن ، توجّه کردن ]
آیا جز پارس جایگاهی مثل شام و روم و بصره و بغداد یافت نمی شود ؟
خاک شیراز و آب نهر رکناباد دست از دامنم برنمی دارد و مرا به ماندن در پارس فرامی خواند .[ دست از دامن برنداشتن = کنایه از چشم پوشی و رها نکردن ]
آب رکناباد = از نهرهای معروف شیراز که در سال 338 هجری قمری احداث شد و منبع آن در یک و نیم فرسخی شمال شیراز است . این آب از تنگِ الله اکبر عبور کرده و صحرای مصلی و باغ نو و و تکیۀ هفت تنان و چهل تنان و تکیۀ خواجه حافظ را مشروب می کند .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…