صوفی نمای مجاهد نکرده و داغ عشق نچشیده | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 3737 تا 3767
نام حکایت : وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پروردِ مجاهده ناکرده
بخش : 1 از 2 ( صوفی نمای مجاهد نکرده و داغ عشق نچشیده )
یک صوفی نمایِ نازپرورده و داغِ عشق حقیقی نچشیده که از تصوّف فقط به ظواهر آن دل خوش کرده بود و از اینکه عده ای از عوام النّاس اطراف او را گرفته و عزّت و احترامش می نهادند سخت مغرور و متوهّم شده بود . روزی بادی به غبغب انداخت و به خود گفت : ما که قهرمان بی رقیبِ جهاد اکبریم یعنی بیش از هر کس نَفسِ امّاره را مقهور کرده ایم . بهتر است که قهرمانی خود را در جهاد اصغر نیز به اثبات برسانیم . یعنی حربیان را نیز قلع و قمع کنیم . پس به جنگاوران سفارش کرد که هر گاه جنگی رُخ داد ما را خبر کنید که در جنگاوری و …
متن کامل ” حکایت وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پروردِ مجاهده ناکرده “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
یکی از صوفیان همراه لشکر به آوردگاه رفت . ناگهان غوغا و هیاهوی جنگ بلند شد . [ قطارین = هیاهو ، غوغا ، هیاهویی که به هنگام بر پا شدن جنگ شنیده شود / وَغا = هیاهو ، داد و فریاد ]
صوفی با بار و بُنه و خیمه و ناتوانان ماند و سواران جنگجو تا صفِ مقدّم آوردگاه پیش تاختند . [ ضِعاف = جمع ضعیف به معنی ناتوان / فارِس = سوار بر اسب / مَصاف = میدان جنگ ، جای صف بستن ، آوردگاه ]
زمین گیر شدگان بر جای ماندند . در حالیکه پیشتازان مقدّم پیش تاختند . ( مُثقَل = گران بار شده ) [ این بیت به دو وجه ظاهر و باطن قابل تفسیر است . در وجه ظاهر منظور از «مُثقَلانِ خاک» کسی است که به دلایلی نمی تواند در جنگ شرکت کند و در نتیجه جزو «قاعدین» مقابلِ «مجاهدین» محسوب می شود و مراد از «سابقون السابقون» پیشتازان در عرصۀ پیکار است . یعنی افراد زمین گیر می مانند و جنگجویان به نبردگاه می شتابند . اما در وجه باطن ، مراد از مُثقَلانِ خاک» همان تعبیری است که در آیه 176 سورۀ اعراف در وصف بلعم باعور آمده است : « … ولی او (بلعم) بر زمین فروماند» … » یعنی از مرتبۀ مادّی و دنیایی نگذشت و به وارستگی نرسید . و مراد از «سابقون» پیشتازان عرصۀ ایمان و کمال است . مصراع دوم مقتبس است از آیه 10 و 11 سورۀ واقعه « و آنان که پیشی جُسته اند و سبقت گرفته اند . ایشان اند مقرّبان »
منظور بیت : دنیا پرستان در مرتبۀ مادّی فرو می مانند و پیشتازان عرصۀ کمال پیش می تازند .
جنگجویان پس از نبردهای فراوان پیروز شدند و با غنایمِ سودآور بازگشتند .
سهمی از آن غنایم را به صوفی دادند . اما او آن را بیرون خیمه انداخت و هیچ چیز نگرفت . [ نَستَد = نگرفت ]
جنگجویان به او گفتند : چرا غضبناکی ؟ صوفی گفت : بخاطر اینکه از جنگیدن محروم شدم .
صوفی که در آوردگاه ، دِشنه ای نکشیده بود از لطف و مهربانی دوستانِ خود خوشحال نشد . [ تَلطّف = مهربانی ، لطف کرئن ]
پس به او گفتند : ای صوفی ما عدّه ای از دشمنان را به اسارت گرفته ایم . برو یکی از آنان را برای کُشتن انتخاب کُن .
سرِ او را قطع کُن تا تو نیز جنگاور شمرده شوی . صوفی اندکی خوشحال و قویدل شد .
زیرا که مثلاََ آب که در وضو فضیلتِ بسیار دارد . اگر نباشد تیمم جایز می گردد . [ «تیمم به جای وضو» از احکام شرعیه ای است که موردِ قبول همۀ فِرَقِ اسلامی است . در آیه 6 سورۀ مائده و 43 سورۀ نساء بدان تصریح شده است . ]
منظور بیت : حال که توفیق پیکار نیافته ای اگر یک اسیر را بکشی در اجرِ پیکار سهیم خواهی شد . چنانکه تیمم مابه ازای وضوست .
صوفی آن اسیر دست بسته را پشتِ خیمه بُرد که جنگ بکند . یعنی او را بکشد .
آن صوفی با اسیر در آنجا تأخیر کرد . قوم (جنگجویان) گفتند : آن صوفی چرا اینقدر تأخیر کرده است .
کافری که دو دستش بسته باشد کشتنش کار آسانی است . سبب تأخیر در سر بریدن او چیست . [ بِسمل = ذبح کردن ، قربانی نمودن ، در اینجا به معنی کشتن در راه خدا ]
یکی از جنگاوران به جستجوی صوفی پرداخت . همینکه بدانجا رسید دید که آن اسیر دست بسته روی او افتاده است . [ تَفحّص = جستجو کردن ]
درست مانند نر که روی مادّه می افتد . آن اسیر هم مانند شیری نر روی آن صوفی افتاده بود .
با آنکه دستِ اسیر بسته بود ولی از روی کینه و دشمنی گِلوی صوفی را با دندان می خَست .
آن اسیرِ کافر با دندان گلوی صوفی را می جَوید . او (صوفی) نیز افتاده بود و از هوش رفته بود .
کافر با دست های بسته و بدون سِلاح مانند گُربه گلوی صوفی را می خَست . یعنی مجروح می کرد .
اسیر با دندان خود صوفی را نیمه جان کرده بود و ریشِ اسیر از گلوی صوفی خونین شده بود .
مانندِ تو که از دستِ نَفسِ امّاره که دستانش ( با ریسمان عقل و شرع ) بسته شده است مثلِ آن صوفی مدهوش و اسیر شده ای .
ای کسی که دین تو حتی نمی تواند از یک پُشته بگذرد . بدان که کوههای بسیاری پیشِ روی داری . یعنی ای ضعیف الایمانی که نمی توانی با آن معتقداتت به کمترین مرتبۀ کمال نایل شوی چگونه می توانی به مراتبِ عالی کمال صعود کنی ؟
تو که از ترس تپه ماهور چنین حقیرانه بیهوش شدی . چگونه می توانی گردنه های کوه را طی کنی ؟ [ خرپشته = پُشتۀ بزرگ / شِکوه = ترس / عَقبه = گردنه ]
جنگجویان همان لحظه از روی غیرت و بدون ملاجظه کافر (اسیر) را کُشتند .
آب و گلاب به صورت صوفی پاشیدند تا از بیهوشی و حالت خُفتگی بیرون آید .
همینکه صوفی به هوش آمد و گروه جنگاور را دید . از او سؤال کردند ماجرا چه بود ؟
ای عزیز ، نحضِ رضای خدا بگو این چه حالی بود که پیدا کردی ؟ چرا اینگونه بیهوش شدی ؟
آخر چطور شد که به وسیلۀ اسیری نیمه جان و دست بسته ، اینگونه بیهوش و حقیر بر زمین افتادی ؟
صوفی گفت : همینکه با خشم آهنگِ بریدن سرش را کردم آن بی حیا نگاه عجیبی به من انداخت . [ شوخ چشم = بی حیا / طُرفه = عجیب ، نادر ]
با هیبت به من خیره شد و سپس چشمش را چرخاند و من بیهوش شدم .
چرخشِ چشمش در نظرم لشکری جلوه کرد . یعنی هیبتِ نگاهش به اندازه هیبتِ یک لشکر بود . من نمی توانم بگویم که چقدر هولناک بود .
خلاصه کلام از نگاهِ او خود را باختم و بیهوش بر زمین افتادم .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…