شرح و تفسیر غزل شماره 81 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
آن چه چهره ای است که پیشاپیش کاروان حرکت می کند ؟ بی تردید چهره نیست ، بلکه شمعی در دست ساربان است . [ مگر = همانا ، به تحقیق / ساروان = ساربان ، ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند ]
گویی او حضرت سلیمان است که در کجاوه ای نشسته و باد صبا آن کجاوه را به حرکت درآورده است . [ گویی =گویا ، همانا ، به درستی / عماری = صندوق مانندی که برای نشستن بر پشت شتر و فیل می گذارند و به آن محمل ، هودج و کجاوه نیز گویند / باد صبا = مطلق باد ]
سلیمان = پسر داوود و از پیامبران و پادشاهان بنی اسرائیل است که بر طبق روایات مذهبی هفتصد سال سلطنت کرد و تورات را نشر داد . امّا در متون تاریخی پادشاهی او را 935 تا 973 پیش از میلاد گفته اند . او در سوریه یا شام می زیست . در آیه 30 سورۀ ص آمده است « و بخشیدیم به داوود ، سلیمان را که بندۀ خوب بازگشت کننده ای بود » . باد فرمانبر سلیمان بود و تخت او را که شادُروانی که به مساحت چهل فرسنگ در چهل فرسنگ بود ، حمل و نقل می کرد . علاوه بر این مأمور بود که هر چه را که در مُلک سلیمان می گذرد به گوش او برساند . سلیمان بر تمام جن و دیو و انس و جانوران مختلف مسلّط و حاکم بود و اجنّه جزو لشکر او بودند . در آیه 17 سورۀ نمل آمده است « و جمع گردانیده شدند برای سلیمان لشکرهایش از جن و انس و پرنده و ایشان از تفرّق بازداشته می شدند » . و جن و پری برای سلیمان کارهای ساختمانی می کردند ، در قسمتی از آیه 12 سورۀ سبا آمده است « و از جن یک گروه آن بودند که پیش سلیمان کار می کردند » . دلیل حکومت سلیمان بر جن و انس ، وجود انگشتری سلیمان بود که نگینی به وزن نیم دانگ داشت و بر آن اسم اعظم نقش شده بود . در قصص انبیای نیشابوری آمده است که داوود آن نگین را که از آدم (ع) میرث مانده بود و باز بدو رسیده … به سلیمان داد و برهان و معجزۀ او گشت . روزی دیوی به نام صخر جنّی که به زشت رویی و بَدبویی مشهور است ، آن انگشتری را به حیله ربود و در نتیجه چهل روز به جای سلیمان سلطنت کرد . عاقبت الامر این مشکل به دست وزیر سلیمان ، آصف بن برخیا ، حل شد . بعد از آنکه سلیمان انگشتری و در نتیجه سلطنت را از دست داد ، گفت : « پروردگارا ، مرا بیامرز و ببخش و مرا سلطنتی عطا فرما که هیچکس تحصیل آن به آسانی نتواند کرد » ( آیه 35 سورۀ ص ) . سلیمان زبان همۀ مرغان جهان را می دانست از این رو ، او را صاحب منطق الطیر گفته اند . در آیه 16 سورۀ نمل آمده است « و وارث شد سلیمان ، داوود را و گفت : ای مردمان ما را منطق پرنده آموختند و ما را از هر چیزی دادند ، این همان فضل و بخشش آشکار است » سلیمان علاوه بر زبان طیور ، زبان جانوران دیگر را نیز می دانست ، چنانکه با مورچه سخن می گفت ( فرهنگ تلمیحات ) .
جمال آن یار زیبا که بر بلندی ایستاده است به ماهِ در آسمان بلند شباهت دارد . [ مانَد = از مصدر مانستن به معنی شباهت داشتن ]
آن یار با صورت بهشتی اش در میان کجاوه همانند آفتاب است در میان برجی از منطقة البروج . [ جَوف = درون و میان / محمل = کجاوه / برج = در اصطلاح نجوم منزلگاه ستارگان است ، یکی از دوازده بخش فلک ]
خردمندان این صحنه را که خورشیدی در زیر سایبانی قرار داشته باشد ، عجیب و شگفت می دانند . [ خداوندان عقل = صاحبان عقل ، عاقلان و فلاسفه / طرفه = هر چیز شگفت و نادر / سایبان = حجاب و پرده ، در اینجا پرده کجاوه و عماری مراد است ]
آن یار پری چهره که در نقاب پرنیانی خویش پوشیده مانده ، همانند نیلوفری در آب و ماهی در میان ابر است . [ مِهر = خورشید / میغ = ابر / پری رخ = زیبارو / نقاب = حجاب ، برقع و روی بند زنان / پرنیان = حریر ، پارچه حریر منقّش / نیلوفر = از تیرۀ نیلوفریان نزدیک به تیرۀ آلاله هاست . ساقه نیلوفر بلند ، برگ آن مدّور و قلب مانند است و دارای گل های درشت ، سفید و شکوفه ای و معطّر در آب سطح آب است و معمولاََ در حوضچه های پر آب و استخرها می روید ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) . ]
آن یاری که در پشت روی بند خویش پنهان است ، پرده از روی کار من برانداخت و مرا رسوا ساخت . [ برقع = روی بند و نقاب زنان ]
شتر در رفتن از من سبقت گرفت و پیش افتاد ، زیرا بار عشقی که بر دوش دل من نهاده شده ، سنگین تر از باری است که آن شتر حمل می کند . [ رفتار = سیر و حرکت ]
آه که آن یار سنگدل و نامهربان چه وفایی کم و چه میثاقی سست دارد . [ زهی = شبه جمله است به معنی آه و افسوس / وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی ]
گرچه تو با این بی وفایی و سست پیمانی با ما رفتار می کنی ، باز هم عهد و پیمان ما با تو همان میثاق پیشین خواهد بود .
ای ساربان ، سرانجام لحظه ای کاروان را از حرکت بازبدار و مهلتی بده ، زیرا زمان آخر یا لحظه پایانی وصال دوست است . [ بدار = مهلت و فرصتی بده ، درنگی کن / عهد = زمان ، روزگار / آخر زمان (مصراع دوم) = زمان آخر ، آخرین مهلت / ساربان = ( «سار» به معنی شتر است و «بان» پسوند محافظت و نگه داری است) ، کاروان سالار ، کسی که پیشاپیش شتران حرکت می کند و آنها را هدایت می کند ]
مهر ورزیدیم ، امّا محبوب با ما بی وفایی کرد و پیمان شکست . ای سعدی ، برو و بگذر که این بی وفایی پاداش آن وفاداری است . [ غَدر = پیمان شکنی ، مکر و حیله ]
آیا نمی دانستی که در انتهای عمر و زمان پیری نباید با یاری جوان پنجه درافکنی و عشق بورزی ؟ [ پنجه کردن = کنایه از ستیز و نزاع و زورآزمایی کردن ، درافتادن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…