شرح و تفسیر غزل شماره 77 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
خرقه پوشیدن برای من که می بامدادی نوشیده ام روا نیست . ای اهل مجس ، راه خرابات را به من نشان دهید تا در آنجا خودی خود را خراب کنم .
[ صبوحی = شراب بامدادی / زدن = نوشیدن (لغت نامه) / خرقه = درلغت به معنی پاره و قطعه ای از جامه و گاه تمام آن است و در اصطلاح صوفیه ، به جامه ای پشمین که غالباََ از پاره های به هم دوخته فراهم آمده است . در ترجمه فرهنگ البسۀ ، در مورد کلمۀ خرقه چنین آمده است . خرقه به معنای لباس یا ردای خشنی است که در شرق ، فقیران و صوفیان بر تن می کنند / خرابات = در لغت به معنی میخانه و فاحشه خانه و قمارخانه است . و در اصطلاح صوفیه عبارت است از خراب شدن صفاتِ بشریه و فانی شدن وجودِ جسمانی / خراباتی = مرد کامل که از او معارفِ الهیه بی اختیار صادر شود ]
هر کسی در دنیا به گونه ای به شادمانی سرگرم است ، ولی ای زیباروی پری چهره ، اندوه عشق تو برای ما کافی است . [ پری چهره = زیبارو / پری = جنّ مؤنّث که موجودی است از عالَم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد / تمام = بس ]
برخیز تا برویم و در سایه سروی بنشینیم . آری ، هر جا که تو بنشینی ، سرو با همۀ راست قامتی باید کمر به خدمت تو بندد و در پیش تو به پای ایستد . [ قیام = به خدمت ایستادن ]
خم گیسوانت چونان دامی دل اهل نظر را صید می کند و خال کنار بناگوشت چونان دانه ای برای فریب دل در زیر این دام نهاده شده است . [ صاحب نظران = روشن دلان و آگاهان ، کسانی که به چشم دل در کارها نگرند / خم = پیچ و تاب / بناگوش = نرمه و پسِ گوش / مگر = قید است به معنی همانا ، یقیناََ ]
اگر با محبوبی چون تو در چنین جای مناسبی و در این لحظۀ خوش شراب نوشم . آن می حرام نیست بلکه مثل شراب بهشتی حلال است . [ خَمر بهشتی = شراب طهور بهشتی ]
به مأمور احتساب بگویید که مبادا سنگ در مجلس ما بیندازی ، زیرا در این مجلس جام های شکننده وجود دارد . جام شکنی مکن و محفل ما را بر هم مزن . [ محتسب = نهی کننده از امور ممنوع در شرع ، مأموری که کار او نظارت در اجرای احکام دین بود . از شخصیت های منفی و دوست نداشتنی در شعر فارسی است . / زنهار = شبه جمله است به معنی بدان و آگاه باش / سنگ انداختن = کنایه از آزار رساندن ، مزاحم شدن ]
غیرت و رشک به من اجازه نمی دهد تا کُشندۀ خویش را معرّفی کنم . زیرا در آن صورت ، مردم نام معشوق مرا خواهند دانست . [ غیرت = رشک و حسد ]
دریغا که در این آتش پنهان سوختیم ، امّا کسی که خام است و آتشی در درون ندارد ، از سوز دل ما آگاه نیست . [ سوز نهانی = سوز و گداز دل / پختن = کنایه از با تجربه و کار آزموده شدن است / آتش = کنایه از غم و اندوه عشق / خام = کنایه از ناآزموده و بی تجربه ]
ای سعدی ، اندوه به خود راه مده ، زیرا اگر دوست ترا بپذیرد ، حتّی در دهان نهنگ هم به آرزوی خویش خواهی رسید . [ اندیشه بردن = ترسیدن ، بیمناک شدن / کام (مصراع اوّل) = دهان / کام (مصراع دوم) = مراد و آرزو / نظر = نگاه ، مقابل ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…