تمثیلِ روش های مختلف به اختلاف در وقتِ نماز | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 329 تا 345
نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ
بخش : 14 از 19 ( تمثیلِ روش های مختلف به اختلاف در وقتِ نماز )
تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …
متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
اختلافِ رفتارِ مردم را می توان به گروهی تشبیه کرد که شبانه قبله را می جویند و هر کس از رویِ خیالِ خود به جانبی روی می کند و نماز می گزارد . [ تحرّی = جستجو کردن ]
امّا وقتی که هنگامِ صبح ، کعبه پیدا شود معلوم می گردد که چه کسی راه را گُم کرده است . [ در آیه 9 سورۀ طارق آمده است « آنگاه که نهانی ها آشکار گردد » ]
یا ماننِ غوّاصان که در ژرفای آب با عجله چیزی را جمع می کنند . [ امّا معلون نیست که آن چیز صدف است و یا خَزف . طالبان حقیقت معلوم نیست به جایی که می رسند حقیقت است و یا باطل . ]
آن غوّاصان به امیدِ پیدا کردن گوهر و مرواریدِ گرانبها کیسه های خود را از اشیاء مختلف پُر می کنند . [ دُرِّ یمین = مروارید گرانبها / تُوبره = کیسۀ بزرگ ]
همینکه از ژرفایِ دریا بیرون آیند معلوم می گردد که چه کسی مرواریدِ کمیاب و زیبا را صید کرده است . [ تَگ = عمق ، ته ، ژرفا / شِگرف = نادر ، کمیاب ، زیبا ]
و معلوم می شود که چه کسی مروارید ریز صید کرده و چه کسی سنگریزه و شَبَق صید کرده است . [ شَبَه = نوعی سنگِ سیاه برّاق ، شَبَق ]
بدین سان آزمایشی رسوا کننده و نیرومند ، ایشان را در صحرای محشر می آزماید . ( هکذا = بدین سان / یّبلُوهُم = آزمایش می کند ایشان را / ساهِره = روی زمین ، زمین قیامت ) [ مقتبس است از آیه 14 سورۀ نازعات « ناگهان به عرصۀ قیامت درآیند » ]
همینطور هر گروهی از مردم در این جهان مانندِ پروانه ، اطرافِ شمعی می چرخند . [ هر کس به دنبالِ مطلوبی است . ]
خود را به آتشی می زنند و در اطرافِ شمعی می چرخند .
هر یک از مردم که اطرافِ شعلۀ خواسته و آرزویش می گردد . امید دارد که مانندِ موسی چنان بخت یار شود که آتشِ خواسته اش نه تنها درختِ وجودش را نسوزاند بلکه سبزتر و بالنده تر نیز گرداند . [ اشاره است به روایتی که در برخی از تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیه 30 سورۀ قصص آمده است که توضیح آن در شرح بیت 2884 دفتر دوم آمده است . ]
منظور بیت : آدمی دوست دارد که خواسته و مطلوبش با صلاح او در یک جهت باشد . زیرا غالباََ با صلاح و فلاحِ آدمی با خواسته و مطلوبِ نفسانی او نسبتِ عکس دارد .
هر گروهی چون فضیلتِ آن آتش را شنیده اند . لذا گُمان می دارند که هر آتشی همان آتش است . [ شَرر = جرقۀ آتش ، آتش ]
امّا همینکه نورِ جاودان در صبحِ قیامت طلوع کند هر یک از آنان درمی یابد که دورِ چه شمعی می گشته است . [ خُلود = جاودانگی ، بقای دائمی ]
هر کس که پَر و بالِ وجودش از شمعِ حقیقت بسوزد . آن شمعِ زیبا به عوضِ آن پَر و بالِ سوخته ، پر و بالِ فراوانی به او عطا فرماید . [ عدد هشتاد در اینجا نشانۀ کثرت است . این بیت بیانِ حال و مقامِ عاشقانِ حق است و بیت بعد ، بیانِ حال زارِ عاشقان دنیا . ]
امّا آن پروانگانی که هر دو چشمشان بسته بود در پایِ شمعِ بَد افتاده اند . ( جَوق = دسته ، گروه )
منظور بیت : وقتی که در قیامتِ صغری و یا کبری ، حجاب از برابرِ چشمِ عاشقانِ هوای نَفس و دنیای دون برداشته شود در خواهند یافت که در دنیا عاشقِ چه معشوق های کاذب و آفلی بوده اند . در این بیت « شمع بَد » کنایه از معشوق و معبودِ دروغین است . ]
عاشقانِ معشوق های مجازی از شدّتِ پشیمانی و حسرت ، سخت مضطرب و پریشان می شوند . و از اینکه هوای نَفس چشمِ دلشان را بسته بود آه و فغان سردهند . [ در آیه 56 سورۀ زُمر در وصفِ حالِ اینان آمده است « تا اینکه مبادا کسی ( در روزِ قیامت ) بگوید : افسوس که در اطاعت از فرمانِ خدا کوتاهی کردم و از سُخره گران بودم » ]
شمعِ چنین کسی به او می گوید : من که خود ، سوخته ام چگونه می توانم تو را از سوز و ستم نجات دهم ؟ [ وقتی قهرِ الهی در می رسد . معبود و معشوقِ آفل به عاشق خود می گوید : من که بر اثرِ قهرِ الهی معذّب شده ام چگونه می توانم تو را از کیفرِ الهی نجات دهم ؟ این بیت جوابِ معبودهای دروغین به اسیران نَفس و هوی است . ]
شمعِ او ، یعنی معبود و معشوقِ آن هوی پَرستِ گمراه به او می گوید : من که سَری سوخته و خموش دارم چگونه می توانم سَرِ شمعِ دیگر را روشن کنم ؟ [ کل اگر طبیب بودی سَرِ خود دوا نمودی . ( کل = کچل ) ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…