خنده آن کنیزک از ضعف خلیفه و قوّت امیر
خنده آن کنیزک از ضعف خلیفه و قوّت امیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3947 تا 3964
نام حکایت : حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل
بخش : 6 از 9 ( خنده آن کنیزک از ضعف خلیفه و قوّت امیر )
یکی از جواسیس برای خلیفۀ مصر خبر آورد که شاهِ موصل کنیزکی بس زیبا دارد که در دنیا نظیر ندارد . خلیفه فوراََ پهلوانی را همراه سپاهی گران به سوی موصل فرستاد تا کنیزک را نزدِ او آورد . پهلوان ، شهر موصل را محاصره کرد و یک هفته آن را در هم کوبید تا بالاخره شاه موصل از درِ تسلیم درآمد و به پهلوان پیغام داد که هر چه خواهی به تو دهم .پهلوان گفت خلیفۀ مصر فلان کنیزک را از تو خواسته است . شاه موصل بلافاصله کنیزک را بدو سپرد و غائله فیصله یافت …
متن کامل ” حکایت خلیفۀ مصر و فرستادن امیری با سپاه به جنگ موصل “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
وقتی که کنیزک ناتوانی خلیفه از تعجب قاه قاه خندبد .
کنیزک یادِ قوّۀ مردانگی آن پهلوان افتاد که شیری را کُشت ولی آلتش همچنان قائم و ناخفته بود .
خنده بر کنیزک غلبه کرد و طولانی شد . هر چه می کوشید لبش را ببندد و جلوی خنده اش را بگیرد نمی شد .
کنیزک مانند آدم های حشیشی به شدّت می خندید . و خنده بر سود و زیان او غلبه آمده بود . یعنی غلبۀ خنده باعث شده بود که اختیار خود را بکلّی از دست بدهد و به عواقب آن نیندیشد . [ بَنگ = ماده ای است سُکرآور که از برگ و شاخه های گُلدار شاهدانه می گیرند . استعمال بَنگ باعث پیدایش هیجانات روحی توأم با شادی و خندۀ مُفرط می شود . خندۀ آن کنیزک مانند بنگیان هیجانی بود . ]
کنیزک به هر چیز که فکر می کرد باز خنده اش بیشتر می شد . درست مانند «سیل بندی» که ناگهان شکسته شود و سیل بی امان جاری گردد . [ کنیزک برای آنکه جلوی خنده اش را بگیرد سعی می کرد به آن چیزی که سبب خنده اش بود فکر نکند بلکه حواس خود را به چیزهای دیگر معطوف دارد . ولی این تدبیر نیز مفید نیفتاد زیرا خنده همچون سیل خروشان می تاخت و امان نمی داد . ]
گریه و خنده و غم و شادی دل ، هر کدام سرچشمۀ جداگانه ای دارند .
هر یک از دو حالت خنده و گریه در وجود آدمی منبع مستقلّی دارد . ای برادر کلید آن دو حالت به دست خداوند گشاینده است . ( فتّاح = گشاینده ، داور ، از اسماء الله است ) [ در آیه 43 سورۀ نجم آمده است « و خداوند است که می خنداند و می گریاند » ]
خلاصه خندۀ کنیزک آرام نگرفت . لذا خلیفه خشمگین و عصبانی شد . [ طَیره = خشم ، غضب ]
خلیفه فوراََ شمشیری از غلافش بیرون کشید و گفت : ای خبیث بگو ببینم سبب خندۀ تو چیست ؟
من نسبت به خندۀ تو ظنین شده ام . راست بگو ، مرا نمی توانی فریب بدهی .
اگر مرا با دروغ فریب دهی و یا با افسون ، بهانۀ مزوّرانه بیاوری . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
آنرا خواهم دانست زیرا قلب من روشن است . پس هر مطلبی که گفتنش ضروری است بگو . [ این بیت و ابیات بعدی اگر چه از زبان خلیفه است ولی در واقع وصف عارفان روشن بین است . ]
بدان که در قلب شاهان ماهِ تابانِ بزرگی است . اگر چه گاهی به سبب غفلت زیر ابر نهان می شود . [ مراد از «شاه» عارفان و مراد از «ماه» روشن بینی و قوۀ بصیرت است . ]
به هنگام گشت و گذار (در جهان هستی) چراغی در دل دارند که به هنگام غضب و آزمندی زیر طشت قرار می گیرد . [ همانطور وقتی چراغی را زیر طشت بنهند پرتو افشانی نمی کند . همینطور اگر صاحبدل دچار غضب و حرص شود همان دم چراغ قلبش پوشیده و محتجب می گردد و از روشن بینی ساقط می شود . ]
آن روشن بینی اینک همراه من است . اگر آنچه گفتنش لازم است نگویی . ( فراست = شناخت باطن با نگریستن به ظاهر ، هوشیاری ، زیرکی ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]
با این شمشیر گردنت را می زنم . بهانه تراشیدن هم هیچ سودی ندارد .
اگر حرف راست بزنی آزادت می کنم . به خدا سوگند تو را شکسته حال نکنم بلکه شادمانت کنم .
خلیفه در آن وقت هفت جلد از کلام الله مجید را آورد و روی هم قرار داد و به آنها سوگند خورد و قول و قرار خود را بر زبان آورد .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…