بیان قصه تیرانداز و ترسیدن او از سواری | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3163 تا 3175
نام حکایت : جوحی و آن کودک که پیش جنازه پدرش نوحه می کرد
بخش : 3 از 3 ( بیان قصه تیرانداز و ترسیدن او از سواری )
جمعی ، تابوتِ پدری را بر دوش می بردند و کودکی همراه با آن جمع ، نالان و گریان می رفت و در خطاب به تابوت می گفت : آخر ای پدرِ عزیزم ، تو را به کجا می برند ؟ تو را می خواهند به خاک بسپرند . تو را به خانه ای می برند که تنگ و تاریک است و هیچ چراغی در آن فروزان نمی شود . آنجا خانه ای است که نه دری دارد و نه پیکری و نه حصیری در آن است و نه طعام و غذایی . پسرکی فقیر به نام جوحی که با پدرش از آنجا می گذشت و به سخنان آن کودک گوش می داد به پدرش گفت : پدر جان ، مثلِ اینکه این …
متن کامل « حکایت جوحی و آن کودک که پیش جنازه پدرش نوحه می کرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
مردی مسلح با هیبتی مردانه و رعب انگیز بر اسبی نژاده سوار بود و از بیشه ای می گذشت . در این اثنا تیراندازی او را دید و بیمِ جان خود کرد . از این رو تیری به کمان نهاد تا به سوی او افکند که آن سوار فریاد زد : به هیکلِ تنومند من نگاه مکن . من شخصی زبون و ناتوانم . زیرا در موقعِ نبرد از یک پیرِزن ناتوانترم . تیرانداز گفت : برو که من هم از شدّتِ ترس ، قیافه تیرندازی به خود گرفته بودم .
مأخذ : یکی در راهی می رفت . شخصی را دید زَفت و سواره و سلاح های چُست بربسته . گفت که بزنم او را پیش از آنکه قصدِ من کند . سوار گفت : به حکم منگر که سخت بی هنرم ، گفت : نیک گفتی که از بیمِ خود خواستم تو را تیر زدن . اکنون بیا تا کنارت گیرم ( مقالات شمس به نق از مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 78 و 79 ) . این حکایت نیز در استنتاج مانند حکایتِ پیشین است .
سواری مسلح با هیبتی بسیار سهمناک بر اسبی نژاده نشسته بود و در بیشه ای می تاخت .
تیراندازی چیره دست آن مرد را دید و از ترس کمان خود را کشید . [ تیراندازی به حکم = ظاهراََ مراد «حکم انداز» مذکور در کتب لغت باشد و اهلِ لغت ، حکم انداز را تیراندازِ کامل گویند . که هرگز نشانه را خطا نکند ( سرّ نی ، ج 1 ، ص 227 ) . ملاهادی سبزواری گوید : یعنی تیراندازِ مسلّط و متحکم در تیراندازی ( شرح اسرار ، ص 168 ) ]
کمان را کشید تا آن مردِ سوارکار را بزند که او فریاد زد : من آدمی ناتوانم اگر چه ظاهراََ درشت اندام به نظر می رسم .
بهوش باش و بهوش باش ، مبادا به درشتی اندامِ من نگاه کنی زیرا من به هنگامِ کارزار از پیرزنان هم ناتوانترم .
آن تیرانداز گفت : برو که خوب کردی که چنین حرفی زدی واِلّا از ترس به تو تیری می پراندم .
چه بسیار کسانی که شمشیر بدست گرفتند ولی چون مردانگی نداشتند با سلاحِ جنگاوران کشته شدند . ( رُجولیّت = مردی ) [ بنابراین آنچه موجبِ اصالت و فضیلتِ شخص می شود . علل ابزار خارجی نیست بلکه قدرت روحی و هویّتِ معنوی ، عاملِ شرافت و برتری است . ]
اگر فرضاََ تو سلاحِ دلاورانِ آوردگاه را نیز در دست داشته باشی . ولی مردِ جنگ نباشی ، جانت را از دست خواهی داد .
ای پسر ، شمشیر را فرو بگذار و جان خود را سپرِ خود کن . زیرا هر کس که سرِ طبیعی و ظاهری خود را فدا کند . از شاهِ حقیقیِ عالَمِ وجود ، سرِ حقیقی و جاودانی دریافت کند ( شرح اسرار ، ص 168 )
سلاحِ تو ، حیله و نیرنگِ خودِ توست که از تو به وجود آمده ، ولی علیه خودت بکار می رود . [ خَست = زخمی کرد ]
چون از حیله های خود هیچ سودی به دست نیاوردی . حیله ها را رها کُن تا نیک بخت شوی و صاحبِ دولت و اقبال .
چون لحظه ای از میوه و ثمرۀ میوه ات بهره مند نشدی . پس حیله گری را رها کن و پروردگار بطلب که صاحبِ نعمت هاست . [ بَر = میوه و ثمره / رَبّ المِنَن = پروردگار نعمت ها ]
چون این دانش ها برای تو فرخنده و مبارک نیست . پس خود را از این علوم ، ابله کُن و از ناخجستگی این علومِ جزیی دست بردار . [ «این علوم» اشاره است به علومِ جزیی که از عقولِ جزیی بیرون می تراود و به جای آنکه آدمی را به آرامش و یقین رساند دجارِ تشویش و اضطراب می کند . ]
مانند فرشتگات بگو : خداوندا ، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموختی . [ مقتبس از آیه 32 سورۀ بقره « فرشتگان گفتند : پاکی تو ، ما را دانشی نیست جز آنچه خود به ما آموخته ای ، تویی دانایِ بَر کمال » ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…