غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر
غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 84 دیوان خواجه حافظ شیرازی
ای ساقی باده بیار که ماه روزه تمام شد ، جامِ باده به دستم بده که مُوسمِ وقار وعار سپری شد . یعنی ماهِ رمضان که زمانِ رعایت آبرو و حفظ ناموس است گذشت . آن ایّام رفت و حالا زمانِ عیش و نوش فرا رسیده است . [ مُوسم = کنایه از زمان / ناموس = به معنی وقار آمده ]
خطاب به ساقی می فرماید : وقتِ گرانبها تلف شد ، بیا که قضا کنیم یعنی عُمری که بدون صُراحی و جام رفت قضا کنیم . خلاصه اوقاتی را که بدون باده گذرانده ایم جبران نماییم .
خطاب به ساقی : ای ساقی مرا آنچنان مست کن که از بیخویشی نفهمم که در میدان خیالم که آمد و به کجا رفت ، به ضرورت قافیه «کدام» گفته شده و اِلّا جایش بود «کجا» بگوید . یعنی چنان مرا مست کن که از شدّتِ مستی به کُل بی خبر از عالَم شوم . ندانم که آمد و که رفت و به کجا رفت .
به امید آنکه جُرعۀ جامت به ما رسد ، هر صبح و شام در مصطبه دعاهای خیر در بارۀ تو می شود . خلاصه به امید آنکه احسانِ تو شامل حالِ ما بشود . هر صبح و شب در مصطبه ها به دعاگویی تو مشغولیم . [ بوی = در اینجا به معنای امید است / مصطبه = صفۀ میخانه ]
دل، مُرده بود امّا همینکه از نسیمِ تو بویی به دماغش رسید جانِ تازه گرفت . [ دل را = برای دل ]
زاهد به جهتِ زُهدِ خود مغرور شد . برای همین به مُرادش واصل نشد . امّا رِند از طریقِ عِجز و نیاز به جنت رفت . خلاصه ، زاهد به جهت غرور به جهنم رفت و رِند به به جهتِ عِجز و نیاز به بهشت رفت . [ دارالسلام = مراد جنت است ]
نقد دلی که داشتم صرفِ باده شد یعنی دل به باده دادم . قلب سیاه بود ، از آن جهت صرفِ حرام شد . [ قلب سیاه = سکه غیر رایج ، سکه تقلبی ]
تا کی می شود که در شعله ، یعنی در آتشِ توبه چون عود سوخت . توبه اقتضا می کند که از باده نوشی دست بکشیم این کار بسیار زحمت افزاست یعنی رنج می دهد . ای ساقی فعلاََ می بده که عُمرم سرِ سودای خام تلف شد و گذشت . چون قادر به رعایتِ توبه نبوده و شکستن آن را حتمی می داند ، از آن جهت به توبه ، سودای خام گفته است . [ تاب = شعله / سر = این جا به معنی نوک و جهت / سودای خام = مراد توبه است ]
باز حافظ را نصیحت نکن زیرا هیچ گمگشته ای به این عالَمِ ظاهر ، راه نیافت یعنی به این عالَمِ صغری نیامد که بادۀ شیرین و بادۀ محبّت به دماغش نرسیده باشد . حاصل کلام اینکه : حافظ بادۀ محبّتِ جانان را نوش کرده و در وادی محبّت گم گشته است . حالا دیگر به حافظ نصیحت نکن . زیرا گم گشته ای که بادۀ محبت به دماغش رسید ، او دیگر از وادی محبت به این عالَم ره نیافت یعنی شرابِ محبت جانان را ترک ننمود . [ بادۀ شیرین = مراد محبّت است / به حافظ نصیحت مکن خطاب عام است ]
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…