شرح و تفسیر آتش افتادن درشهر به ایام عمر رضی الله عنه
شرح و تفسیر آتش افتادن درشهر به ایام عمر رضی الله عنه در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
روزی پیامبر (ص) به زید بن حارثه فرمود : بامداد را چگونه آغاز کردی ؟ زید گفت : بامداد را در حالی آغاز کرده ام که بنده ای با ایمان و ایقانم . پیامبر فرمود : اگر قلب تو همچون باغی ، سرسبز و با طراوت است . نشانی از آن بنما . زید گفت : روزها از فرطِ طلب و شب ها از سوزش عشق حق و خواب و آرام ندارم . پیامبر فرمود : از دگر سوی جهانِ هستی چه ارمغانی برای عقول و مردمان اینسوی آورده ای ؟ زید گفت : مردم ، آسمان لاجوردین می بینند ولی من در همان آسمان « هشت بهشت » و …
متن کامل حکایت پرسیدن پیغامبر مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
در زمان عُمَر ، آتشی بر شهر افتاد که حتی سنگ را مانند چوب خشک می خورد و می سوزاند . [ حَجَر = سنگ ]
تمثیل : در دوران عُمَر آتش به شهر افتاد . آتشی که سنگها را همانند چوب خشک می سوزاند . ساختمانها و بناها و آشیانهای پرندگان و بالهای آنها در کام آتش می سوخت . آتش چنان تیز و خشمگین بود که نیمی از شهر را فرا گرفته بود . حتی آب هم نمی توانست حریف آن شود . زیرا همینکه آب به نزدیکی آن می رسید . گام واپس می نهاد و در شگفت می شد . هر چه مردم مُشک های آب و سرکه را بر سر آن ریختند اثری نکرد و بلکه بر تیزی و خروش آن افزود . زیرا این آتش از عالمی دیگر مدد می شد . مردم ناچار نزد عُمَر آمدند و سبب آن را پرسیدند . عُمَر گفت : این آتش چیزی نیست مگر برخاسته از بُخل و آزمندی شما . آب و سرکه ای که روی این آتش می ریزید سود نمی بخشد . این کار بیهوده را رها کنید و به جای آن بروید به بینوایان کمک کنید . مردم گفتند : ما مردمی جوانمرد و بخشنده ایم و همواره به بینوایان کمک کرده ایم . عُمَر گفت : این بخشش هایی که مدعی آن هستید همه از روی رنگ و ریاست و نه از بهر خداست . در احسان و بخشش باید دو چیز را مراعات کنید . یکی آنکه مال را به غیر مستحق ندهید . زیرا این کار مانند این است که تیغی به دست زنگی مست بدهید . دوم اینکه باید فقط برای رضای حق ، احسان کنید و نه از روی ریا و دغا .
مأخذ این داستان ، روایتی است در نوادرالاصول از محمد بن علی حکیم ترمذی ، چاپ اسلامبول ، ص 161 و نیز کتاب دلائل النبوة ، چاپ حیدرآباد ، ص 212 . ( قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 36 و 37 )
منظور تمثیل مذکور اینست : برای رفع هر بلایی باید صدقه صادقانه داد نه صدقه طمع کارانه و زیایی .
آتش به بناها و خانه ها سرایت کرد . حتی لانه ها و آشیانها و پرِ مرغان را نیز سوزانید .
نصف شهر از شعله ها آتش گرفت و سوخت . آب از آن آتش می ترسید و از این گونه التهاب و شعله وری در شگفت می شد .
مردم برای فرونشاندن آتش ، مَشک های پر از آب و سرکه را به روی آتش می ریختند . [ گفته اند که سرکه حاوی اسید استیک است و چون در اتش ریخته شود . گاز انیدریک کربنیک تولید شود که موجب فرونشاندن آتش است ]
ولی آتش بر خشم و التهابش افزوده می شد . گویی که از عالم بی انتها تغذیه و مدد می شد .
مردم شهر ، شتابان نزد عُمَر آمدند و گفتند : آتش ما از هیچ نوع آب ، خموش و افسرده نمی شود .
عُمَر گفت : این آتش از نشانه های خداوند است . اما در واقع شعله ای است که از آتش بُخل و ستم شما برخاسته است .
آب را ترک کنید و به بینوایان ، نان بدهید و میان آنان ارزاق تقسیم کنید . و اگر پیرو من هستید . دست از تنگ چشمی و بُخل بکشید .
مردم شهر به عُمَر گفتند : درِ خانه هایمان را گشوده ایم و ما مردمی بخشنده و دست و دلباز و جوانمردیم . [ فتوّت = در لغت به معنای جوانمردی است . لیکن در اصطلاح صوفیان ، تعاریف متعددی از آن شده است بطوریکه نمی توان به تعریفی جامع و مانع دست یافت . از آن جمله دو نوع تعریف کُلی برای آن اظهار کرده اند . یکه تعریف فتوت در عُرف عام و دیگری تعریف خواص . در تعریف عام گفته اند : فتوت عبارت از این است که انسان ، خود را به زیور صفات اخلاقی و نیک و پسندیده درآورد به گونه ای که از دیگران ، ممتاز باشد . و اما خواص گفته اند : ظهور نور فطرت انسانی و غلبه آن بر ظلمتِ صفاتِ نفسانی ، تا اینکه صفات و فضائل برین اخلاقی ، ملکۀ وجودِ آدمی شود و رذائل و زشتی ها بکلی محو شود . ( فتوت نامه سلطانی ، ص 9 ) . باز گفته اند : فتوت ایثار کردن است . غیر را بر خود ایثار نمودن . و یا فتوّت حقیر کردن نفس و بزرگ داشتن حرمت مسلمین است . ( فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، ص 356 ) ]
عُمَر گفت : شما نان را از روی رسم و عادت داده اید . آن هم برای نشان دادن سخاوت خود . بنابراین سخاوت شما برای رضای خدا نبوده است .
بلکه بخشندگی و سخاوت شما فقط برای فخر فروشی و ریاکاری است . نه آنکه از ترس خدا و به واسطه تقوا و نیاز به درگاه خدا باشد . [ بَوش = خودنمایی ، کرّ و فرّ ]
مال همچون تخم و بذر گیاه است . نباید به هر شوره زاری ریخته شود . تو نباید تیغِ تیز را به دست هر دزد و راهزنی بدهی . [ انفاق نیز باید هم خالصانه انجام شود و هم در جای خود . اگر مال به غیر مستحق داده شود مانند بذر افشانی در زمین شوره زار است که هیچ حاصلی نمی دهد . یا مانند این است که تیغ را به دست زنگی مست بدهی . مسلماََ این کار زیان به بار می آورد .
دین داران را از کین داران تشخیص و تمیز بده و بکوش تا یاران حق را بیابی و با آنان بنشینی .
هر کسی معمولا نسبت به قوم و کسانش بخشش و ایثار می کند و آدم نادان خیال می کند که اگر بر کسانش چیزی بخشید . واقعا آدم سخاوتمندی شده است . [ حضرت مسیح (ع) گفتاری دارد که مضمون آن چنین است . « اگر فقط به آنکه به شما محبت کرده ، محبت کنید . کار مهمی نکرده اید . چون شریران نیز همینگونه عمل می کنند . ( انجیل متی ، باب پنجم ، آیه 47 ) . کاغه = گول ، نادان ) ]
دکلمه آتش افتادن درشهر به ایام عمر رضی الله عنه
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…