شرح و تفسیر حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
یکی از صحابه بیمار شده بود . پیامبر (ص) به عیادت او رفت تا از وی دلجویی کند . همینکه بیمار نگاهش به رسول الله (ص) افتاد . درد و رنجوریش بهبود یافت و خدا را سپاس گفت و بیماری و کسالت خود را موهبتی ربّانی دانست . چه به واسطۀ این بیماری ، پیامبر (ص) را در منزل خود زیارت می کرد . پیامبر ضمن احوالپرسی ، از او سؤال کرد تو در حالت غلبۀ نَفسِ امّاره چه دعایی به زبان خود کرده ای ؟ آن بیمار ابتدا به خاطرش نیامد که چه دعایی کرده ، ولی با مدد از همّت و …
متن کامل « حکایت رفتن مصطفی (ص) به عیادت صحابی رنجور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
یک مریدِ مبتدی خانه ای نو ساخت و شیخ او آمد و آن خانه را دید .
_ مولانا در ابیات اخیر فرمود که همواره تابع اصل باش تا فرع نیز خود به خود حاصل آید و در ابیات پیشتر اصل را یافتن پیرِ راهنما دانست . اینک در بیان اینکه باید در پی اصل برآمد . حکایتی کوتاه می آورد . مریدی خانه ای نو می سازد . پیر جهت امتحان او می گوید : چرا پنجره کار گذاشته ای ؟ مرید جواب می دهد : تا روشنی به درون خانه آید . پیر می گوید : روشنی فرع است بلکه بهتر است بگویی تا صدای اذان را بشنوم .
شیخِ نیک اندیش ، مریدِ مبتدی خود را آزمود و به گفت : [ یکی از خصال پیران طریقت ، آزمایش مریدان است . این ویژگی در همۀ طرایق و سلاسل فقر دیده می شود . ]
ای رفیقِ طریق ، برای چه در این خانه پنجره کار گذاشته ای ؟ مرید جواب داد : تا از این راه نور به درون خانه آید .
شیخ گفت : این مسئله جنبه فرعی دارد . بلکه نیاز و حاجتِ اصلی تو باید این باشد که از طریق پنجره بانگِ اذان را بشنوی .
بایزید بسطامی در سیر و سیاحت فراوان بود تا فردی را به عنوان پیرِ راه دان خود پیدا کند . [ خضر وقت = کنایه از پیرِ طریقت و مرشد کامل و ولیِ فاضلی است که در هر دوره ای از ادوار به دستگیری و ارشادِ خلایق می پردازد و بی حضور او راه را نمی توان به انجام رسانید . حافظ می گوید :
طیِ این مرحله بی همرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی
صوفیه ، خضر را مظهر اسمِ باطن می دانند . از اینرو خضر وقت در شمار اولیای مستور الهی است که هر کسی نمی تواند به حضور او راه یابد مگر آنکه عاشق صادق باشد .
_ توضیحِ اولیای مستور در شرح ابیات 224 دفتر اوّل و 2969 و 2970 دفتر اوّل و 932 همین دفتر ]
بایزید پیری را مشاهده کرد که قامتی خمیده و نورانی مانند هلالِ ماه داشت و در او شکوه و بزرگی دید و نیز در گفتار او صفت و خاصیّتِ گفتارِ مردانِ خدا را دید .
دیدۀ آن پیر نابینا بود ولی قامتش مانند آفتاب می درخشید و او مانند فیلی بود که هندوستان را در خواب دیده بود . [ در اینجا « فیلی که خواب هندوستان می بیند » کنایه از صوفی عارفی که در تأملاتِ روحی و مکاشفاتِ باطنی خود ، عالم معنا را مشاهده میکند و آرزوی آن دیار را در دل می پرورد . ( شرح کفافی ، ج 1 ، ص 514 ) ]
شخصی که در عالَمِ خواب است و چشمانش بسته و پوشیده است . در خواب ، صد نوع خوشی و شادی می بیند . امّا همینکه چشم بگشاید ، شگفتا که دیگر آن خوشی را نمی بیند .
بسیاری از دقایق و نکاتِ عجیب در عالَمِ خواب آشکار می شود . قلب در هنگام خواب ، دریچه ای به عالَمِ ملکوت می شود .
آن کس که در بیداری خواب های خوش می بیند . یعنی در حال بیداری ، احوالِ شریف عالمِ غیب را مشاهده می کند . او حقیقتاََ عارف است و جا دارد که خاکِ پای او را مانند سرمه به چشمانت بکشی . ( شرح کبیر انقروی ، دفتر دوم ، جزو دوم ، ص 764 ) [ خواب و رویا در میان صوفیان و عارفان اهمیّتِ والایی دارد . ( توضیح بیشتر را در شرح بیت 62 دفتر اوّل و شرح بیت 401 دفتر اوّل بخوانید ]
بایزید بسطامی نزد آن پیر نشست و احوالش را پرسید و بایزید متوجه شد که او تنگدست و عیالوار است .
آن پیر پرسید ، ای بایزید تو قصد داری کجا بروی ؟ و ساز و برگ کوچ و سفر را به کجا خواهی برد ؟
بایزید گفت : قصد دارم صبحِ زود به سوی کعبه رهسپار شوم . پیر گفت : توشۀ سفر چه داری ؟
بایزید پاسخ داد : دویست دِرَم نقره دارم که اینک در گوشۀ ردایم بسته ام .
آن پیر گفت : هفت بار به دورِ من بگرد و طواف کن و این کار را از طوافِ حج بهتر به شمار آور . [ مولانا نشان می دهد که حج نیز باید در عینِ داشتن بُعدِ عبادی و شکلِ شرعی ، حاملِ تعهد و مسئولیتِ اجتماعی نیز باشد . در غیرِ اینصورت تماشای در و دیوار است . ]
ای بخشنده ، همۀ آن دِرَم ها را به من بده و بدان که تو مناسکِ حج را بجا آورده ای و مقصودت حاصل شده است .
ای بایزید ، تو عُمره بجا آورده ای و بر اثرِ آن ، عُمرِ باقی بدست آوردی و از گناهان پاک شدی و به سوی صفای حقیقی شتافتی [ و یا در صفا سعی کردی . ( نثر و شرح مثنوی شریف ، دفتر دوم ، ص 269 و شرح کفافی ، ج 2 ، ص 229 ) ]
به حقِ آن خدایی که چشمِ دلت او را دیده و مشاهده اش کرده است . محققاََ او مرا بر خانه اش فضیلت و برتری داده است . [ این که انسان بر همۀ موجودات و پدیده های جهان هستی برتری دارد ، امری است که قرآن کریم بدان تصریح دارد و همۀ صوفیان بر آن اتفاق کرده اند . ]
اگر چه کعبه ، خانۀ نیکویی و احسانِ خداوند است ولی خلقت من نیز سرای اسرارِ الهی است . [ اشاره است به حدیث قدسی « انسان سرّ من است و من ، سرّ او » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 182 ) ]
حضرت حق تعالی از همان روزی که کعبه را بنیاد نهاد بدان درنیامد . ولی به اندرونِ این خانه ( قلب انسان ) کسی جز حق درنمی آید . [ اشاره است به حدیثِ قدسی « نه زمین گنجایش مرا دارد و نه آسمان ، ولی دلِ مؤمن گنجایش من را دارد » ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 182 ) ]
ای بایزید ، همینکه مرا ببینی ، خدا را دیده ای . و تو در واقع کعبۀ صدق و راستی را طواف کرده ای . [ اشاره است به حدیث « هر که مرا ببیند ، حضرت حق را دیده است » ( احادیث مثنوی ، ص 63 ) ]
خدمت کردن به من همان طاعت و ستایش خداوند است . تا مبادا گمان بری که حق از من جداست .
چشم دلت را خوب بگشا و به من نگاه کن ، تا نورِ حق را در بشر مشاهده کنی . [ در سه بیت اخیر یکی از مهمترین مبانی اعتقادی صوفیان بیان شده و آن ، مسئله فنا و اتحادِ ظاهر و مظهر و تجسّدِ لاهوت در ناسوت و مقامِ انالحق و معیّتِ قیومی است . توضیحات بیشتر در : شرح بیت 57 دفتر اوّل و شرح بیت 1464 دفتر اوّل و شرح بیت 1347 همین دفتر و شرح بیت 1737 همین دفتر ]
بایزید بسطامی همۀ آن نکته های دقیق را که پیر گفت با گوشِ هوش شنید و دریافت و آنها را مانند حلقه های طلا به گوش انداخت .
بر اثرِ ارشادِ آن پیر ، بر مقامِ روحی و مرتبت معنوی بایزید افزوده شد و او که سالکی منتهی بود به نهایت و غایت سلوک رسید . [ عارفی به رازِ حقیقتِ واحد می رسد که در مواقف سلوک توقف نکند . ]
دکلمه حکایت مریدی که خانه ای نو ساخت
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…