غزل شماره 119 دیوان سعدی شیرازی
شرح و تفسیر غزل شماره 119 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
تو به هر صورت که می خواهی با ما رفتار کن ، امّا ما را با تو سر جنگ نیست . زیرا از خردمندی به دور است که آدمی با زورمندان درافتد . [ زورآوران = جمع زورآور به معنی زورمندان ، پهلوانان / فرهنگ = عقل و خرد ، تدبیر ]
اگر دلم وصال تو را نخواهد ، دیگر به چه کسی می توانم دل ببندم و به کجا روم . گرچه دنیا بسیار وسیع و گسترده است ، امّا نظیر تو در هیچ جا یافت نمی شود . [ دل بستن به چیزی یا کسی = کنایه از علاقه و دلبستگی و عشق به کسی یا چیزی پیدا کردن ]
هر دیده ای قادر نیست محبوب زیباروی ما را آنچنانکه هست مشاهده نماید . آری ، برای منعکس شدن مخلوق زیبای خداوند در آینه ضرورت دارد که آن آینه از زنگار زدوده شود . [ شاهد = معشوق زیبا / صنع = خلقت و آفرینش / زنگ = زنگار ، ماده سبز رنگ که در مجاورت هوا و رطوبت بر روی آهن و آینه و غیره پدید آید (لغت نامه) لازم به ذکر است که در قدیم آینه ها را از فلز می ساختند و پس از مدّتی برای پاک کردن صیقل می کردند تا زنگ آنها پاک گردد ]
ای ناصح ، نصیحت مرا به زمانی دیگر موکول کن ، زیرا اکنون به نوای چنگ گوش سپرده و دل از کف داده ام . [ چنگ (اوّل) = از سازهای زهی قدیم که سری خمیده داشت و با انگشتان نواخته می شده است . ( واژنامۀ موسیقی ایران زمین ) / چنگ (دوم) = پنجه / دل در چنگ نبودن = کنایه از بی تاب و طاقت بودن ]
اگر دیر یا زود در اثر رسیدن به یار کامروا شوی و از آن پس نامت به رسوایی علم گردد ، این را ننگ و عار مدان . [ کام برآمدن = مراد حاصل شدن و به آرزو رسیدن است / دیر زود = نزدیک و دور ، سرانجام و عاقبت (لغت نامه) ]
ای یار سُست عهد ، اگر بیا دوستان سر جنگ نداری ، چرا بر خلاف عقل با دشمنان از درِ آشتی درآمدی ؟ [ رای = فکر و تدبیر ]
اگر تو عزم دیدار ما نداری ، بگذار چنین باشد مانعی نیست . امّا ما جز دیدار تو هیچ قصد دیگری نداریم . [ آهنگ = قصد و عزم ]
اگر با زدن سنگ مرا از مصاحبت خویش برانی ، تحمّل می کنم . زیرا سرانجام دلت بر ما خواهد سوخت ، چرا که آن دل از سنگ نیست . [ صحبت = مصاحبت و همنشینی / بخشاییدن = عفو کردن ، از گناه و تقصیر کسی درگذشتن ، رحم آوردن ]
ای سعدی ، نامت به عنوان رند در دنیا شهرت یافت .از چه واهمه داری می دانی که بالاتر از سیاهی رنگی نیست . [ رندی = لاابالی گری ، بی قیدی ، شرح بیت دوم از غزل 11 / افسانه شدن = به داستان درآمدن ، دهن به دهن گشتن و سر زبان افتادن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…