شرح و تفسیر غزل شماره 84 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
احوال دل مرا از من سؤال مکن ، از معشوق من که انگشتانش آغشته به خون دل من است بپرس .
اگر حکایت دل عاشقان رنجور و آزرده را بیان کنم ، شخص تندرست و دور از بلای عشق را از آن چه خبر می تواند باشد ؟ [ حدیث کردن = سخن گفتن ]
آن کسی که در پی مجنون بیچاره افتاده و او را آزار می دهد ، به زیبایی لیلی که موجب دیوانگی مجنون شده است ، توجّهی ندارد و عشق او را نمی فهمد . [ حُسن طلعت = جمال و زیبایی چهره ]
_ لیلی و مجنون = لیلی ، دختر مهدی بن سعد یا مهدی بن ربیعه بود که مجنون بن قیس بن ملوّح عاشق او شد و در عشق او سر به بیابانها نهاد و در فراق معشوقه شعرها گفت و خاک ها بر سر ریخت . در ادب عرفانی فارسی ، لیلی مظهر عشق ربّانی و الوهیت و مجنون مظهر روحِ ناآرامِ بشری که بر اثر دردها و رنج ها ی جانکاه ، دیوانه شده و در صحرای جنون و دلدادگی سرگردان است و در جستجویِ وصالِ حق به وادی عشق درافتاده و می خواهد به مقامِ قربِ حضرتِ لایزال واصل شود اما بدین مقام نمی رسد ، مگر آن روزی که از قفسِ تن رها شود . از داستان عشقِ لیلی و مجنون شاید بیش از هر داستانِ عشقی دیگری در ادب فارسی سخن گفته شده است . ادب غنایی فارسی و ترکی مملوّ است از داستان این دو دلداده که سرآغاز آن تقریباََ از « لیلی و مجنونِ نظامی گنجوی » است . این اثر بعدها موردِ توجه و تقلید شعرای متعدد قرار گرفته است . ( فرهنگ اساطیر )
هر کسی در ذهن خویش با تصوّر روی دیگری دل خوش دارد ، امّا در خاطر من تصوّر کسی نقش بسته است که حتّی خیال هم او را تصوّر نمی کند . [ خیال = تصوّر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / از خیال بیرون بودن = در خیال نگنجیدن ، فوق تصوّر بودن ]
روز هر کس که تو به سراغش روی ، روزی خجسته و میمون است . زیرا صبح را با رویت تو آغاز کردن شگون و میمنت دارد . [ فال = شگون ، پیش بینی نیکو / میمون = خوش یُمن و مبارک ]
با چنین شکل و شمایل متناسب و قامت و بالایی که تو داری ، اگر کسی به تو عشق نورزد ، از ذوق سلیم بی بهره است . [ شمایل = جمع شِمال و شمیله ، در لغت به معنی خوی ها و خصلت هاست ، ولی امروزه به معنی چهره و صورت به کار می رود / موزون = متناسب و آراسته / خوش = زیبا و دلپسند ]
اگر کسی با ملامت شنیدن از عشق چشم پوشد ، من دوستی و ارادتم نسبت به تو در اثر ملامت کاستی نمی پذیرد . [ ملامت = سرزنش / ارادت = دوستی از روی اخلاص و توجّه خاص ]
مگر نه اینکه پادشاه ندا در داده است که باده منوشید ؟ پس بیا تا ما از چشمان مست و لبان چونان می سرخت مست گردیم . [ منادی زدن = ندا و آواز دادن / مست بودن چشم = خمارآلود بودن چشم / می گون بودن دهان = سرخ بودن لب ها ]
از روزی که سعدی از تو دور افتاده و تو را در کنار خویش ندارد ، آن قدر گریسته که پهلوی او مثل ساحل رود جیحون پر آب شده است . [ کنار (مصراع اوّل) = پهلو / کنار (مصراع دوم) = ساحل / جیحون = نام رودی است در آسیای مرکزی به طول 2540 کیلو متر که از دامنه های جبال هندوکش سرچشمه گرفته ، مرز بین تاجیکستان و شمال شرقی افغانستان را تشکیل می دهد و به دریاچۀ آرال می ریزد ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…