شرح و تفسیر فتح طلبیدن پیغامبر مکه و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود
شرح و تفسیر فتح طلبیدن پیغامبر مکه و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
حضرت امیر مومنان علی علیه السلام روزی با یلی از یلان پر آوازه عرب پیکاری کرد . در کشاکش این نبرد ، حضرت ، او را بر زمین افکند و تیغی رخشان از کام نیام برکشید تا کارش را تمام کند . در این هنگام ، آن پهلوان شکست خورده از روی خشم و حقارت ، آب دهانی بر رخسارۀ تابناک آن بزرگ راد مرد افکند . زیرا مطمئن بود که دیگر کارش تمام است و امیدی بر ادامه زندگی نیست .ولی بر خلاف این انتظار دید ، که آن حضرت ، بی درنگ ، شمشیر خود را بر زمین افکند و دست از هلاکت او بداشت . دیدگان بُهت زده آن یل ، نظاره گر آین صحنۀ خیال انگیز و افسانه ای بود . در کوران شگفتی و حیرت بود که از او پرسید : تو که شمشیر بُرا و آبدار داشتی و…
متن کامل حکایت خدو انداختن خصم در روی امیرالمومنین علی علیه السلام را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
تلاش و سعی پیامبر (ص) برای فتح مکه ، کی به دوستی و گرایش به مال متهم می شود ؟ یعنی هیچگاه چنین نبوده است که پیامبر (ص) به خاطر قدرت طلبی و امیال نفسانی ، مکه را فتح کرده باشد .
_ مولانا در این بخش جلیل ، در تنیین مطلب پیشین به حدیثی استناد می کند که زبدۀ آن اینست که جنگ ها و غزوات پیامبر (ص) مانند دیگر فاتحان و جهانگشایان ، جهت فتوحات دنیوی و کشور گشایی و قدرت نمایی نبوده است .
پیامبر (ص) از مخزن هفت آسمان ، روز امتحان ، چشم و دلش را بست . یعنی آن جناب وقتی که به معراج حقایق رفت . اصلا به جذابیت های دنیوی نگاه نکرد . [ روز امتحان ، اشارت است به این ماجرا که همه عوالم غیب را با هشت بهشت و حور و غلمان و … بر پیامبر (ص) عرضه داشتند و آن حضرت از همه آنها اعراض کرد تا اینکه ای آیه نازل شد . « چشم ( محمد ص از حقایق آن عالم ) آنچه را باید بنگرد بی هیچ کم و بیش مشاهده کرد » ( آیه 17 سوره نجم ) ]
برای تماشای او حوریان و ارواح صالحان ، همه آسمانها را پر کرده اند . [ حور = زنان بهشتی ]
حوریان بهشتی و ارواح صالحان ، خود را برای آمدن آن حضرت ، آراسته بودند . ولی او را غیر از دوست ، میل و پروا کجا بود ؟
حضرت رسول از شکوه و جلال حق تعالی ، چنان پُر شده که حتی به مومنان و اهل الله نیز التفاتی نداشت . [ اِجلال = بزرگواری ]
در میان ما هیچ پیامبر مرسلی نمی گنجد و نیز فرشته و روح ، پس اندیشه کنید . [ اشاره است به حدیث « مرا با حق تعالی لحظاتی است که هیچ فرشتۀ مقرّب و پیامبری با من در آن نمی گنجد » ( احادیث مثنوی ، ص 39 ) ]
مولانا از قول حضرت رسول می گوید : ما مصداق آن آیه قرآن ( آیه 17 سوره نجم ) هستیم و جمال حق را بی هیچ لغزش و خطایی مشاهده می کنیم . و ما همچون زاغان هوی و هوس نیستیم که در پی طعمه های بی مقدار باشند . بلکه ما مستِ رنگرز حقیقی هستیم که همه هستی را به رنگ های گونه گون درآورده است و هر آن تجلی تازه ای می کند و به مظهری از مظاهر در می آید . [ صبّاغ = رنگرز ]
از آن رو که گنجینه های افلاک و عقول در مقابل پیامبر (ص) مانند خسی جلوه می کند . یعنی در جایی که گنج های مادّی و معنوی در برابر نظر حضرت پیامبر (ص) بسی حقیر و خوار می نماید .
حال مکه و شام و عراق چه ارزشی دارد که آن جناب بر سر بدست آوردن آنها جنگ کند و بدان شیفتگی و اشتیاق نشان دهد ؟
این گمان بَد را در حق حضرت پیامبر (ص) منافق می کند . زیرا او کوشش و جهد پیامبر(ص) را با روح پلید و زشت خود قیاس می کند . [ گمان می دارد که رسول الله نیز مانند او در پی مطامع دنیوی بوده است ]
برای مثال ، اگر شیشه زرد رنگ را برابر چشمانت نقاب بسازی و از پشت آن خورشید نگاه کنی . نور آن را تماماََ زرد خواهی دید . [ پس آن منافق بیمار دل نیز با گمان و پندار خویش همه جهان را می نگرد و با ان معیارهای پست ، همه چیز را تحلیل می کند و خیال می کند که برداشت هایش مطلق و لایتغیّر است ]
اینک آن شیشه کبود و زرد را بشکن . یعنی جهل م آز و صفات ذمیمه را از خود دور کن تا غبار را سوار بازشناسی .
مثال دیگر ، سوارکار که می تازد . گرد و غبار پیرامون او را فرا می گیرد . ولی تو چون تمییز درست نداری . گمان می کنی که آن گرد و غبار ، همان سوارکار است . [ همینطور ارواح آن انبیاء و اولیاء ، مثال آن سوار است و اجسامشان ، مثال گرد و غبار . جسم آنان همچون پرده ای است که روح انان را بر اهل ظاهر مخفی نگه داشته است . و ظاهربینان گمان می کنند که انبیاء و اولیاء همان جسم و کالبد عنصری هستند . باز می توان گفت که آن سوار مانند ذات حق است و گرد و غبار ، عالم اجسام است و برای ظاهربینان ، حق مشاهده نمی شود . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 315 ) ]
ای ظاهربین ، حال تو مانند حال آن شیطان ملعون است . همانطور که ابلیس ملعون ، گرد و غبار دید و گفت : این گِل که وجودی فرعی دارد . چگونه بر من آتش رخسار ، برتری دارد ؟ ( طین = گِل . جَبین = پیشانی . آتش جَبین = کنایه از سرخ رو ) [ توضیح بیشتر در شرح بیت 3216 و شرح بیت 3296 همین دفتر آمده است ]
ای صورت بین ، اگر تو عزیزان را بَد می بینی . بدان که آن نظر تو میراث ابلیس است و تو وارثِ ابلیسی . یعنی تو نیز همچون ابلیس ، حقیقت انسان را نشناخته ای .
ای معاند و ستیزه گر ، اگر تو فرزند ابلیس نیستی . پس میراث آن سگ ، که صورت بین بودن و تکبّر کردن است . چگونه به تو رسید و تو چطور به صفتِ شیطان ، متّصف گشتی ؟ [ عَنید = معاند و ستیزه گر ]
باز امام علی (ع) به رکابدارش می فرماید : من سگ نیستم . من شیری هستم که حق را می پرستم و او را عبادت می کنم . من شیرِ حقم و شیرِ حق ، کسی است که از عالم صورت ، رَسته و به عالم معنا پیوسته باشد .
هر کس که شیرِ دنیا و دلاور هوی باشد . به دنبال شکار و روزی دنیا می رود ولی شیر حق در صدد جَستن از قید تن و رَستن از بندِ دنیاست . [ توضیح بیشتر در شرح بیت 4 همین دفتر ]
چون شیر حق در مرگ و فنای از دنیا و تعلّقات آن ، وجودهای بیشمار می بیند . از اینرو هچو پروانه ، وجود خود را می سوزاند و با شعلۀ عشق ، هوای نفسانی اش را می کُشد . [ توضیح فنا در شرح بیت 57 همین دفتر ]
میل به مرگ برای راستگویان مانند گلوبند آرایشی است . در صورتی که این مرگ برای قوم جهود امتحان بود . [ اشاره است به آیه 6 سوره جمعه « بگو ای قوم یهود ، اگر شما گمان می کنید که تنها فقط شما دوستان خداوند هستید . پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می گویید ]
حضرت حق تعالی در قرآن فرموده است : ای قوم یهود ، مرگ برای راستگویان در ایمان ، گنج و سود است . [ چنانکه در آیه 93 و 94 سوره بقره می فرماید : « بگو : اگر راست می گویید و از همه مردم در نزد خدا ، سرای آخرت ، خاص شماست . پس آرزوی مرگ کنید . و هرگز به سبب اعمال و کردار خود آرزوی مرگ نکنند » ]
همان گونه که در دنیا ، اهلِ دنیا آرزوی سود و نفع می کنند . برای صادقان ارزوی مرگ کردن به مراتب بهتر از آن است .
ای جهودان ، برای اینکه در میان کسان ، حفظ آبرو کرده باشید . این آرزوی مرگ را فقط بر زبان جاری سازید و به ظاهر بگویید : ما مرگ را آرزو می کنیم .
حتی یک جهود جرأت این را پیدا نکرد که ارزوی مرگ را بر زبان راند . آنگاه که حضرت رسول ، تکلیف تمنای مرگ کردن را بر جهودان عرضه داشت .
پیامبر (ص) فرمود : اگر این طایفه یهود ، آرزوی مرگ می کردند . همه افراد یهود در جهان از بین می رفتند . [ در تفسیر بیضاوی در ذیل آیه 95 سوره بقره روایت شده است که پیامبر (ص) فرمود : اگر آنان شفاهاََ آرزوی مرگ می داشتند . هر مردی را آب دهان ، راه گلو می بست و بر جای می مُرد و هیچ یهودی بر روی زمین نمی ماند . ( شرح مثنوی معنوی مولوی ، دفتر اول ، 520 ) ]
وقتی که حضرت رسول (ص) ، آرزوی مرگ را بر قوم یهود ، تکلیف کرد . و آنان نتوانستند چنین کنند . پس آن قوم ، مال و خراج نزد حضرت بردند و این گونه گفتند : ای چراغ جهانیان ، ما را رسوا مکن ، [ زیرا که ما اهل جان دادن نیستیم . تسلیم می شویم و مالیات می دهیم . خِراج = مالیات ، مالیاتی که از زمین و حاصل مزرعه یا درآمد دیگر گرفته می شود . سِراج = چراغ ]
این سخن ، پایان و انتهایی ندارد . دستت را به من بده چون که چشمانت ، روی دوست را دیده است . یعنی تو که جلوه جمیل حضرت معشوق را دیده ای با من دست بده .
دکلمه فتح طلبیدن پیغامبر مکه و غیر مکه را جهت دوستی ملک دنیا نبود
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…