حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 557 تا 592
نام حکایت : حکایت صیادی که خود را در گیاه پیچید و دسته گل بر سر نهاد
بخش : 5 از 5 ( حواله کردن مرغ گرفتاری خود را در دام )
پرنده ای به سوی لاله زاری پرواز کرد در حالی که دامی در آنجا گسترده شده بود و دانه هایی نیز در آن . در کنار دام صیادی به کمین نشسته بود و برای اغفالِ پرندگان ، خود را با شاخه ها و برگ ها و گل ها استتار کرده بود . پرنده در فضای اطراف چرخی زد و به دام نزدیک شد و صیاد را دید . به صیاد گفت : ای سبزپوش تو کیستی که در وسط این صحرا تنها نشسته ای ؟ صیاد گفت : مردی راهب هستم و از مردم بُریده ام و به برگ گیاهان صحرا قناعت کرده ام . پرنده گفت : رُهبانیّت در دین اسلام جایز نیست . از خلوت به در آی و با مردم حشر و نشر کن .
صیاد گفت : اینکه تو می گویی حکم مطلق نیست …
متن کامل ” حکایت صیادی که خود را در گیاه پیچید و دسته گل بر سر نهاد “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پرنده وقتی که گرفتار دام شد گفت : اینست سزای کسی که به نیرنگ زاهدان گوش دهد .
زاهد (صیّاد) گفت : نه ، چنین نیست . بلکه سزای آن سبک مغزی است که مالِ یتیمان را به ناحق بخورد . [ نَشاف = جنون ، دیوانگی ( غیاث اللغات ، ج 2 ، ص 478 ) ]
سپس آن پرنده چنان به گریه و فغان پرداخت که دام و صیّاد از درد لرزان شدند .
پرنده ضمن شیون و ناله می گفت : از تناقضاتِ درونی ام ، کمرم شکست . یعنی از بس افکار و اندیشه های ناسازگار و متضاد بر مغز و روحم هجوم آورده عاجز شده ام . جانا . یعنی ای خداوند بیا بر سرم دستِ لطف و رحمت بکش .
سرم زیرِ دستِ تو احساس آرامش می کند و دستِ تو در بخشیدنِ نعمت ، معجزه گر است . [ شُکربخشی = مراد شکور بودن خداوند است . چرا که شُکرِ خدا از بنده عطای دولت و نعمت به اوست . ]
سایه لطف و عنایت خود را از سرِ من برمَدار زیرا من واقعاََ صبر و قراری ندارم .
ای کسی که از زیبایی موردِ رَشکِ سرو و یاسمن هستی . در غم تو خواب ها از چشمانم گریخت . یعنی خواب به چشمانم نرفت .
اگر من لایق لطف و عنایت تو نیستم . چه می شود که برای لحظه ای هم که شده احوالِ آدم نالایقِ غمدیده ای مثل مرا بپرسی .
عدم چه استحقاقی داشت که لطف تو درها را اینگونه به رویش باز کرد ؟ یعنی اگر قابلیّت شرطِ دریافت فیض باشد . جهان که هنوز پدید نیامده بود چه قابلیّتی داشت که به او فیض وجود بخشیدی ؟ [ توضیحات کامل در بخش عطای حق موقوف قابلیّت نیست ]
لطف و کرم تو با خاک حقیر و بی حاصل برخورد کرد و ده گوهر از نورحسّ در گریبان خاک نهاد . ( گرگین = کسی که مبتلا به بیماری کچلی باشد / ده گوهر از نورِ حسّ = مراد پنج حسِّ ظاهری و پنج حسِّ باطنی است ) [ با دمیده شدن نور الهی در جسم آدمی ، آدم صاحب حسّ و شعور شد . ]
پنج حسِّ ظاهری و پنج حسِّ باطنی که نطفۀ مُرده به برکت آنها به مرتبۀ بشری رسید . یعنی خداوند انسان را که اشرف مخلوقات است از نطفه ای بی مقدار آفرید .
ای نورِ عالی مرتبه ، یعنی ای خداوندی که عالی ترین نور هدایتی . «توبه» بدون توفیق تو چه چیزی است . بجز مسخره کردن توبه ؟ یعنی اگر مدد و توفیق حضرت حق به بنده ای نرسد توبه اش دوامی نخواهد داشت .
اگر فرضاََ کسی بدون توفیق تو توبه کند سبیل توبه اش را یکی یکی می کنی . یعنی پنبۀ توبه اش را می زنی . توبه در مَثَل همچون سایه است و تو ماهِ تابان . [ توبه بدون توفیق تو دوامی ندارد . چرا که تو اصلی و توبه فرع . همانطور که سایه با محوِ نور محو می شود . توبه بدون توفیق تو نیز نقض گردد . ]
ای کسی که مغازه و خانه ام به سببِ تو ویران شده است . یعنی ای خدایی که همۀ هستی ام با مشیّتِ تو محو شده . چرا وقتی دلم را می فشاری ناله سر ندهم ؟ یعنی چگونه ممکن است که به گاهِ نزول بلا به درگاهت تضرّع نکنم .
چگونه به غیر تو پناه ببرم در حالی که بدون زنده ای وجود ندارد ؟ بدون مقام خداوندیِ تو ، بنده ای وجود ندارد .
ای خداوندی که اصلِ همۀ جانها هستی . جان مرا بگیر . زیرا بدون تو از جان دلتنگ شده ام . [ بدون شهود جمال حق ، زندگی ارزشی ندارد . ]
من عاشق هنر دیوانگی هستم و از فرهیختگی و اندیشوری سیر شده ام . [ دیوانگی عارفانِ عاشق ، مافوق عقل است نه مادون عقل . ]
وقتی که دیوانگی ، پردۀ شرم و حیا را پاره کند . راز را آشکارا فاش می کنم . تا کی این صبر و ناله و پریشانی را تحمّل کنم ؟ ( زَحیر = ناله / ارتعاش = لرزش ، در اینجا به معنی پریشانی و اضطراب ) [ جنون الهی موجب می شود که عارفِ عاشق ، حلاج وار پنبۀ اسرار ربوبی را حلّاجی کند . ]
همانطور که در پشتِ پرده پنهان می شوند . من در شرم و حیا پنهان گشتم . امّا ناگهان از زیر این پوشش بیرون خواهم جست . یعنی تا کنون ملاحظه شرم و حیای مرسوم را کرده ام . ولی فیضان عشق رعایت اینگونه عافیت طلبی ها را نمی کند . اینست که ناگهان به افشای اسرار می پردازم . [ سِجاف = پرده ، باریکه ای که در حاشیه لباس دوزند . در اینجا معنی اول مناسب است / لِحاف = روکش ، روانداز ]
ای رفیقان طریقِ حضرت معشوق راهها را بسته است . یعنی از قلمرو تصرّفِ او نتوانیم گریخت . ما همچون آهوی لنگیم و او شیر شکارگر . یعنی جز تسلیم و رضا چاره ای نداریم .
آهوی لنگ در پنجۀ شیرِ نَرِ خونخوار جز تسلیم چاره دیگری دارد ؟ [ بنده نیز در پنجۀ تقلیب حضرت معشوق جز تسلیم چاره ای ندارد .
او ، یعنی حضرت حق مانند آفتاب نه می خوابد و نه می خورد . روح ها را نیز از خوردن و خوابیدن باز می دارد . [ در قسمتی از آیه 255 سورۀ بقره که به آیة الکرسی مشهور است آمده « … خداوند را نه چُرت گیرد و نه خواب … » و در قسمتی از آیه 14 سورۀ انعام آمده است « … و او طعام دهد و بدو طعام داده نشود … » ]
می گوید : بیا و به من مبدّل شو و یا لااقل به صفات من درآی تا در تجلیّاتم رویِ مرا مشاهده کنی . [ پس راهِ شهود حق فنای ذاتی و صفاتی در حضرت حق است . یعنی تا بکلّی از منِ حیوانی و امیال بهیمی خود رها نشوی حق را نخواهی شناخت . ]
اگر روی مرا ندیده ای . پس چرا زینسان شوریده حال شده ای ؟ تو در اصل خاک بودی ولی خواهان اِحیا شدی . یعنی با طلب راستین خود از مرتبۀ ناسوتی به مرتبۀ ملکوتی رسیدی .
اگر خداوند از لامکان به تو طعام نداده است . پس چرا چشم جانت بدان طرف دوخته شده است ؟ [ اگر حضرت حق از ارزاق روحانی برخوردارت نکرده است پس چرا چشم انتظار آن جهانی ؟ مراد از «علف» طعام روحانی است . ]
برای مثال ، گربه از آنرو کنار دیوار می نشیند که از آن طرف غذایی به او رسیده و از آن خورده است . ( مُعتَکِف = گوشه نشین ، در اینجا به معنی در کمین نشسته / مُعتَلِف = علف خورده ، در اینجا به معنی خورنده است ) [ اگر گربه از سوراخی موشی یا جانوری و طعامی خورده باشد به اصطلاح روانشناسان رفتارش شرطی می شود و پیوسته کنار آن سوراخ منتظر می ماند . ]
و گربۀ دیگری که روی پشت بام پرنده ای شکار کرده باشد دائماََ روی پشتِ بام گشت می زند . یعنی خیال می کند که دوباره از همانجا غذایی به دست می آورد .
مثال دیگر ، یکی به حرفه بافندگی سخت علاقمند می شود و آن نگهبان به حقوق و مستمری . [ جُولاهگی = بافندگی ، نسّاجی / جامِگی = مقرّری و مستمری که به سپاهیان و خادمان دهند ]
و آن دیگری ظاهراََ بیکار است در حالی که روی به عالَمِ لامکان کرده است . زیرا که تو غذای جان او را از آن طرف داده ای . مراد از «بیکار» عارفی است که از امور دنیوی فارغ است و رو بدان سو دارد . این بیت وصف کسانی است که به عالَمِ الهی توجّه قلبی دارند . ]
درست است که در دنیا امور و مشاغلِ فراوانی یافت می شود . امّا کارِ حقیقی را کسی می کند که طالب حضرت حق باشد . و به خاطر پرداختن به کار حق از امور دیگر بگسلد .
دیگران ، یعنی آنان که طالب حقیقت نیستند مانند اطفال ، این چند روزه دنیا را تا شبِ مرگ به بازی سپری می کنند . [ تَرحال = کوچیدن ، در اینجا مراد کوچیدن از دنیاست ]
آدم خواب آلودی که بر اثر بیداری از خواب می بُرد . وسوسه های شیطانی مانند دایه ای مهربان او را می فریبد . یعنی هر گاه کسی که در خواب غفلت به سر می برد موقتاََ از آن خواب بیدار شود و به آگاهی رسد . باز هم وسوسه های شیطانی او را می فریبد . [ یَقظَت = بیداری / عشوه دادن = فریب دادن ]
به او می گوید : عزیزم ، جانم برو بخواب . یعنی همچنان به خواب غفلت و انغمار در لذّاتِ دنیوی ادامه بده . ما نمی گذاریم کسی تو را از خواب بیدار کند . [ آسوده بال به حیاتِ غفلت آمیز خود ادامه بده که ما نمی گذاریم نوش خواب حیوانی به نیشِ بیداری حقیقی مکدّر شود . ]
ولی اگر توفیقات ربّانی شامل حالت شود مانند تشنه ای که بانگ آب را شنیده باشد ریشۀ خواب را از خود جدا می کنی . یعنی تسلیم وساوس شیطانی نمی شوی و به بیداردلی می رسی .
من در گوش تشنگان همچون صدای آب هستم و همچون باران از آسمان فرو می رسزم . [ این بیت و بیت بعدی از قول حضرت حق است . ]
منظور بیت : ندای ملکوتی حق همچون صدای آبی است که به گوش تشنگان می رسد . پس چه جای خواب و درنگ است ؟
ای عاشق از خواب برخیز و تلاش کن . مگر معقول است که صدای آب بلند شود و شخصی هم در آن نزدیکی سخت تشنه باشد ولی به آب بی اعتنایی کند و بخوابد ؟ [ طالب اگر حقاََ طالب باشد به ندای حقیقت جواب می دهد . در غیر اینصورت به خواب غفلت فرو می رود . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…