شرح و تفسیر سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
روزی حضرت موسی (ع) به چوپانی برخورد کرد که با زبانی ساده و بی پیرایه خدا را یاد می کرد . مثلاََ می گفت : ای خدا ، تو کجا هستی که من نوکری تو را کنم . موزه ات را رفو کنم و شانه بر گیسوانت کشم . شپش های جامه ات را بِکُشم و از شیر گوسفندان به تو غذا دهم . دستان و پاهایت را نوازش کنم و جایِ خوابِ تو را پاک و پاکیزه کنم . و از این جملات و تعابیر بسیار گفت . تا آنکه حضرت موسی (ع) برآشفت و او را نکوهش کرد . چوپان نیز دل شکسته و غمین راهِ بیابان در پیش گرفت و
متن کامل حکایت انکار موسی بر مناجات شبان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
فرزانه ای دانا گفت : روزی در بیابان زاغی را دیدم که با لکلکی همراه است ، شگفت زده شدم و با خود گفتم از چه رو این دو همراه و همدوش یکدیگر شده اند ؟ چه وجه اشتراکی میان آن دو وجود دارد ؟ به هر حال در اطراف این مسئله به جستجو پرداختم و وقتی نزدیک آن دو رسیدم . دیدم پای هر دوی آنها لَنگ است .
مأخذ : روایتی است که استاد فروزانفر از متن عربی احیاء العلوم ، ج 2 ، ص ص 112 ، نقل کرده ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 66 ) که خلاصۀ ترجمۀ فارسی آن این است : ملک بن دینار گوید : آدمیان نیز همچون پرندگان اند . دو پرنده ، همپرواز نمی شوند ، مگر آنکه پیوندی میانِ آنها باشد . روزی کلاغی را دیدم که با کبوتری همراه شده ، شگفت زده شدم و با خود گفتم : چگونه است که این دو با اینکه همجنس و هم شکل نیستند ، همبسته و همراه یکدیگرند ؟ وقتی که آن دو به پرواز درآمدند دیدم که هر دوی آنها لَنگ اند .
نتیجه : مولانا در این حکاین نیز مسئله تقارن و تجانس را طرح کرده است . او می گوید : اگر موجودی برتر با موجودی فروتر همدش و همراه شود قطعاََ از وجهی با هم نقطۀ مشترک پیدا کرده اند . اگر پرندۀ روحِ انسان علیل و شکسته شود با فرومایگان که طبعی زمینی دارند دمساز خواهد شد .
حکیمی چنین حکایت کرد : در بیابانی دیدم که لکلکی با زاغی همراه شده است .
از این صحنه شگفت زده شدم و به جستجو در حال و وضعیت آن دو پرداختم تا نشانه ای از آن قدر مشترک و علّتِ همراهی و مصاحبت آن دو پیدا کنم .
وقتی که من با حیرت و مَنگی به آنان نزدیک شدم . دیدم که هر دوی آنها لَنگ هستند . یعنی شکسته بال بودند و نمی توانستند پرواز کنند .
مخصوصاََ شاهبازی که در اوجِ آسمان به پرواز درمی آید . با جغدی همراه شده که جایگاهش زمین است . [ عرشی = آسمانی / فرشی = زمینی ]
آن یکی آفتابی است از جهانِ برین و آن دیگری خفاشی است از چاهِ دوزخ . [ مقایسه ای است تمثیلی از اهلِ حق و اهلِ هوی . سِجّین = شرح بیت 640 دفتر اول / عَلّیین = شرح بیت 641 دفتر اول ]
آن یکی نوری است که از هر عیب و نقصی عاری و منزّه است و این یکی نابینایی است که در هر خانه ای گدایی می کند .
آن یکی در مَثَل مانند ماهی است که بالاتر از ثریّا قرار دارد و این یکی همانند کِرمی است که در پِشکل فرو رفته است . [ پروین = شرح بیت 3992 دفتر اوّل ]
آن یکی در مَثَل مانند حضرت یوسف (ع) زیبا رخسار و عیسی دَم است و این یکی مانند گرگ و یا خری است که بر گردن زنگوله دارد . [ عیسی نَفَس = عیسی دَم ، شرح بیت 794 دفتر اوّل ]
آن یکی در عالَمِ بی مکان و نامحدودِ جان پرواز می کند و این یکی مانند سگ ها در کاهدان می ماند .
اگُل با زبان حال و معنا به «سرگین گردانک» می گوید : ای که زیرِ بغلت بوی بَد می دهد .
اگر تو از گلستان می گریزی و از آن نفرت داری . این گریز و نفرت ، مسلماََ دلیل بر این است که گلستان جای با کمالی است .
غیرت من بر سرِ تو مانند چوبی است که در دست مأمورانِ حکومتی است و با زبان حال چنین می گوید : ای فرومایه از اینجا دور شو . [ دُورباش = در بیت اول ، نیزۀ دوشاخه داری چوبی مرصّع که در قدیم پیشاپیشِ شاهان می بردند تا مردم بدانند که پادشاه می آید و خود را به کنار کشند . ( معین ، ج 2 ، ص 1574 ) ]
ای فرومایه اگر تو با من درآمیزی و همنشین من شوی ، این گمان پیش می آید که تو نیز از اصل و گوهرِ من هستی .
می سِزد که بلبلان در چمنزار زندگی کنند ولی خوشترین جا برای سرگین گردانک ، گَنداب است . [ چَمین = بول ، سرگین ، شاش ]
از آنرو که حق تعالی مرا از ناپاکی ، پاک و مطهّر کرد . پس چگونه ممکن است ناپاکی را به سوی من فرستد و آن را بر من گمارد ؟
یک رَگِ من از آنان بود که حق تعالی آن را از من بُرید . آن ناسازگاری چگونه چگونه به من خواهد رسید ؟ [ ( بَدرگ = ناسازگار و خشمگین ) . انسانِ کامل که از نَفس و هوی پاک و مطهّر است . قبل از رسیدن به این مقام از حیثِ بشری و شکل ظاهر ، مقیّد به برخی از انگیزه های حسّی بوده که آن را نیز تحتِ ریاضت ها و تزکیه ها از خود دور داشته است . ]
یکی از نشانه های آدم از ازل این بود که فرشتگان می بایست در برابر او به سجده روند .
نشانِ دیگر آن بود که شیطان به او سجده نکرد و گفت : منم پادشاه و پیشوا .
تازه اگر ابلیس هم به حضرت آدم (ع) سجده می کرد . او دیگر آدم نبود . بلکه ماهیتی دیگر داشت . یعنی در اینصورت همسنخ ابلیس بود .
هم سجده کردن فرشتگان نشانِ فضل و برتری او بود . و هم ستیز و عنادِ ابلیس دلیلی بود بر حقانیت و صداقتِ او .
هم اقرار و اعترافِ فرشتگان ، گواهِ حقانیتِ اوست و هم ناسپاسی و انکارِ آن سگِ حقیر (ابلیس) گواهی بر فضیلت و برتری اوست .
دکلمه سبب پریدن مرغی با مرغی که جنس او نبود
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…