شرح و تفسیر رفتن شیر در طویله و کشتن گاو و خوابیدن در جای او در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
یکی از روستائیان گاو خود را در طویله به آخوری بست و رفت . شبانگاهان ، شیری دژم به طویله آمد و گاو را کُشت و خود در جای آن آرمید . آن روستایی بی خبر از همه جا ، شبانه آمد که به گاو خود سری بزند . طبق عادت همیشگی به نوازش و سودنِ گاو خود مشغول شد . به گمانِ آنکه این همان گاو …
متن کامل حکایت خاریدن روستایی به تاریکی ، شیر را به ظنّ آنکه گاو اوست را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
یک دهاتی گاوِ خود را در آخور بسته بود . از قضا شیری آمد و گاوِ آن مرد را خورد و بر جای آن نشست .
آن دهاتی وارد آخورش شد و به سراغ گاوِ خود رفت . آن مردِ جستجوگر در تاریکی شب به دنبال گاو خود می گشت .
آن دهاتی به گمان اینکه گاوِ خودش است بر اعضای شیر دست می کشید . گاه بر پشت و پهلو و گاه بر سر و پهلوی او دست می کشید .
شیر با زبان حال گفت : اگر روشنایی ، بیشتر می شد . زَهرۀ این دهاتی می ترکید و دلش ، خونین می گشت .
این دهاتی که گستاخانه تنِ مرا می خارد . بدین سبب است که در تاریکی شب ، مرا گاوِ خود گمان می کند .
حق تعالی که از عظمتِ شأن کلامِ شریف و نام لطیف او بی خبراند . خطاب می کند : ای مردمِ مغرورِ کُور ، مگر کوهِ طور با آن عظمت از نامِ من پاره پاره نگشت و از هم نگسست ؟ [ اشاره است به آیه 143 سوره اعراف ]
که اگر فرضاََ ما این کتاب را بر کوه نازل می کردیم . حتماََ آن کوه پاره پاره می شد . سپس از از هم می گسیخت . سپس به جای دیگر حرکت می کرد . [ اشاره است به آیه 21 سوره حشر که شرح آن در بیت 501 همین دفتر گذشت ]
حق تعالی می فرماید : اگر کوهِ اُحد از من خبر داشت . یقیناََ چشمه سارانِ خون از آن روان می شد . [ اُحُد = نام کوهی در حدودِ چهار کیلومتری شمالِ مدینه که در شنبه هفتم شوال سالِ سوم هجری در دامنۀ آن جنگی میان مسلمانان و کُفارِ قریش در گرفت . ( دایرة المعارف تشیّع ، ج 1 ، ص 496 ) . خوارزمی در شرح بیت فوق گوید : اگر پردۀ احتجاب از شاهد کلامِ خویش برداریم و بر کوه فرود آوریم . هر آینه کوه خاشع گردد و انصداع پذیرد . ( جواهرالاسرار ، دفتر دوم ، ص 321 ) ]
تو این را از پدر و مادرت شنیده ای . یعنی نامِ شریفِ حضرت حق را مقلّدانه یاد گرفته ای و به همین سبب است که از حقیقتِ آن ، غافل مانده ای و بی خبرانه به آن تمسک می جویی .
اگر تو بدون تقلید از حقایق و اسرار با خبر می شدی . وجودِ مادّی تو محو می گردید و مانند ندایِ آسمانی ، مجرّد و لطیف می شدی . ( شرح کفافی ، ج 2 ، ص 66 ) . [ هاتف = در لغت به معنی آواز کننده و آواز دهنده است و به همین جهت فرشته را که از عالم غیب آواز دهد ، هاتف گویند . ]
منظور بیت : اگر انسان بدون تقلید در جهت معارف و حقایق ربانی و اسرار الهی تلاش کند . از آن واقف و با خبر می شود و وقتی به حقایق واصل شد مانند ندای آسمانی پاک و مجرّد از جسم و عالم ماده می گردد و وجود موهوم مادّی و جسمانیش تحت تأثیر انوار قاهرۀ الهی محو می شود . و منظور از بی نشان ، بی مکان و بی جا است زیرا موجودات مجرّد از ماده از جا و مکان عاری اند . ( مقتبس از شرح کبیر انقروی ، دفتر دوم ، جزو اول ، ص 186 و شرح اسرار ، ص 107 )
این حکایت را برای بیم دادن تو بیان می کنم تا آسیب و ضرر تقلید کردن را بدانی . [ حکایت بعدی : فروختن صوفیان ، بهیمۀ مسافر را جهت سماع در بیان آفتِ تقلید آمده است ]
دکلمه رفتن شیر در طویله و کشتن گاو و خوابیدن در جای او
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…