فرستادن اسرافیل به زمین که مشتی خاک بیاور
فرستادن اسرافیل به زمین که مشتی خاک بیاور | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 1620 تا 1648
نام حکایت : حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین
بخش : 4 از 9 ( فرستادن اسرافیل به زمین که مشتی خاک بیاور )
وقتی خداوند اراده فرمود که آدمی را آفریند . به جبرئیل فرمان داد که مشتی خاک از زمین برگیرد . چون زمین به قصد جبرئیل پی برد ناله و تضرّع کرد و او را به خدا سوگند داد و گفت : تو را به خدا دست خالی بازگرد زیرا خوش ندارم که موجودی سفّاک از من پدید آید و جبرئیل بازگشت بی آنکه مشتی خاک برگیرد . سپس خداوند میکائیل و پس از آن اسرافیل را به سوی زمین گسیل داشت و آن دو نیز در برابر ناله و شیون زمین متأثر شدند و دست خالی بازگشتند تا اینکه نوبت به عزرائیل رسید . وقتی او به زمین آمد زمین دوباره شروع به شیون و زاری کرد و …
متن کامل ” حکایت ابتدای خلقت جسم آدم و خاک آوردن جبرئیل از زمین “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پروردگار ما به اسرافیل فرمود : برو مشت را از آن خاک پُر کُن .
اسرافیل نیز به امر خدا به سویِ زمین آمد و زمین دوباره شرع کرد به نالیدن . [ حَنین = ناله ، گریه و زاری ]
زمین گفت که ای فرشته ای که در صُور می دَمی . ای دریای زندگی که مُردگان از نَفَس های جانبخش تو جان می گیرند .
تو در صُور می دَمی و از صُور بانگی عظیم برمی خیزد و صحرای محشر از استخوان های پوسیدۀ خلایق پُر شود . [ رَمیم = پوسیده ، استخوان پوسیده ، در تفاسیر آمده است که اُبَی بن خَلَف و یا عاص بن وائل ، از سران شِرک ، استخوانی پوسیده نزدِ محمّد (ص) آورد و گفت : آیا گمان داری که خدا این استخوان را زنده کند ؟ بدین مناسبت آیه 77 به بعد سورۀ یس نازل شد . ]
تو ای اسرافیل در صُور می دَمی و می گویی : هان ای کشته شدگان رنج و بلا باند شوید . [ اَلصَّلا = به تازی آتش است . آتش افروختن برای دعوت به مهمانی و اعلام حوادث بکار می رفته است . عرب بر سرِ پشته ها و کوههای بلند ، آتش روشن می کرد تا اگر گرسنه و دورافتاده ای خواهان طعام باشد به دلالت آتش ، بر سرِ سفره آنها حاضر شود و غذا بخورد . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 971 ) / کربلا = به معنی سختی و بلا است . و در اینجا منظور از « کشتگانِ کربلا » ، شهدای قیام امام حسین (ع) نیست . ]
منظور بیت = ای هکاک شدگان دنیای آکنده از رنج ، سَر از قبور بردارید .
ای کسانی که با شمشیر مرگ هلاک شده اید مانندِ شاخه و برگ سر از خاک برون آورید .
به علّتِ رحمت و نَفَسِ گیرای تو این عالَم از اِحیاگری های تو آکنده شود . [ اسرافیل از مظار اسم رحمان است و رحمتِ عامّه اش از طریقِ احیای اموات افاضه می گردد . ]
ای اسرافیل تو فرشتۀ رحمت هستی . بر من رحمت آور . تو حاملِ عرشی و قبلۀ دادگری ها .
عرش ، جایگاهِ اصلی عدالت و دادگری است و چهار جویِ آکنده از آمرزش ذر زیرِ آن عرش روان است . [ مَعدِلَت = عدل و دادگری / چارجُو = چهار جوی آب یا چهار نهر جاری در بهشت است که وصف آن در قسمتی از آیه 15 سوره محمد آمده است « در باغ های بهشت ، جویباری زلال و گوارا و جویباری از شیر طعم ناگشته و جویباری از باده ناب و انگبین پالوده از موم جاری است » ]
آن چهار جوی عبارتند از : جوی شیر ، جویِ عسل ، جویِ شراب و جویِ آبِ روان .
این جوی ها از عرش به سویِ بهشت روان می شوند و در این جهان نیز اندکی از آن جوی ها نمایان می گردد . [ مولانا می گوید : منبعِ اصلی هر خوشی در این دنیا آن جهان است . خوشی های حقیقی این دنیا سایه ای است از خوشی های آن جهان . ]
اگر چه آن چهار جُوی در این دنیا آلوده است . امّا از چه چیز آلوده است ؟ از زهرِ نیستی و ناگواری آلوده است . [ لذّت های این جهانی نه پایدار است و نه مطلق . بلکه هر لذّتی به نیستی می رود و در دلِ هر لذّتی رنجی هست . امّا لذّاتِ آن جهانی ، هم جاودان است و هم مطلق ]
از آن چهار جُوی ، جرعه ای بر خاکِ تیرۀ این دنیا ریختند و شور و غوغایی بر پا داشتند . [ یونانیان چون درختِ مو را گیاهی آسمانی تصوّر می کردند که از طریقِ خاک محصول می دهد و لطیف ترین عصاره های نباتی را به نامِ باده به خاکیان تسلیم می کند . از اینرو به عنوانِ سپاسگزاری از عطیۀ خداوندِ شراب ، به هنگامِ نوشیدن آن ، جرعه ای بر خاک می افشاندند . بعدها این رسم به ایرانیان نیز سرایت کرد ( مجلۀ یغما ، ص 122 ) . ]
منظور بیت : شمّه ای از لذّاتِ آن جهان به این جهان رسید و موجبِ این همه غوغا شد . هر کس می کوشد به لذّت برسد . دنیا طلبان لئّت را در مظاهر دنیوی می جویند و حقیقت طلبان در معنویّت .
آن جرعه را به خاکِ این دنیا ریختند تا آدمیان فرومایه سرچشمۀ اصلی آن را جستجو کنند . یعنی حضرت حق شمّه ای از لذّاتِ آن جهانی را در این دنیا بنهاد تا مردم از اثر پی به مؤثر ببرند امّا مردمِ فرومایۀ دنیا به همین مختصر قناعت کردند . ( خَسان = فرومایگان ، جمع خَس / ناکسان = فرومایگان ، جمع ناکس ) [ فرومایگانِ دنیا طلب نمی کوشند تا اصلِ لذّتِ پایدار را پیدا کنند . بلکه از دون همّتی به لذّاتِ قلیل و دنیوی دل خوش کرده اند در حالی که باید از این مختصر به سویِ معدنِ آن حرکت کنند . ]
حق تعالی به اطفال شیر داده و آنان را با شیر پرورده است . هموست که سینۀ زنان را به چشمه مبدّل کرده است . [ زال = پیر زن ، امّا در اینجا مطلقاََ به معنی زن بکار رفته است . ]
حق تعالی شراب را در انگور به صورت چشمه ای روان کرده تا انسان با نوشیدن آن از غم و فکر و خیال برهَد و جرأت و جسارت پیدا کند . [ عِنَب = انگور / اِجتراء = دلیر شدن بر کسی ، دلیری ]
خداوند ، عسل را مایه درمانِ تنِ بیمار کرده و آن را مانندِ چشمه ای در دلِ زنبور روان ساخته است . [ مصراع اول بیت اشارت دارد به آیه 68-69 سوره نحل « و خداوند به زنبور عسل وحی کرد که از کوهها و درختان و سقف های رفیع ، منزل گیرید و سپس از میوه های شیرین تغذیه کنید و راه پروردگارتان را به اطاعت پویید . آنگاه از درون آنها شربتی شیرین و رنگارنگ (عسل) بیرون آید که مایه شفای مردمان است . در این کار نیز آیت قدرت خدا برای اندیشمندان هویداست » ]
حق تعالی آب را برای پاکی و آشامیدن به صورت عمومی به همۀ موجودات عطا فرمود . [ اصل و فرع = کنایه از همۀ موجودات / طَهر = پاکی / کرع = آشامیدن آب ، دهان در ظرف آب نهادن و نوشیدن ]
این عطای الهی بدان جهت بود که تو از فروعِ مسائل به اصولِ آنها برسی . امّا تو ای یاوه گو به فروع قناعت کرده ای . [ ظاهر بینان ژاژ خا به سطحِ ظاهری طبیعت اکتفا کرده اند و به حقیقتِ وجود و خزاینِ اصلی موجودات توجه نکرده اند . ]
اینک ماجرای خاک را گوش کُن که چه سخنانِ مؤثری به اسرافیل می گوید . [ فسون = مخفف اَفسون ، در اینجا به معنی حرف و سخن مؤثر / مِحراک = هم اسم آلت است به معنی وسیله و ابزار حرکت دان و هم صیغۀ مبالغه به معنی بسیار حرکت دهنده ، از نامهای اسرافیل ( آنندراج ، ج 6 ، ص 3870 ) هر دو معنی لغوی فوق با «اسرافیل» تطابق دارد . زیرا او هم آلت فعلِ حق است و هم با نفخۀ خود اجساد را حیات می بخشد و به تکاپو وامی دارد . ]
خاک نزدِ اسرافیل ، اخم آلود شده و از خود قیافه های فراوانی درمی آورد و چاپلوسی می کند . [ عادت لابه کنندگان اینست که انواع و اقسام قیافه ها را به خود می گیرند تا طرف را رام کنند . ]
حرف زمین به اسرافیل : تو را به ذاتِ اَقدسِ خداوندِ با شکوه قسم می دهم که این ستم را بر من روا مدار . یعنی کاری مکن که از اجزایِ وجودِ من انسان خلق شود و سپس آن همه خونریزی و فساد روی من ( زمین ) مرتکب شود . ]
زمین افزود ، زیرا من از این همه تغییر و تحوّل مسئلۀ نامطلوبی را احساس می کنم . و گمانی بَد به مغزم خطور می کند . یعنی من از این قضیه که آمده ای یک مشت خاک از من برداری و بروی و انسان از من خلق شود بَد گمان هستم و گویا حادثۀ ناگواری رُخ خواهد داد . [ تقلیب = زیر و رو کردن ، از حالی به حالی درآوردن ، دگرگون کردن ، نیکلسون می گوید منظور تبدیل خاک به جسم آدم است ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر پنجم ، ص 1827 ) ]
تو ای اسرافیل هر چه باشد فرشتۀ رحمتی ، رحم کن ، زیرا پرندۀ هُما هیچ پرنده ای را آزار نمی دهد . [ هُما = در لغت به معنی فرخنده است . و آن پرنده ای است از راستۀ شکاریان روزانه ، دارای جثّه ای نسبتاََ درشت است . با اینکه در طبق بندی جزء پرندگان شکاری است ولی غذای آن فقط استخوان است . هما استخوان ها را از روی زمین می رباید و از بالا بر روی صخره ها رها می کند و پس از قطعه قطعه شدن می خورد . او را عقاب استخوان خوار هم گویند . قدما او را موجب سعادت می پنداشتند و می گفتند که اگر سایه او بر سرِ کسی افتد او را خوشبخت کند ( معین ، ج 4 ، ص 5169 ) . در ادب فارسی هُما را مظهر فرّ و شُکوه دانسته اند . ]
ای اسرافیلی که مایۀ درمان و رحمت دردمندانی ، تو نیز همان کاری را انجام بده که آن دو فرشتۀ نیکوکار ( جبرئیل و میکائیل ) کردند . یعنی بدون آنکه مشتی خاک از من (زمین) برداری به جایگاه و مرتبه ات بازگرد .
اسرافیل با شتاب نزدِ حضرتِ شاهِ وجود بازگشت و عذر زمین و ماجرایی که میان او و زمین رفته بود برای حضرت حق بازگو کرد .
اسرافیل عرض کرد : پروردگارا گر چه ظاهراََ به من امر کردی که مشتی خاک از زمین برگیر . امّا باطناََ عکسِ آن را به قلبم الهام فرمودی . [ هر چند گفتی برو یک مشت خاک بیاور . امّا قلبِ مرا چنان دچار رحمت و شفقت کردی که نتوانستم علیرغم میلِ زمین مشتی خاک بیاورم . ]
به گوش امر کردی که مشتی خاک برگیر امّا جانم را از سنگدلی بازداشتی .
ای پروردگاری که آفرینشی تازه و زیبا داری . رحمت تو بر غضبِ تو پیشی دارد . ( بدیع = کسی را گویند که چیزهای تازه و ابتکاری پدید می آورد . اطلاق این اسم بر خداوند بواسطۀ اینست که او آفرینشی نو و بدون نمونۀ قبلی دارد ، به معنی زیبا نیز بکار می رود مانند بدیع منظر / بدیع اَفعال = کسی که کارهایش تماماََ نو و تازه باشد ) [ مصراع اوّل اشاره است به حدیثِ قدسی « رحمتم بر غضبم پیشی دارد » . عرفا می گویند : نخستین مظهر از مظاهرِ اسمِ اعظم مقامِ رحمانیّت و رحیمیّتِ ذاتی است و آن دو از اسماء جمالی است . از اینرو رحمتِ حق بر غضبِ او سبقت دارد . این حدیث علاوه بر آنکه در برخی از جوامعِ روایی آمده در دعای جوشنِ کبیر ، فرازِ نوزدهم نیز ذکر شده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…